Community Reviews

Rating(4 / 5.0, 99 votes)
5 stars
29(29%)
4 stars
37(37%)
3 stars
33(33%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
99 reviews
April 26,2025
... Show More
This is an extraordinary book. The term ‘masterpiece’ is over-used but this is the genuine article. It is no small thing to reinterpret the story of the Passion and I could see from about page five why the Vatican banned it when it was published in 1955.

You need to know the scriptures, especially the Old Testament prophesies, the Gospels and the writings of Paul, to fully understand the extent to which Kazantzakis has subverted them. We meet a feeble Jesus when he is 20 years old, tormented in his dreams and during seizures by visions of pursuing angels insisting he is The One. He fights back by making crosses for Roman crucifixions as evidence of his sinfulness and unfitness for the office of Messiah but he is captured into his mission nonetheless.

Kazantzakis gives us a flawed human Jesus taking on the might of Jewish tradition while his entourage of illiterate fishermen and wild-eyed Zealots simply want to oust the Romans. As is the case within the bible itself, Jesus struggles to convey his concept of heaven on earth, spirit within matter in the here and now, belief in which promises immortality. He resorts to parable after parable but all of it goes over the heads of his followers who hear nothing more than ‘Kingdom’ and ‘riches’ as they pin upon him all their hopes of freedom from Rome.

Spoiler Alert!

All Christians know that Jesus asked God to take the cup of poison from him as he prayed in the Garden of Gethsemane just before he was arrested. Kazantzakis has a disguised Tempter intervene at this point and grant his wish. Cleverly, this alternative outcome is not one of hedonistic indulgence but of ordinary mortal life – marriage, family, tilling the land, and great joy in all of it – until a ragged, firebrand apostle called Paul arrives with a very different version of events that he intends to write down and send out into the world. And thus Jesus is recaptured.

This was a compelling read – admittedly a disjointed one as busy life consumes my reading time – and not one that committed Christians will like at all. There is far more I could say about it, not least the role of women within the novel but I don’t write long reviews so I’ll leave it there.

Best wishes to my GR friends. I have not had much time to browse my stream recently.
April 26,2025
... Show More
I remember going to see the Willem Defoe version of Kazantzakis' novel when it first came out.

I have never quite understood why a certain strain of Christian condemns this book. In the end, the author affirms Christ's divinity and messianic mission.

I'm not a Christian myself (though raised Catholic and wanted to be a priest when I was 8 :-) but I enjoyed this book, and found it an intelligent consideration of what it means to be both God and Man.
April 26,2025
... Show More
۱. داستان
آشنایی‌زدایی از شخصیت‌های شناخته شده همیشه برای من جذابیت داشته و کازانتزاکیس هم توی این رمان همین کارو کرده و روایت جدیدی از داستان آشنای مسیح ارائه داده. معمولاً می‌گن که مسیح این داستان انسانی‌تره و تردیدها و ترس‌ها و مخصوصاً «وسوسه»های یک انسان رو داره. اما آشنایی‌زدایی کازانتزاکیس فقط توی الوهیت‌زدایی از مسیح خلاصه نمی‌شه. شخصیت‌های انجیل، از یهودا و مریم مجدلیه و باراباس گرفته، تا شخصیت‌های فرعی‌تری مثل الیعازر و شمعون قیروانی هم رنگ و بوی جدیدی پیدا کردن و ماجراهای جذابی دارن.

۲. نقد
نقطه ضعف بزرگ کتاب، عدم انسجام مضمونه. اگر جذابیت آشنایی‌زدایی از شخصیت‌های انجیل رو کنار بذاریم، دقیق مشخص نیست که کازانتزاکیس تهش می‌خواد چه نتیجه‌ای از این داستان بگیره و چی بگه. حرف و پیام داستان مشتته و گاهی حتی بین دو مضمون متضاد رفت و برگشت می‌کنه و انگار نمی‌تونه تصمیم بگیره کدوم رو می‌خواد بپذیره.

