Eine großartige Erzählung. Süskind findet in glasklarer Sprache zu einer Geschichte, die viele Interpretationen ermöglicht und somit jeden Leser zu "seiner" Geschichte einlädt. Grandios geschrieben - bestimmt eine der besten Erzählungen die ich in den letzten Jahren gelesen habe. Einfach umwerfend. Unbedingt lesen.

De este libro lo que más destaco son sus ilustraciones.

El título me parece que no tiene nada que ver con lo que promete, y es que el señor Sommer es un personaje más, incluso bastante secundario. Además es alguien de quién no conocemos nada apenas y lo que se nos cuenta no tiene trascendencia ni ningún tipo de fin.

Me parece que pretendía ser una historia de la tierna infancia del protagonista y se ha quedado en un montón de momentos inconexos, de situaciones bastante insulsas, de personajes que no llegas a conocer, y con un final que bien podría terminar así o no, porque no cierra nada.

Me ha dejado bastante fría. Puede ser que yo no haya captado la esencia, o que quizás a mí no me ha llegado y punto.
Me ha hecho sentir incluso incómoda alguna vez tratando cierto tema con el personaje principal, una decisión que casi toma el protagonista y que me ha parecido excesiva, y más viendo planteárselo a un niño.

No sé, yo, sinceramente, si le pongo dos estrellas es por las ilustraciones, que me parecen lo mejor de esta historia, pero aún así esta misma historia no nos ofrece nada. Nos hace esperar siempre algo más a continuación y ese algo nunca llega.

Una pena, pero todos los libros no pueden llegarnos a todos por igual.

من این کتاب رو سال ٩٨ خوندم
ولی یادداشتش رو امروز یعنی هفتم شهریور هزار و چهارصد می نویسم ¯_(ツ)_/¯
چند سال بود از بحرانی که توی زندگیم داشتم گذشته بود که این کتاب رو خوندم.
در واقع این کتاب رو کسی به همکارم هدیه داده بود. من از همکارم کتاب رو قرض کردم .
توی یک روز کتاب رو تا آخر خوندم .
بی وقفه.
یک ریز.
می دونم شاید کسانی که کتاب رو خوندن با خودشون بگن که خب یک کتاب ١٠٧صفحه ای رو مگه می خواستی توی چند روز بخونی!؟ ٩◔̯◔۶
خواندن سرگذشت آقای زومر برای من فراتر از یک کتاب بود.
من دست به دست آقای زومر توی کتاب باهاش هم قدم بودم.
غم و اندوز رو توی چشم های وق زده ش که همینجور تا انتهای وجود آدم نفوذ پیدا می کرد، رو دیدم.
تنهاییش رو با تمام وجودم لمس کردم.
دویدن ها و راهپیمایی هاش رو دوست داشتم.
اصلا آقای زومر رو دوست داشتم، آنقدر که دلم می خواست از بین صفحات کتاب بزنه بیرون و دست روی شونه هاش بذارم نوازشش کنم و بهش بگم، آقای زومر عزیزم؛ همه ی ما توی زندگی هامون غم داشتیم و داریم و خواهیم داشت، تو تحمل کن تو طاقت بیار ...
«انقدر توی این کتاب با آقای زومر همزادپنداری کردم که بعد از اون توی هیچ کتابی؛ البته بجز شخصیت گرگور سامسا در کتاب مسخ نوشته‌ی کافکا(حتی وقتی که تبدیل به یک حشره شد)، این حس رو نداشتم .
بعد از سال ٩٨دیگه نخواستم برای بار دوم سرگذشت آقای زومر رو بخونم ؛ اگر دلیلش رو می پرسید باید بگم چون می ترسیدم ◔̯◔
می ترسیدم که کتاب، داستانش و حتی آقای زومر عزیزم، برام عادی بشه و اون حسی که برای بار اول از خواندنش نصیبم شده بود پر بکشه و بره.
برای همین لذتی که از خواندن کتاب نصیبم شد رو بغچه پیچ کردم و بوسیدم و گذاشتمش توی یه صندوقچه که سال های سال لذت اولین بار خوندنش، همیشه برام همونجور بمونه. ♥‿♥
---------------
دو دلیل دیگه که غیر از قلم خود نویسنده برای جذب شدن و لذت بردن از این کتاب ، از نظر من وجود داره : یکی ترجمه‌ی بی نظیر و روان آقای احمد کسایی پور و دیگری نقاشی های آقای ژان ژاک سامپه که حال و هوای خاصی رو به کتاب بخشیده، هستش.
---------------
موضوع کتاب:
یه داستان ساده درباره کودکی و معصومیت از دست رفته و خاطرات مردی که حالا به میانسالی رسیده و در حال مرور خاطرات قدیمی اش پس از پایان جنگ جهانی دومه.
---------------
جرعه ای از کتاب:
.تازه صرف نظر از شستن دست‌ها، شیطنت‌های تلویزیونی من معمولا به نمونه‌ای از تعارض کلاسیک کیان اشتیاق و وظیفه بدل می‌شد. یا من باید هفت و نیم دقیقه قبل از خاتمه برنامه به طرف خانه راه می‌افتادم و لحظات گره‌گشایی دراماتیک برنامه را از دست می‌دادم؛ یا باید تا آخر برنامه را تماشا می‌کردم، که نتیجه‌اش هفت و نیم دقیقه تاخیر سر میز شام بود و پذیرش خطر بگو-مگو با مادرم و توضیحات مبسوط پیروزمندانه پدرم درباره تاثیر مخرب تلویزیون بر روابط خانوادگی.
برگرفته از وبلاگ جاکتابی. http://jaketabi.blog.ir/

