...
Show More
دوستانِ گرانقدر، این نمایشنامه از 130 صفحه تشکیل شده است و میتوان گفت زنده یاد «کافکا» در دلِ این داستان، اشاره هایی به "اکسپرسیونیسم" آلمان نیز داشته است
-------------------------------------------
شخصیت اصلی داستان «ژُزف کا» یا «جوزف ک» نام دارد... «کا» را بی آنکه گناهی مرتکب شده باشد و یا کارِ نادرستی کرده باشد، بازداشت میکنند... او کارمندِ بانک و انسانی آرام است و حتی به بازداشت شدن و دادگاهی شدنش نیز اعتراض نمیکند... «ژزف کا» را باید درک کرد، خیلی دشوار و آزار دهنده است که ندانی به چه جرمی محاکمه میشوی و سرنوشتت را چه کسانی رقم میزنند... ندانی جرمت چیست ولی با وکیل هایِ گوناگون در آن مورد سخن بگویی و از آنها مشورت بخواهی و جالب است که نظراتِ وکیل هایی که با آنها سخن میگویی در آن رابطه با یکدیگر یکسان نباشد و شما به سردرگمی دچار شوید و بدانید در موردِ شما تمامی اصولها و قوانین زیرِ پا گذاشته شده است و جالبتر آن است که بازرس به «کا» میگوید: برایِ اصول نگران نباش، دیگران هستند که نمایندۀ آن باشند
خلاصه، «ژزف کا» دورانِ محکومیتش را سپری کرده و آزاد میشود.. ولی چه آزاد شدنی!! بهتر است بگوییم دورانِ تازه ای از اسارتش آغاز میشود.. مأمورانی ناشناس با لباس هایی عجیب به سراغِ «کا» آمده و آنقدر او را آزار و شکنجه میدهند، بلکه به کارِ اشتباه و گناهِ ناکردهٔ خویش اعتراف کرده و آن را بپذیرد
آیا این انسانهایِ ناشناس، واقعی هستند!؟ یا آنکه «کا» این شخصیت ها را در ذهنش ساخته است!! مأمورانی که لباس عجیب بر تن دارند او را به حومهٔ شهر برده و .............. عزیزانم، بهتر است خودتان این داستان را خوانده و از سرانجامِ آن آگاه شوید
**********
پنجرۀ یک خانه در دوردست، روشن میشود... «کا»، سر بر میدارد و دستهایش را دراز میکند، آیا برایِ او این علامتی است؟ بشارتِ یک کمکِ غیرِ منتظر؟.... اما نور خاموش میشود و بازوانِ «کا» فرو می افتد، شبیهِ حرکتِ بیهودۀ کسی که غرق میشود
--------------------------------------------
امیدوارم از خواندنِ این نمایشنامه لذت ببرید و این ریویو در جهتِ شناختِ این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
<پیروز باشید و ایرانی>
-------------------------------------------
شخصیت اصلی داستان «ژُزف کا» یا «جوزف ک» نام دارد... «کا» را بی آنکه گناهی مرتکب شده باشد و یا کارِ نادرستی کرده باشد، بازداشت میکنند... او کارمندِ بانک و انسانی آرام است و حتی به بازداشت شدن و دادگاهی شدنش نیز اعتراض نمیکند... «ژزف کا» را باید درک کرد، خیلی دشوار و آزار دهنده است که ندانی به چه جرمی محاکمه میشوی و سرنوشتت را چه کسانی رقم میزنند... ندانی جرمت چیست ولی با وکیل هایِ گوناگون در آن مورد سخن بگویی و از آنها مشورت بخواهی و جالب است که نظراتِ وکیل هایی که با آنها سخن میگویی در آن رابطه با یکدیگر یکسان نباشد و شما به سردرگمی دچار شوید و بدانید در موردِ شما تمامی اصولها و قوانین زیرِ پا گذاشته شده است و جالبتر آن است که بازرس به «کا» میگوید: برایِ اصول نگران نباش، دیگران هستند که نمایندۀ آن باشند
خلاصه، «ژزف کا» دورانِ محکومیتش را سپری کرده و آزاد میشود.. ولی چه آزاد شدنی!! بهتر است بگوییم دورانِ تازه ای از اسارتش آغاز میشود.. مأمورانی ناشناس با لباس هایی عجیب به سراغِ «کا» آمده و آنقدر او را آزار و شکنجه میدهند، بلکه به کارِ اشتباه و گناهِ ناکردهٔ خویش اعتراف کرده و آن را بپذیرد
آیا این انسانهایِ ناشناس، واقعی هستند!؟ یا آنکه «کا» این شخصیت ها را در ذهنش ساخته است!! مأمورانی که لباس عجیب بر تن دارند او را به حومهٔ شهر برده و .............. عزیزانم، بهتر است خودتان این داستان را خوانده و از سرانجامِ آن آگاه شوید
**********
پنجرۀ یک خانه در دوردست، روشن میشود... «کا»، سر بر میدارد و دستهایش را دراز میکند، آیا برایِ او این علامتی است؟ بشارتِ یک کمکِ غیرِ منتظر؟.... اما نور خاموش میشود و بازوانِ «کا» فرو می افتد، شبیهِ حرکتِ بیهودۀ کسی که غرق میشود
--------------------------------------------
امیدوارم از خواندنِ این نمایشنامه لذت ببرید و این ریویو در جهتِ شناختِ این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
<پیروز باشید و ایرانی>