مثال اصلی این عدم انسجام، چرخش عقیدهٔ عیساست. عیسای کازانتزاکیس تا قبل از چله نشینی در بیابون، یک پیام رو تبلیغ می‌کنه و بعد از برگشتن از چله نشینی در بیابون به نظر تغییر عقیده داده و پیام جدیدی رو تبلیغ می‌کنه. تا قبل از چله نشینی، پیام عیسی عشقه، عشق بی قید و شرط، بین یهودی و رومی، بین فقیر و غنی، بین ظالم و مظلوم. یهودای اسخریوطی این رو قبول نداره و می‌گه اول باید جهان نظام جدیدی بگیره و رومی‌ها رو بیرون کنیم و حق فقرا رو از اغنیا بگیریم، بعد به فکر عشق باشی�� و تا زیربنا که ماده است اصلاح نشه، روبنا که روحه نمی‌تونه اصلاح بشه.

بعد از چله نشینی عیسی بدون مقدمات کافی، به همین عقیده می‌رسه، لحن موعظه‌هاش خشمگین و خوفناک می‌شه، و دیگه عشق رو تبلیغ نمی‌کنه و به جاش پایان قریب الوقوع جهان و سوختن شهرها و نابود شدن نظام‌های تثبیت‌یافته رو تبلیغ می‌کنه. یهودا از این چرخش خوشحال می‌شه و برای اولین بار دست عیسی رو می‌بوسه.

خب این اگه مضمون داستان بود، خوب بود. هر چند من ترجیح می‌دادم روند تغییر عیسی برعکس اتفاق بیفته، یا حداقل دلایل کافی برای این چرخش ارائه بشه که من خواننده هم متقاعد بشم و با عیسی همدل باشم، اما این مشکل بزرگ نیست.

مشکل بزرگ اینه که کازانتزاکیس انگار خودش از این چرخش خیلی راضی نیست، یا فراموش می‌کنه که چنین چرخشی در عیسی رخ داده، و مدام پیام عیسی رو بی مقدمه تغییر می‌ده، یک فصل در میون، یک بار عیسی عشق بی قید و شرط رو تبلیغ می‌کنه و یهودا باهاش مخالفت می‌کنه و یک بار از نابودی جهان خبر می‌ده و یهودا ازش راضیه.

چند مورد دیگه در داستان چنین اتفاقی می‌افته و من خواننده سرگردان توی این آشفتگی‌ها، نمی‌تونم یه مضمون ثابت پیدا کنم تا حسم به داستان اجازهٔ رشد پیدا کنه.

۳- اقتباس
اقتباس سینمایی مارتین اسکورسیزی از این داستان معروفه. اما غیر از اون، نادر طالب زاده یه بخش از فیلم ضعیف «بشارت منجی» خودش رو از این رمان اقتباس کرده. توی این رمان کازانتزاکیس ضمن آشنایی‌زدایی‌های متعددش، تصویر جدیدی از باراباس (راهزنی که پیلاطس مردم رو مخیر کرد بین اون و مسیح یکی رو انتخاب کنن) ارائه می‌ده: باراباس کازانتزاکیس یه راهزن بی سر و پا نیست و عضو گروه یهودی‌های «غیور»ه که به روایت یوسفوس، مورخ یهودی، حوالی زمان مسیح علیه رومی‌ها شورش کردن. و باراباسه که ایلعازر رو بعد از زنده شدن در صحنه‌ای بی نظیر، دوباره می کشه. این تصویر از باراباس در انجیل‌ها نیومده، و حاصل تخیل کازانتزاکیسه، اما نادر طالب زاده این رو به عینه از این رمان گرفته و توی فیلم خودش آورده، بدون این که این رمان رو در انتهای فیلم به عنوان منبع ذکر کنه، حداقل من یادم نمیاد.
April 26,2025
... Show More

اسم الكتاب: الإغواء الأخير للمسيح
المؤلف: نيكوس كزانتزاكيس
عدد الصفحات: 684

مراجعة سريعة ومقتضبة وقد أعود لتنقيحها بعد قراءات أخرى لنفس الكتاب...أصبحت على يقين من أن كتب نيكوس كزنتزاكيس تحتاج بلا شك لعدة قراءات و تحليلات و مناقشات حتى تصل لشيء يسير مما أراد أن يلقيه هذا الساحر في عقولنا

