Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 97 votes)
5 stars
38(39%)
4 stars
31(32%)
3 stars
28(29%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
97 reviews
March 26,2025
... Show More
ساعت بالای برج را عقب بکشید تا سر ظهر دوازده ضربه نزند، بلکه دو تا بزند تا زندگی طولانی تر به نظر بیاید. و تا ظهور بعدی ستاره دنباله‌دار حکومت می‌کنم، تا ظهور بعدی نه، بلکه تا ده بار ظهور بعدی

دیکتاتور را مرده و در سنی نامعین بین 107 تا 232 در اتاقی در کاخش پیدا می‌کنند در حالی که لاشخورها احاطه‌اش کرده‌اند و گاوها در سراسر کاخ فرش‌ها را نابود کرده‌اند و پرده ها را خورده اند. دیکتاتور 5000 بچه‌ی حرامزاده دارد که همه 7 ماهه به دنیا آمده‌اند. فضاسازی رمان جنون‌آمیزترین چیزی بود که تا به حال خوانده بودم. عجیب اینکه مارکز این رمان را رمانی تاریخی می‌دانسته؛ انگار که واقعیت کارائیبی شبیه وحشی ترین خیال‌هست

اولین ایده‌ی نوشتن این کتاب وقتی به ذهن مارکز می‌رسد که تصویری در ذهنش ایجاد می‌شود که پیرمردی در قصری مجلل است و گاوها وارد می شوند و پرده‌ها را میخورند. اما تصویر ناقص بوده و سال ها بعد وقتی مارکز در ونزوئلا بوده، دیکتاتور این کشور مارکوس پرز خیمنز از کشور فرار می‌کند و در حالی که مردم به سمت زندان‌ها هجوم می‌برده‌اند، مارکز به سمت کاخ ریاست جمهوری می رود و از نگهبان کاخ که مردی سالخورده بوده در مورد خاطرات و تجربیاتش از کار برای چند دیکتاتور سوال می‌پرسد و بعد تصویر مارکز از دیکتاتور داستانش شکل می‌گیرد. در مصاحبه‌ی دیگری مارکز گفته بود برای نوشتن این رمان مدت زیادی به شهر‌های کارائیبی سفر کرده و جزیره به جزیره در آن‌ها زندگی کرده تا رگه‌هایی که رمانش کم داشته در آن شهر ها پیدا کند. اما تصویری که مارکز از دیکتاتور داستانش ساخته ترکیبی از تمام دیکتاتور‌های آمریکای جنوبی به خصوص دیکتاتورهای کشورهای کارائیبی بوده

انزوا موضوع اصلی این رمان است. اوج نبوغ این کتاب در این است که مارکز برای بازسازی زندگی این دیکتاتور، از تجربیات شخصی خودش استفاده کرده. چون مارکز معتقد بوده شگرد حفظ قدرت و شگرد حفظ خود در ��رابر شهرت، شبیه یکدیگرند. هر چه فردی قدرت بیشتری داشته باشد سخت تر می‌فهمد چه کسی دروغ می‌گوید و چه کسی نمی‌گوید. وقتی فرد به قدرت مطلق می‌رسد تمام ارتباطش با واقعیت از بین می‌رود و آن فرد با تمام دلبستگی‌ها و افرادی که احاطه‌اش کرده‌اند خود را از واقعیت جدا شده می‌بیند و این بدترین نوع انزواست. همینطور در مورد انزوای شهرت و نویسندگی، تلاش نویسنده برای انتقال واقعیت ممکن است به قطع رابطه با ان منجر شود و اگر این انزوا همراه با شهرت باشد، نویسنده را به وحشت می‌اندازد

فکر می‌کنم تفاوتی نمی‌کند کجا زندگی می‌کنی. وقتی چنین کتابی می‌خوانی به دنبال یافتن نقاط افتراق و اشتراک می‌گردی؛ هرچند که کتاب رئالیسم جادویی مارکز باشد. تاریخ کشور خودت و کشور خیالی داستان را به سرعت در ذهنت مرور می‌کنی. اگر تجربه و تصوری از زندگی در یک رژیم سرکوبگر نداشته باشی، با خواندن چنین کتابی با واقعیات این جامعه‌ آشنا می‌شوی. و اگر تجربه‌اش را داشته باشی، در پایان کتاب نور امید در دلت زنده می‌شود. که چنین رژیمی به رغم تلاش بی وقفه‌ی عناصر و وفادارنش، روزی شیرازه‌اش از می‌پاشد

