...
Show More
او کيسينجر را نمیخواست، به ويژه تن اورا («اوکه معشوق خوبی نيست»)، اومیخواست «منِ» خودراتعالی بخشد، میخواست آنرا از دايره محدود زندگيش بيرون بکشد و به ستارهای مبدل سازد. برای او کيسينجر يک وسيله نقليه اساطيری بود، اسبی بالدار که«منِ» او بر آن فرود میآيد و با عظمت تمام درآسمان به گردش میپردازد.