نيكوس الساحر ..ساحر في انتاجه الأدبي المتكامل من نص و سرد و تسلسل و لغة وأفكار وتحديات وحبكة و تشويق وسحر وسحر وسحر
أصبحت ضائعة في متاهة نيكوس كزنتزاكيس و لا أعرف كيف أخرج منها فقبل أن ينتهي كتابه من بين يدي و قبل أن أرجعه على رفوف المكتبة أبدأ في البحث عن رائعته الأدبية التالية لأتناولها بلذة
بدأت الأحداث هادئة وغريبة و مثيرة للتساؤل و كأننا نصعد بهدوء في قطار الموت، وفي آخر الكتاب تنزلق بسرعة في منعطف القطار.. فعلاً حبكة ما بعدها حبكة

فلنضع أفكاره و معتقداته و رسائله الجريئة الصريحة و المبطنة جانباً و لنتأمل الكتاب كقطعة فنية غريبة عجيبة ..قد يجدها البعض مجرد رواية للإنجيل أو قصة المسيح من وجهة نظر الكاتب، و لكنها حقيقة رواية تصلح بأن تلقي ظلالها على كل زمان ومكان ..كل ما قرأته للآن لهذا الساحر ما هو إلا أفكار تستخلص منها تأملات فلسفية عميقة

فهذا هو الرسول أو الرجل المصلح في كل الديانات والمعتقدات يتبعه خيرة الناس ولكن ماذا يريدون منه حقاً ؟ كل واحد من أصحاب يسوع تبعه لغاية في نفسه يفضحها و يصوّرها لنا الكاتب بجرأة لاحدود لها ..وكأنما النفس الإنسانية هي هي في كل زمان ومكان ودين ومعتقد..أنانية حمقاء وصولية ..سرعان ما تنفض عن المسيح حين لا تجد مصلحة أو حين تتعرض للخطر و تتركه وحيداً فريداً يواجه عدوه وألمه و خيباته في الإنسانية جمعاء
لا تخلو الأحداث من منعطفات صادمة وأفكار تقف عندها مشدوهاً و تترد إن كانت هي أفكار إلحادية صريحة أم إنها كعادة كزانتزاكيس في الطعن في رجال الدين الوصوليين و لم يكن كفره بالدين نفسه بقدر ماهو كفر بالبشر وطبيعتهم

دائماً ما يركز نيكوس في كل كتاباته على الصراع ما بين الروح والجسد و هنا تجسدت هذه الفكرة بتفاصيلها وبمنتهى الوضوح
النقطة التي لفتت نظري هي أنها المرة الأولى التي أقرأ فيها لكاتب يبرئ يهوذا الأسخريوطي من جرمه الذي حملته له البشرية جيلاً بعد جيل ..

الرواية طويلة جداً ومن جمالها قرأتها بشكلٍ سريع و لكني أعتقد بأن هذا النوع من الروايات ليس للقراءة اليتيمة ..لي عودة أخرى
April 26,2025
... Show More
في بداية الرواية كانت الأحداث تسير وكأنها تحكى حياة المسيح رغم أن بعض المواقف كانت تجعلنى أتسال ماهذا ؟ .. عن اى مسيح يريد ان يحدثنا الكاتب فى روايته ؟ ! .. ولكن مع الوصول الى أخر صفحات هذا العمل أدركت مغزى الكاتب ، هو لا يتحدث عن المسيح الذي نعرفه ، بل أنه قام بابتكار مسيحا أخر يمثل به الانسان بشكل عام ومايدور بداخله من صراعات واضطرابات مختلفة .. حول الاستمتاع بما يوجد حاليا بين يديه فى مملكة الارض من متع وبين ماينتظره هناك بعد الموت فى مملكة السماء من متع ومسرات وحياة مختلفة عن ما يحياه الان وبالتالى وجد مسيح الكاتب نفسه يقف مترددا بين اتمام رسالته وفداء البشرية واتمام رسالته وهى الصلب والقيامة بعد ذلك وبين ترك كل هذا وان يذهب ليعيش حياته كاى رجل عادى يتزوج وينجب ويعمل ثم يشيب ويموت .. اعتقد ان تلك هى الفكرة الاساسية التى تدور حولها تلك الرواية وما كان يريده الكاتب ان يصل الى القاري ..

اسلوب الكاتب سهل للغاية فهو بعيد عن اى تعقيد او اسهاب لايخدم احداث او فكرة العمل ويجعل القاري يشعر بالملل او ان يتيه بين صفحات الرواية ، كذلك الترجمة جاءت مميزة للغاية وساهمت بشكل كبير فى توضيح العمل وايصال المعنى الذي اراده الكاتب ، فعلى الرغم من ان العمل استغرق معى مدة كبيرة تجاوزت الشهر بسبب ظروف الاختبارات الا ان ومع كل مرة كنت امسك بها الرواية بغرض اكمالها كنت اجد نفسى متذكر الاحداث والشخصيات بشكل كبير وهذا يدل على جودة اسلوب الكاتب والترجمة معا ..