اگر فکر می‌کنید صد سال تنهایی کتاب سخت‌خوان و بدقلقی است، احتمالا بهتر است سمت این کتاب نروید. مارکز به تدرت از نقطه استفاده کرده و در هر سطر راوی داستان مدال عوض می‌شود. ترجمه‌ی اسدالله امرایی بی نقص بود. خزان خودکامه عنوان پیشنهادی احمد شاملو برای ترجمه این کتاب بوده و به نظرم نسبت به بقیه عنوان‌هایی که کتاب ترجمه شده، عنوان زیبا و مناسب‌تری است
March 26,2025
... Show More
".الوطن هو أجمل الابتكارات."

خريف البطريرك: عن عزلة السلطة، حيث الوحدة والخوف والرفض، تحيطان بديكتاتور عاش عمرًا طويلاً حتى ظن نفسه خالدًا، وأصبح يرى نفسه إلهًا على الطبيعة والبشر. عزلة توصله إلى حقيقة "ذلك الوهم المشين، وهم الحكم بغير سلطة، والتبجيل بغير مجد، والطاعة بغير سطوة." فيصرخ وحيدًا، فكل أيام مجده لم تكن جديرة بأن تُعاش "لقد كان مجرَّد أكذوبة، طاغية هزليًا لم يعرف الوجه من القفا يومًا في هذه الحياة".

تبدأ وتنتهي الأحداث حيث يعثر على جسد الجنرال المتعفن مسجى على الأرض، وسط ترقب وشك وفرح مجموعة من الناس. ثم من خلال أحداث الرواية يستعيد "ماركيز" بأسلوبه الساحر وسخريته اللاذعة وشاعرية لغته. تفاصيل حياته السابقة وما ارتكبه الديكتاتور ورجاله من جرائم قتل وإبادة، وأشكال التأليه والتنكيل التي مارسها على شعبه ورجال الدين. وبحثه المحموم عن الحب وعلاقاته النسائية، إلى الراهبة التي اختطفها وجعلها امرأته، وحتى الطالبات الصغيرات لم ينجين منه، إلى أمه التي لا تعرف من والده، والتي جعل منها قديسة بعد موتها!

"أما هو فكان وحده الوطن."

تصف الرواية التوابع الكارثية للسلطة المطلقة التي يتمتع بها الديكتاتور، والمؤامرات والانقسامات الداخلية وكيفية تعامله معها، والسلوكيات والتصرفات التي تمكنه من الاستمرار في الحكم طوال كل تلك المدة. إلى جانب تزييف الحقائق عبر الإعلام، حيث يقوم وزراءه بتعديل السيناريوهات في التلفاز من أجل إرضائه. فكل ما في الوطن، هو ملك للجنرال، حتى إنه يستطيع أن يغير المواقيت، فيقدم الساعة أو يؤخرها، وكذلك يبيع البحر، ويمنحه للمارينز، ويحيي ويميت "وهكذا ما عاد أحد يموت نزولًا عند أمره، وموتى يبعثون بين الأموات إثر دفنهم!."

يوجد قسمًا خاصًا في الأدب اللاتيني، يُعنى بشخصية الدكتاتور. من بين أعماله المميزة: السيد الرئيس/ ميغيل أنخيل – حفلة التيس / ماريو فارغاس يوسا – أنا الأعلى / أجوستو روا باستوس، وغيرها من الروائع. أما "خريف البطريرك" فهي صورة بانورامية تفصيلية مستوحاة من ديكتاتوري أمريكا اللاتينية الكثر. تمتع فيها "ماركيز" بكل صنوف الحرية، من حيث البناء الحلزوني للجملة، والتحرر من حدود الزمان والمكان، مما سمح بحشد كم هائل من الأحداث والتفاصيل عبر المنولوج متعدد الأصوات. وذلك جعلها أكثر صعوبة وجمالًا، تحفة فنية فريدة من نوعها. كما أضافت لها ترجمة "مارك جمال" الأنيقة والمميزة سحرًا خاصًا. الرواية هي إحدى روائع "ماركيز" بل في رأيي هي أفضل وأصعب أعماله على الإطلاق.#تمت
March 26,2025
... Show More
That's a novel as captivating as it is powerful.
When I first read it, I was surprised, and then I was drawn into this long-winded prose, which made it difficult to stop to catch my breath.
The book shows the disproportion of dictatorships, as dreadful as they are sometimes grotesque, that weighed on the peoples of South America.
March 26,2025
... Show More

"غريباً عن صخب الجماهير المحمومة التي انطلقت إلى الشوارع تتغنى بأناشيد الفرح إذ تلقت خبر موته السار، غريباً إلى أبد الآبدين عن موسيقى التحرير ومفرقعات البهجة ونواقيس المجد التي زفت إلى العالم البشري القائلة بأن زمن الأبدية الذي لا يقاس قد بلغ نهايته أخيراً."


