...
Show More
نگاهى به زندگى وفراز و فرود يك ديكتاتور در سرزمينى حوالى درياى كارائيب كه با جادو وظرافت نويسندگى ماركز بزرگ شكل گرفته است،آنجا كه خواننده ميان واقعيت وخيال پرسه مى زند.رمانى كه فضا وسبك رئاليسم جادويي آن شايد از بزرگ ترين اثر اين نويسنده،يعنى صد سال تنهايي هم پر رنگ ولعاب تر باشد و اين هنرى است از بزرگ ترين نويسنده اين سبك براى تلفيق وبيان رنج وعذاب مردم وساكنان سرزمين هاى اطراف زادگاه خود كه به تاريخ،افسانه وواقعيت آميخته است.
ژنرالى با پاهاى غول پيكر وبدنى معيوب كه عمرى به قدمت تاريخ دارد و زاد وولدى بيش از تاب وتوان انسانى ودلبركان وهمبسترانى نامحدود كه در ابتداى حاكميت،خويشتن دار است و آرام؛سپس به مرور زمان همچون خودكامه هاى ديگر از هيچ ظلم وجنايت وفسادى دريغ نمى ورزد وسرانجام زوال وسقوطى كه خود باعث،شاهد وتماشاگر آن است.
خاص ترين ويژگى شخصيت اين ژنرال خودكامه،عشق ومهر به مادر خود است كه هيچوقت كم يا دچار لغزش نمى شود و ذره اى از احساسات خود نسبت به مادر حتى پس از مرگ او تغيرر نمى كند.ويژگى اى كه بعضى حاكمان مستبد تاريخ هم به آن وفادار نبودند(مادر نرون به دستور خود او به قتل رسيد)
اين رمان كه نويسنده آن را مهم ترين اثر خود مى داند در سبك بيان و شرح داستان راوى هاى متفاوت و مختلفى دارد،گاهى شخصيت اصلى،گاهى معشوقه وگاهى مادر و ديگران روايتگر ماجرا مى شوند. وفارغ از بخش راوى داستان نگارش وجمله بندى و فرم داستان به گونه اى است كه نه تنها از پارگراف و بخش وفصل اثرى نيست و خواننده گاه جملاتى به بلندى چندين صفحه مى خواند كه حتى از نقطه به ندرت استفاده شده است و اين خود عاملى است كه شايد رمان"خزان خود كامه"براى شروع خوانش آثار ماركز بزرگ گرينه مطلوبى نخواهد بود.
"و ژنرال او را ديد،مرگ است،جناب ژنرال،مرگ او با ردايي ژنده،ردايي از كنف توبه،با چنگكى چوبى در دست،با جمجمه اى پوشيده از جوانه جلبك هاى قبرستان،با گل هاى زمينى لاى استخوان ها وچشم خانه،{…}،مرگش زمانى به سراغش آمد كم تر از هرزمان انتظارش را داشت،يعنى در زمانى كه در پى سال ها وسال خيال واهى فكر مى كرد،آدم زندگى نمى كند،افتضاح است،روزها را شب مى كند وبسيار دير مى فهمد كه حتى سودمندترين زندگى ها فقط به او مجال مى دهد،ياد بگيرد چطور زندگى كند"
از متن كتاب
ژنرالى با پاهاى غول پيكر وبدنى معيوب كه عمرى به قدمت تاريخ دارد و زاد وولدى بيش از تاب وتوان انسانى ودلبركان وهمبسترانى نامحدود كه در ابتداى حاكميت،خويشتن دار است و آرام؛سپس به مرور زمان همچون خودكامه هاى ديگر از هيچ ظلم وجنايت وفسادى دريغ نمى ورزد وسرانجام زوال وسقوطى كه خود باعث،شاهد وتماشاگر آن است.
خاص ترين ويژگى شخصيت اين ژنرال خودكامه،عشق ومهر به مادر خود است كه هيچوقت كم يا دچار لغزش نمى شود و ذره اى از احساسات خود نسبت به مادر حتى پس از مرگ او تغيرر نمى كند.ويژگى اى كه بعضى حاكمان مستبد تاريخ هم به آن وفادار نبودند(مادر نرون به دستور خود او به قتل رسيد)
اين رمان كه نويسنده آن را مهم ترين اثر خود مى داند در سبك بيان و شرح داستان راوى هاى متفاوت و مختلفى دارد،گاهى شخصيت اصلى،گاهى معشوقه وگاهى مادر و ديگران روايتگر ماجرا مى شوند. وفارغ از بخش راوى داستان نگارش وجمله بندى و فرم داستان به گونه اى است كه نه تنها از پارگراف و بخش وفصل اثرى نيست و خواننده گاه جملاتى به بلندى چندين صفحه مى خواند كه حتى از نقطه به ندرت استفاده شده است و اين خود عاملى است كه شايد رمان"خزان خود كامه"براى شروع خوانش آثار ماركز بزرگ گرينه مطلوبى نخواهد بود.
"و ژنرال او را ديد،مرگ است،جناب ژنرال،مرگ او با ردايي ژنده،ردايي از كنف توبه،با چنگكى چوبى در دست،با جمجمه اى پوشيده از جوانه جلبك هاى قبرستان،با گل هاى زمينى لاى استخوان ها وچشم خانه،{…}،مرگش زمانى به سراغش آمد كم تر از هرزمان انتظارش را داشت،يعنى در زمانى كه در پى سال ها وسال خيال واهى فكر مى كرد،آدم زندگى نمى كند،افتضاح است،روزها را شب مى كند وبسيار دير مى فهمد كه حتى سودمندترين زندگى ها فقط به او مجال مى دهد،ياد بگيرد چطور زندگى كند"
از متن كتاب