اخيرا وبشكل العام اعتقد ان تلك الرواية من الروايات التى من الصعب ان تحكم عليها بشكل منصف وعادل ، فهي من ناحية اعتقد انها جيدة للغاية من حيث البناء الادبي ولكن من ناحية اخري فهى تتناول فكرة مختلفة تماما عن ما نؤمن به سواء فى الاسلام والمسيحية .. بشكل مختصر اعتقد انى احببت اسلوب الكاتب ولكن انا مع عدم استخدام سيرة الانبياء وتشويها باى شكل من الاشكال من اجل ايصال فكرة او هدف معين ...
April 26,2025
... Show More
این کتاب دارای دیدگاهی «انسانی» و «زمینی شده» به شخصیت عیسی است که پس از انتشار کتاب به شدت مورد اعتراض دستگاه کلیسا و همچنین مسیحیان قرار گرفت. دیدگاه زمینی کازانتزاکیس به مسیح به گونه‌ای است که برای وی احتمال فریب خوردن از شیطان و اسیر وسوسه‌های نفسانی شدن را قائل شده بود. این دیدگاه به فردی که تمامی مسیحیان وی را «خدایی که جسم پوشید» می‌دانند به شدت کفرآمیز تلقی شد. صالح حسینی این کتاب را به فارسی برگرداند و انتشارات نیلوفر برای اولین بار آن را در سال ۱۳۶۰ منتشر کرد. مارتین اسکورسیسی در ۱۹۸۸ فیلمی با همین عنوان از روی کتاب ساخت. در این فیلم ویلم دافو، در نقش عیسی نقش آفرینی می‌کند.
April 26,2025
... Show More
بعضی نویسنده ها انگار تکرار نشدنی هستند مثل کازانتزاکیس. اولین کاری که از وی خواندم زوربای یونانی بودم. نگاه متفاوت به داستان عیسی مسیح برایم جذاب بود.
April 26,2025
... Show More
لو أخذنا هذه الرواية , و وضعناها في المقدمة , و ألحقناها برواية كو فاديس , و أتبعناهم براوية صوت في الريح , فستصطف أمامنا ثلاثية كاملة بحق .
فبينما تعرض الأولى المسيح من وجهة نظر غريبة و مغايرة بعض الشيء , ستجد الثانية مليئة بترف روما و آلام المسيحين , حيث نيرون يجعل من نور إيمان أجسادهم مشاعلا لطرقات روما تعلّق على نيران الدنيا الفانية , و بينما أنت تجد الترف ينخر في روما ليجعلها تتهاوى , فتحتضن المسيح , تجد الثالثة تفتش في شوارع روما , باحثة عن اتباع المسيح الذين لم يحرقوا بعد .
الروايات الثلاث تحتوي سرديات مختلفة عن السردية المسيحية المعتادة , و كلها ركزت على أن عقيدة المسيح هي المحبة . و أنما وصلته المسيحية لاحقا ما هو الا ابتعاد عن تعاليم المسيح و رسله .
بينما تصور الرواياتان اللاحقتان الحواريين على أنهم أناس رائعين مقاربين للكمال . فإن كزنتزاكس قد عمد في روايته لكل ما هو بشري ..
فتجده يصف بطرس بالجبن مثلا ..
إنه يصف المسيح في تقلباته كما هو كأي بشري .. و عليه فإنه يخاف و يحس بالأمل .. إنه يكبر ليسمع صوت الرب الذي لم يكن يسمعه بوضوح في بداية دعوته .. مجردا إياه من كل دعوة و من كل رسالة .. قائلا على لسان المخلص : " أنا لم أقل غير كلمة واحدة , لم آت إلا بدعوة واحدة : المحبة , المحبة – و لا شيء آخر " . بينما يجعله في موضع آخر شخصا مغايرا بشكل رهيب , حيث يجعله يقول : " سوف ألغي الناموس المنقوش على ألواح موسى و أنقش ناموسا جديدا في قلب الإنسان " .