أنا..هو.. الجنرال، الضمائر التى تحدد اتجاهات الحوار فى اللغة؛ بعثرها ماركيز فى نص سردى ثقيل بدون فواصل زمنية أو مكانية أو حتى حوارية. فقط "إنى أنا هو" الجنرال من يتكلم، وهو من يتكلمون عنه، هو مُسَيِّر الوطن ومادته الخام الأزلية. الجميع له وملكه. بأبديته وخلوده، هو الوطن.




"فنظامك لا يقوم على الأمل ولا الإذعان، ولا حتى الرعب، وإنما على محض القصور الذاتي الناتج عن خذلان قديم لا سبيل لإصلاحه، اخرج إلى الشارع وانظر في وجه الحقيقة يا صاحب الفخامة."


ماركيز فى ثوب مختلف عن اعماله الادبية الأخرى، كما صرح بنفسه عن هذا العمل المختلف والمربك والثقيل أنه ترفاً سمح لنفسه بكتابته، تحرر من الحوار ومن الراوى ومن الزمان والمكان، فالسرد متصل بلا توقف، كان مقصوداً ، فالكل يدور حول الجنرال فى جميع ازمانه فى أبكاره وأصائله. ومَن يَحكى.. يَحكى له وعنه، فلا تنتظر أن تستقر مع ماركيز فى خريف بطريركه عند هدف او غاية، فالسرد مثقل بالشاعرية يصور-بواقع مؤلم وكوميديا ساخرة- جانباً من حكم ديكتاتوريات أمريكا اللاتينية عبر تاريخ الجنرال فى حكمه منذ جيئ به ونُصِّب حاكم مطلق. يقتطف ماركيز آيات من الانجيل وأشعار وأغانى لاتينية يثرى بها سرده ويخدم نصه الذى حاول به جعل "سيدى الجنرال" إلهاً لذاك الوطن المحاط بالشياطين.



"رغم أن أحداً لن يعرف أبداً على وجه اليقين ما إذا كان ذلك موته هو في واقع الأمر. فوجدنا أنفسنا عُزَّلاً أمام وضوح الأمر، يتهددنا جسد كريه الرائحة عجزنا عن العثور على بديل له في العالم لأنه رفض اتخاذ أي قرار بشأن مصير الوطن من بعده وهو في مرحلة الشيخوخة."


العمل قوى وفريد حقاً وربما يحتاج قراءة ثانية. الترجمة جاءت بديعة. ومدهش فعلا مجهود مارك جمال فى ايصال المعانى والتراكيب الكثيرة-التى حاول ماركيز المناورة بها واللعب على ترادفات الإسبانية- للقارئ العربى.

وكما قال ماركيز فى حوار له فى مقدمة هذه النسخة:

"المونولوج متعدد الرواة يسمح بتداخل الكثير من الأصوات من دون التعريف بنفسها، كما يحدث بالفعل في التاريخ وفي تلك المؤامرات الكاريبية الضخمة المفعمة بأسرار لا نهاية لها."

العمل يتراوح تقييمه بين ثلاث و اربع نجمات.وان كان السرد وصعوبته وتداخل الازمنة والامكنة وتشابك استخدام ضمائر المخاطب فى الجملة الواحدة قد يربك القارئ لكن ما إن تعتاد ، ستغوص تلقائيا فى شاعرية السرد المكثف.

March 26,2025
... Show More
n  Over the weekend the vultures got into the presidential palace by pecking through the screens on the balcony windows and the flapping of their wings stirred up the stagnant time inside, and at dawn on Monday the city woke out of its lethargy of centuries with the warm, soft breeze of a great man dead and rotting grandeur.n
Thus begins Gabriel Garcia Marquez's acclaimed novel The Autumn of the Patriarch, about the life and death of the dictator in an unnamed Latin American country. This first sentence tells us clearly what to expect in this story: as the time starts moving, slowly, sluggishly out of the presidential palace where it has been imprisoned for centuries, we are invited to dip into its muddy waters which contain fragrance and filth not in equal amounts, the filth dominating; yet by willing ourselves to endure it, we can still take nutrition hidden in its whorls and eddies.