Kimisi odasından çıkmak istemiyor, kimisine dünya dar geliyor. Bkz. Herr Sommer

زوكسيند كان ذكي في نقل شيء قصير من عوالم الطفولة المنفصلة عن عوالم الكبار وكيف كنا نبني كأطفال تفسيراتنا الخاصة عن كل شيء حولنا، حتى يمكن أن يكون السيد زومر ليس إلا بطلا من تركيب خيال الطفل أو حقيقة أضيفت لها الخيال كما كنا نفعل أيام الطفولة.

لكن أيقونة الوحدة والتفرد والهروب من البشر متكررة واضحة للعيان في أعمال زوكسيند وهذا الذي استغرب من سببه أكثر من استغرابي أفعال السيد زومر في هذه القصة.

En principio pensé que este era un libro infantil. Vaya sorpresa me ha dado, es un relato sencillo pero a la vez muy profundo. Con una metáfora que desde mi impresión asemeja al absurdo de la vida y la depresión.... Hasta que un día sencillamente te dejas ir.

Este libro es como un pequeño cuento para mayores.
Está escrito en primera persona y a través de los ojos de un niño (cosa que no me parece nada fácil para sintonizar como lector adulto). Sin embargo, ha habido algún momento que me ha hecho soltar una buena carcajada. Y eso que no es una historia especialmente alegre, pero creo que consigue muy bien esa visión infantil.
Me ha gustado mucho.

un récit de Suskind + les dessins de Sempé ???? une dinguerie
l'écriture et l'imagination de Suskind est inégalable. une histoire légère et ordinaire mais tellement intense !

جميلة جدا.. انهيتها في وقت قصير واستمتعت بها رغم بساطتها الكبيرة، ممتعة جدا

The clean, simple language through which this magical childhood story unfolds is as smooth as silk, and elegant as German prose can be. Reading Susskind's book in the original German was like strolling down familiar byways that I had first know when studying this versatile and highly literary language. The form he uses is also a good match for the themes explored in this tightly woven and approachable novella. I would go so far as to say the book reads like something meant for the oral tradition, namely to be read aloud and with a captive yet relaxed audience. Give me more of this medicine, a nice antidote for the brainy overintellectualized novels that have set the bar in some literary circles.

حكاية السيد زومّر

حكاية قصيرة خفيفة جدا ، كتبت بأسلوب سلس و لغة سهلة. كعادة زوسكيند، يتناول حالة نفسية غريبة، السيد زومر المصاب بحالة "الكلاوستروفوبيا"، و هي حالة مرضية تجعل صاحبها يرهب من الاماكن المغلقة. فيستمر بالمشي لمدة تتجاوز نصف اليوم جيئة و ايابا مهما كانت الظروف.

بالتوازي مع حكاية السيد زومّر، نعيش بعض مغامرات الراوي، الطفل الصغير الذي يهوى صعود الأشجار و البقاء على أغصانها لساعات. طفل كغيره من الاطفال يتساءل دائما على قصة السيد غريب الاطوار الذي دائما ما يجول المنطقة.

ولكي أختصر، رواية جميلة بسيطة و في نفس الوقت عميقة ، تجعلنا نلج ولو قليلا عالم الذين يعانون من الوحدة.

طفل لا يتجاوز طوله متر إلا قليلا وقياس قدمه ثمانية وعشرين، خفيفا للدرجة التي ينسيك قصة القاتل في العطر ليفتح لك نافذة زومر هنا. رواية رائعة لولا قصرها المبالغ فيه واحساسي أن اللغز كان بالإمكان أن يتمدد لفصول أكثر