But as time unravels, it would be foolish to expect it to be linear. And also, as the hoary past has been pent up for aeons in a timeless receptacle, it would futile to expect "truth" also. For what is truth, other than what we perceive through our senses, those lying blackguards whose main aim to filter information to limit it to the bare minimum we need for survival? No, here we are in the realm of myth, so dive in folks, prepare to get smothered, gasp for breath, imbibe filthy waters, drown yourself and resurrect unexpectedly: it's not an easy journey, it's not even enjoyable sometimes, but it's compelling, and once you are in, it's not easy to come out until all the years have unravelled and you are left alone on the unstoried beach of desolation.

The author does not tell you whether the Patriarch is an actual flesh and blood person who existed, oh no, it is impossible and more important, immaterial: what is essential is for us readers, once we enter the palace with its courtyard of lepers beneath the rosebushes and the cows wandering on the stairs and the chickens roosting in the royal chambers and the birds of paradise creating immense cacophony in their cages and his innumerable concubines with their seven-month runts is to reach the room where the great man is lying dead face down with his right arm as a pillow, turn him over, look into his wizened visage and his skeletal finger wearing the ring of authority and his herniated testicle and transport ourselves to the timeless era of his reign: from his birth as a no-account orphan to the bird-woman Benedicion Alvorado later consecrated as saint, his double Patricio Aragones murdered in his stead, his henchmen who draw, quarter, skin and through various other cruel means dispatch his suspected enemies before they are murdered in much more barbarous fashion themselves, the novice Letitia Nazareno kidnapped and kept captive naked for years before she becomes first lady and is murdered, the beauty queen Manuela Sanchez who apparently moves through walls. Oh yes, that is what we are supposed to do, float, swim, dive drown, resuscitate. No questions. Most important: no questions, no analysis, no asking: what does it all mean anyway?, oh no: just lose yourself.

For this is not the tale of the Patriarch, when you look at it deeply, it is the tale of all such patriarchs who lived the "...ignominious fiction of commanding without power, of being exalted without glory and of being obeyed without authority...": when they get past the spring of their youth and the high noon of their summer and enter the autumn of their dotage, when the leaves of their authority start to fall, we have to brace ourselves for the long, hopeless winter that follows. Let's only hope that it will not be a Nuclear Winter!

Note: This is a very tough read, though I found it exhilarating.
March 26,2025
... Show More
Después de mucho tiempo pensando si debía o no terminar este libro. Decidí terminarlo. Debo decir dos cosas de este libro, primero que el lector que se enfrente a esta lectura, debe haber leído con anterioridad un libro de Gabriel García Márquez. Segundo, personalmente creo que es un libro difícil de leer, me ha costado una enormidad terminarlo, por su forma de narrar y su estilo, no me gustó la estructura y en ciertos pasajes me aburrí demasiado, y me costó seguir el hilo. Prefiero leer por 5ta vez Cien años de soledad. No recomiendo este libro para alguien que quiere acercarse al Gabo.
March 26,2025
... Show More
کتاب در مورد دیکتاتوری نوشته شده که عمر بسیار طولانی داره و از سیاست هیچ سر در نمیاره.
نکته جالب این کتاب توانایی خارق‌العاده نویسنده در نوشتن همچین نثر پیچیده‌ایه. یه جاهایی باورم نمیشد مارکز تونسته با کنار هم قرار دادن چنین کلماتی جمله بامفهوم تولید کنه. از ذهن خلاق ایشون هم نمیشه گذشت که چطور اتفاقات‌رو در یک دنیای فانتزی اما در عین حال قابل لمس بیان میکنه. نثر کتاب سخته، تقریبا هیچ نقطه‌ای نداره، نقل‌قول‌ها مشخص نیستند، جمله‌ها طولانی هستن، گاهی نمیشه تشخیص داد جمله از زبان چه کسی و خطاب به چه کسی گفته میشه و کلمات قلمبه سلمبه هم زیاد توش پیدا میشه در حدی که احتمالا به فرهنگ‌لغت نیاز پیدا خواهید کرد بنابراین به افرادی که تازه مطالعه‌رو شروع کردن یا افرادی که نثر روان‌رو بیشتر میپسندن اکیدا توصیه میکنم سمت این کتاب نرن.
March 26,2025
... Show More
Update: Rest in peace, dear Márquez. Your books will always live on.

Why do I let Márquez torture me so, with his convoluted sentence structures and brilliant use of the comma, his obvious disdain of the semi-colon and colon, the thoughts that go on and on, so intricate and philosophical these sentences that he has me choosing his words over the weekend movie or tennis game, has me so brainwashed that I'm typing this review and can't seem to stop for something as simple as that small dot known as the period or that brief pause known as the paragraph break, because after all, a review of this book does not deserve a break, written as it is and all, where the biggest breaks are when the man takes a breath to give us new chapters, when each new sentence and thought is separated only by commas, no such thing as dialogue tags because really, who needs dialogue tags when you're dealing with the mentality of a brutal dictator who will take you, the reader, chew you up for dinner and spit you out, have you crawling for the safety of your real world when you realize that the protagonist is an animal, that these characters are all strange indeed, this dictator president and his matriarch mother, Benidicion Alvarado with her entertaining grotesqueness, yet you follow her meanderings and those of her son's, a main character you want to strangle, especially when he serves one of his generals on a platter, literally, but you instead choose to take a deep breath and keep following him around because you realize what Márquez is doing here, letting you inside the disaster of a troubled mind, bringing you pleasure and pain through mysticism, taking you through this great season of autumn without even bothering to show you the colors (oh but this takes place within the Caribbean, I remind myself, so the seasonal color changes might be minimal) still, he does something you've never seen any author do so successfully when he transports you back and forth through time, switches from third to first-person perspectives and narrators without even ending a sentence, thoughts from both mother and son, because alas, a Marquez novel never introduces such an omnivorous patriarch without having an equally rapacious matriarch present.
n  
A person needed an iron liver to refuse a favor to someone who was singing his praises, and now on the contrary there was no one to ask him for anything, no one to say to him at least good morning general sir, did you have a good night, he didn't even have the consolation of those nocturnal explosions that woke him up with a hail of broken glass and blew the doors off their hinges and sowed panic among the troops but which at least made him feel he was alive and not in this silence that buzzes inside my head and wakes me up with its noise, all I am now is a fright painted on the wall of this horror show…
n
March 26,2025
... Show More
Αυτό εδώ το βιβλίο,σε μια άλλη κοινωνία,θα διδασκόταν στο σχολείο.Είναι το πιο καθαρά πολιτικό βιβλίο του Marquez που έχω διαβάσει μέχρι τώρα.Σ’όλα του τα βιβλία υπάρχει το πολιτικό σχόλιο,μα εδώ ο συγγραφέας εξαπολύει ένα οργισμένο κατηγορώ ενάντια σε όσους που έχουν την εξουσία στα χέρια τους και καταπιέζουν τους λαούς.Ενάντια σ’ αυτούς που διαπράττουν εγκλήματα για την ικανοποίηση ξένων συμφερόντων.Και αν σκεφτούμε ότι υπάρχουν ακόμα δικτάτορες («φανεροί» ή «κρυφοί»),καταλαβαίνουμε πόσο επίκαιρος είναι ακόμα,δυστυχώς,ο Marquez.
Επίσης,το βιβλίο αποτελεί άλλο ένα ξεκάθαρο δείγμα του μαγικού ρεαλισμού του Marquez.Με το «καλημέρα σας» μας παρουσιάζει τον Πατριάρχη,έναν γέρο στρατηγό ακαθόριστης ηλικίας «μεταξύ 107 και 232 χρονών».O δικτάτορας από παντοδύναμος,απομυθοποιείται, και καταρρέει.
Η γραφή ιδιαίτερη.Μεγάλες προτάσεις (μαύρα μάτια έκανα να δω καμιά τελεία),και ο Marquez κλείνει το μάτι στον Joyce.Όμως,με εξαίρεση λίγο στην αρχή μέχρι να συνηθίσω,δεν μπορώ να πω ότι δυσκολεύει.Ίσα-ίσα,κυλάει ομαλά,σαν μια γνώριμη μελωδία.
Δεν έχω να πω άλλα,γιατί με κάτι τέτοια βιβλία καταλαβαίνω την τεράστια δύναμη που κρύβουν μέσα τα βιβλία,και νιώθω πολύ λίγη για να πω ο,τιδήποτε.
Διαβάστε το χθες. Και αυτό δεν το λέω εύκολα.
Υ.Γ.Σήμερα συνειδητοποίησα ότι τα τελευταία χρόνια ο Ιούνης με βρίσκει παρέα με τον Marquez.Μάλλον είναι κάποιου είδους παράδοση.
March 26,2025
... Show More
در پایان سال ۲۰۲۲ آرزوی مرگ آخرین دیکتاتورهای خون‌خوار کره‌ی زمین را دارم، تا بلکه مردمان‌شان نفسی آسوده با طعم آزادی حتی برای یک روز بکشند.

چهار واحد تخصصی دیکتاتور شناسی در قالب یک رمان پیچیده!
این کتاب یک رمان ساده نیست که با خواندنش بشود سطرهای زیادی را در آن های‌لایت، متنش را ��لعید و ضمنا در کپشن‌ پست‌های اینستاگرام یا در قالب توییت در چشم بقیه فرو کرد.
خواندن این رمان با توجه به ساختار پیچیده و لایه‌لایه بودنش با دیگر رمان‌ها و داستان‌های گابو متفاوت است. تغییر سبک در قلم پس از شاهکار «صدسال تنهایی» شاید برای گابو یک ریسک بزرگ بود برای تجربه‌ی دنیای جدید، شاید هم ایده‌ی داستانش را وقتی در ذهن مرور کرد، تصمیم گرفت هرچه که هست را یک نفس از ابتدا تا پایان بیان کند! اما از نظر من هر چه که بود، مدتی پس از انتشار مخلوقش به اشتباهش پی برد و بلافاصله به تنظیمات کارخانه‌ی قلم خود بازگشت.

برای خواننده‌ای که به گابو تعلق خاطر داشته باشد با تمام تفاوت‌ها در همان صفحه‌ی اول، امضای نامرئی او را پای هر سطر داستان رویت می‌کند. این رمان نیز در ژانر رئالیسم جادویی جای می‌گیرد و اثر پر است از المان‌های همیشگی که در سایر داستان‌ها از او خوانده‌ایم.

به یاد دارم برای خرید این رمان، عصر روزی از زمستان ۱۴۰۰ روی چهارپایه‌ی شهرکتاب رشت نشسته بودم و در حالی‌که منتظر شخصی بودم، چند ترجمه را با یکدیگر مقایسه می‌کردم... نهایتا برترین انتخاب ممکن ترجمه‌ی آقای امرایی بود، با این‌که نتوانستم کتابم را با خود بیاورم اما برای خواندن الکترونیک نیز همین ترجمه را انتخاب کردم. شاید در نگاه اول خواننده حس کند، ترجمه‌ی آقای امرایی گنگ و سخت‌خوان است، اما این مربوط به مترجم نمی‌شود و خود اثر پیچیده است و اتفاقا معتقدم روان‌ترین ترجمه بین سایر ترجمه‌هایی که بررسی کردم همین اثر بود.

پس از خواندن این رمان، بار دیگر به این نتیجه رسیدم که دنیای دیکتاتورها بر خلاف آن‌چه که فکر می‌کنند چقدر کوچک است، چقدر پست و حقیرند که فکر می‌کنند با قبضه کردن قدرت در کشور خود می‌توانند هر غلطی می‌خواهند بکنند و پدر تک تک مردم خود را در بیاورند و تازه در ذهن به این باور ایمان داشته باشند که تمام مردم کشور بدون استثنا او را دوست دارند!
نمی‌توانم بگویم حیوان... چون هیچ حی��انی وحشی‌تر، جانی‌تر و خون‌خوارتر از یک دیکتاتور نیست! نمی‌دانم این جانورهای ناشناخته چطور در نقش دروغ‌هایی که گفته‌اند فرو می‌روند، در گوش‌های خود پنبه فرو کرده و روی چشم‌های خود با چسب می‌پوشانند!
فرقی نمی‌کند دیکتاتور از کدام نقطه‌ی دنیا باشد، همگی پست هستند و جنایتکار...
هیچ آدمی در دنیا قلبا چنین جنایتکارانی را دوست ندارد و اگر سگ‌های کاسه‌لیسی هم مدح آنان را بگویند برای لیس زدن تکه استخوانی‌ست که برای‌شان پرتاب می‌کنند، وگرنه اکثریت مطلق جامعه در هر جای دنیا که باشند چیزی جز مرگ دیکتاتور خود را نمی‌خواهند.
این جنایت‌کاران خون خوار هیچ فرقی باهم ندارند. آن‌قدر هم‌فکر یک‌دیگر هست که گویی کپی برابر اصل همدیگرند و یا اطلاعات مغز این دیوانه‌های زنجیری را از یکی به دیگری منتقل کرده‌اند!!!

تکه‌هایی از کتاب
"جوان‌های بدبخت را اغفال کرده‌اند...
همه‌ی گرفتاری‌های کشور، از آن است که مردم وقت زیادی برای فکر کردن دارند. بنابراین دنبال راهی برای سرگرم کردن آن‌ها بود، جشنواره‌ی شعر ماهه مارس را دوباره راه انداخت و مسابقه‌های سالانه‌ی انتخاب ملکه‌ی زیبایی را از نو برقرار کرد، بزرگ‌ترین استادیوم بیس بال کارائیب را ساخت و شعار «یا مرگ یا پیروزی» را به ما ابلاغ کرد، دستور احداث یک مدرسه‌ی رایگان جاروکشی را در هر استان داد..."

"قالی‌ها را هرچه می‌چلاندم، باز هم ازشان خون می‌چکید!
اگر می‌دانستم پسرم رئیس جمهور می‌شود، او را به مدرسه می‌گذاشتم تا درس بخواند."

"اختیارات ویژه صادر کرد و حکومت نظامی برای مقابله با قیام عمومی اعلام کرد. با یک فرمان اعلام کرد عزاداری و گریستن بر مردگان در انظار عمومی و نواختن موسیقی در تجلیل یادشان ممنوع است و نیروهای مسلح را به پاسبانی بر آن فرمان گماشت."

دهم دی‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
March 26,2025
... Show More
Maintaining lucidity is a central challenge for both audience and protagonist in the dizzying and illusory narrative of Marquez's Autumn of the Patriarch. While its easy to dwell on the uncompromising style of a novel devoid of paragraphs, punctuation, and quotations delineating dialogue, such blurry tactics seal the bizarre entrancement of a novel concerned with the solitude of a bastard patriarch. Certainly it's no easy pie being tossed randomly into an unspecified Caribbean climate and period, but for those readers willing to tunnel into the narrative, a luscious comfort settles in and Marquez's familiar descriptive and story-telling abilities begin to sparkle.

In the words of the author: "my most important problem was destroying the lines of demarcation that separates what's real from what's fantastic," of which he succeeded marvelously. Time periods shift in mid sentence, making it difficult to establish an objective point of reference between past and present, transitioning from narrative voice into undifferentiated dialogue in an endless stream of dreamlike storytelling. An eccentric and daunting cast of scheming subordinates, presidential impostors, deceptive right-hand men, fine-tailored assassins, foreign dignitaries, and erstwhile nun love interests litter the storyline in the endless shifting between invisible arrangements of power.

But what's so redeeming about all of this, the disorienting prose and the frequent descriptive escapades, is the substantive exploration of power and illusion lying underneath it all. What is power if not a perception? An artifice exercised through others' mutual perception? Marquez underscores this artfully and brilliantly in his use of magical realism, heaving his readers into the same boat of illusions as his characters. One wavers like the throngs of peasants outside the general's palace, questioning his power -even his existence- one moment, exalting in it and praying for him days later. It's a calm delirium everyone gets used to. After all, don't we all, in various self-serving ways and forms, blamelessly submit to and exert control over one another? Marquez does not limit his comment to just those in positions of ultimate authority. There is a kind of symbiosis existing in the compatible illusions maintained across and between the layers of Caribbean society; between the general and his officers' fealty, the public and their expectations of royal power, between the general and his own position of authority, all transpiring unspoken and intimately connected. It all starts to feel so patently absurd as the novel spirals tighter and tighter into itself. You are left feeling the distant despair of life as some ridiculously orchestrated illusion, like an elephant floating by a balloon string, maintained by the inexplicable conviction that if we all pretend it floats, it really must.

It's easy to condemn the despicable and senseless acts governing the conscience of such a corrupt, festering patriarch, hell bent on perpetuating his appearance at all costs. Yet Marquez's careful attention to nuance while exploring the psyche of supreme power inspires a kind of sympathetic melancholy meditation of sorts, while simultaneously constituting a scathing, mocking indictment. Ultimately the illusion of power, or lack thereof, becomes all-reaching and unintelligible, even swallowing up the emperor himself. In his abject loneliness, pity replaces envy, power feels like a pestilent disease, and one is left with the conclusion that wherever happiness or a meaningful life may lie, the hierarchies of power afford little direction.
March 26,2025
... Show More
خريف البطريرك

في السابع عشر من أبريل رحل ماركيز، صاحب (مئة عام من العزلة)، ثيربانتس الجديد، الكولومبي الذي حصد نوبل بكتابين أساسيين هما حكاية ماكوندو المذهلة – مئة عام من العزلة – وهذه الرواية التي نشرها قبل نوبل بسبع سنوات.

كنت قد أحببت عوالم ماركيز رغم أنني ولجتها من ترجمة رديئة لمئة عام من العزلة – فلذا أنوي إعادة قراءتها بترجمة صالح علماني خلال هذا العام الماركيزي -، ولكن (الحب في زمن الكوليرا) و(قصة موت معلن) جعلت ماركيز من كتابي المفضلين، وجعلت بقية كتبه على قائمة قراءاتي الفلكية الطول.

وكتأبين ها أنا اقرأ كتب ماركيز المنتظرة وسيرته التي كتبها جيرالد مارتن، أنثر كلمات ماركيز على عامي هذا، لأجعله عابقاً بالسحر الذي كان ينسل من نصوصه.

في أدب أمريكا اللاتينية يوجد فرع أدبي خاص، اسمه رواية الدكتاتور، وهي الروايات التي كتبت لتحلل شخصية ديكتاتور ما، متخيل طبعاً، ولكنه مستوحى من دكتاتوريي أمريكا اللاتينية الكثر – الرواية العربية يجب أن تستخدم هذا الفرع، لا أذكر رواية عربية أضعها تحت هذا النوع ما خلا رواية (عالم صدام حسين) -.

كتب رواية الدكتاتور عمالقة أمريكا اللاتينية، من ميغيل أنخيل استورياس في روايته (السيد الرئيس) – والتي كتب ماركيز روايته هذه مدفوعاً بتحديها والتفوق عليها -، إلى ماريو فارغاس يوسا في تحفته (حفلة التيس) – وهي برأيي أبرز روايات هذا النوع وأعظمها -، وأجوستو روا باستوس في روايته (أنا، الأعلى)، وأيليخو كاربنتيير وعدد آخر من الروائيين.

يعرض لنا ماركيز في روايته هذه التي أقدر أنها أنهكت بأسلوبها ولغتها – التي أبدع محمد اليوسفي في ترجمتها – قراء ماركيز، وربما تراجع الكثيرون عن قراءتها مع الصفحات الأولى – فعلت أنا ذلك مرة -، فالكتاب مكتوب بلغة شاعرية تبدو وكأنها لا تتناسب مع الموضوع المتجهم، ولكن هذا هو ما أراده ماركيز، جمع المتناقضات في هذه الرواية، فموضوعة الرواية الأساس ليست سطوة الديكتاتور ولا جرائمه – رغم أن الكتاب يغص بها -، وإنما هي عزلة الديكتاتور، إلى درجة أن صديق ماركيز عمر توريخوس ديكتاتور باناما قال عندما قرأها "إنها حقيقية، كلنا هكذا".

الرواية مكتوبة بأسلوب ماركيز الغرائبي، والضمير يتغير أحياناً وسط السرد، والحدث الذي تعود له الرواية بطريقة غريبة هو اكتشاف جثة الديكتاتور وقد أكلتها العقبان، ولكننا مع القراءة لا نغدو متأكدين من موته، بل يبدو الديكتاتور خالداً، ففي كل مرة نظن أنه مات أو قتل يظهر من جديد، وكأنها إشارة إلى أن وراء كل ديكتاتور، ديكتاتور جديد.

ترعبنا جرائم الديكتاتور، وما يرتكبه نظامه من قتل وتنكيل، ويمر بنا رجاله الذين يقضي عليهم عندما تنتهي الحاجة لهم ويتلطخون كثيراً، وتمر بنا النساء اللواتي يحضرن في حياته، من أمه التي حاول أن يجعلها قديسة بعد موتها، إلى الراهبة التي اختطفها وجعلها امرأته، وحتى الطالبة الصغيرة التي أخذها إلى سريره.

إنه الديكتاتور ذو اليدين الناعمتين كيدي امرأة – إشارة إلى ستالين -، ببزته ومعاركه ووحدته الخانقة، التي تخنقنا نحن كقراء، حيث لا نجد في الرواية ذلك التواصل الإنساني الذي يعكسه حوار ما، أي حوار ولو كان تافهاً.

رواية عظيمة، كانت عمل ماركيز الكبير التالي بعد (مئة عام من العزلة)، وقد أكدت مكانته وموهبته.
 1 2 3 4 5 下一页 尾页
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.