مرة ينادي المخلص بالحبة , و تارة ينادي المعمّد في نار .. كما صوّر لحظات تصريحه بإنه ابن الرب كلحظات هذيان لم يأخذها أتباعه على محمل الجد , توقفوا عندها قليلا لكنهم مضوا غير عابئين بها , مرة يريد مملكة السماء و تارة يقول أنا ملك اليهود , أنا حمل و ثم ينادي أنا أسد سأفترس الطغاة , ليرجع يقول أنا حمل فاصلبوني .
دور الخالق غائب في الرواية بشكل ملحوظ , فلا صوته يسمع بوضوح و لا تعرف حتى مقاصده تاركا يسوع يظهر مرة في دور العارف المتنبأ و مرة في دور الضائع التائه .
لم يشيد المسيح كنسية و إنما شيدها اتباعه , و الإنجيل كتبت فيه أكاذيب أنكرها المسيح نفسه في الرواية , إلا أن لهذه الأكاذيب ما يبررها , تجعل المسيح يقول : " ماهذا ؟ إنها أكاذيب ! أكاذيب ! إن المسيح ليس بحاجة إلى القيام بمعجزات ... أنا ولدت في الناصرة , و ليس في بيت لحم .." و بعد أن يسرد الأكاذيب التي هي في إنجيل متّى .. يقول له متّى إن الملاك كشف لي الأمر .. ليبدء بعدها يسوع يفكر ماذا لو أن كل هذا هو الحقيقة المطلقة ... و أعلى مراتب الحقيقة ! , ثم قال لمتّى : " أكتب ما يمليه عليك ملاكك " .. و هكذا تستمر الرواية في تخبط مستمر ... و لن تستشف منها شيئا .. سوى أن يسوع هذا شخص مضطرب .
و هناك الكثير مما يمكنني أن أعلق به على هذه الرواية .. إلا أنني سأكتفي بما أسلفت ..
على الرغم من أن فيها سخرية لاذعة .. و تصوير بارع لإيمان الرجل البسيط .. إلا أنها مملة .. كانت رواية كوفاديس أكثر امتاعا منها بمراحل .. كما أن الشخصية التي رسمها ليسوع لم تعجبني .. بغض النظر إن كان تصور كزنتزاكيس لشخصية يسوع في الحقيقة مطابقة لما كتبه في الرواية .. إلا أنها كشخصية روائية لم تعجبني ... و على الرغم من سماعي لآلاف التبريرات لماذا يرسل الله حَمَلاً على شكل بشر ليموت تكفيرا عن آثامنا نحن البشر .. إلا أني لا زلت لا أفهم ! عن أي خلاص يتحدثون و قد مضى على موته قرابة ألأفي عام !
سؤال بقي عالقا في ذهني ، لو كان ليهوذا الاسطرخوسي انجيل فيا ترى ، ما تكون تعاليمه ؟
April 26,2025
... Show More
بارها شده که گفته‌اند مسیحی هستی؟
مسیحی نیستم اما نمی‌دانم به این پرسش چه پاسخی دهم...وقتی این همه او را دوست داشته‌ام...وقتی در خیابان‌ها سرم را پایین انداخته‌ تا کسی اشک را در چشمانم نبیند...چه کسی می‌داند چه دردی دارد تصورِ مسیح بر صلیب

مسیحی به صلیب درآمده‌ام
درد مرا درگیرِ میخ‌ها کرد

من می سوزم برای عشق
من می سوزم برای گُل
که این آتش خاموش نشود
من می‌سوزم برای که؟
من می سوزم برای تو
تا دست کم تو نسوزی!
*

مسیحیان از رستاخیز دوباره‌ی او می‌گویند...دوباره با اشک دارم می‌نویسم...کاش دوباره زنده نمی‌شد!!! او را دیدم انا الحق گویان و بر دار تکه تکه شدنش را...او را دیدم در مهاباد...ایستاده در انتظار مرگ...برای مردمش آزادی می‌خواست...اما وقتی شکست خورد، فرار نکرد و ایستاد...نیامده بود مردمش قربانی شوند...ایستاد تا دوباره همان مسیحی باشد در تپه‌های گلگتا...و انسان از شرم سرش را به زیر انداخت تا باور نکند مسیح دوباره بر دار است

اگر اشک اجازه دهد دوست دارم بیشتر بنویسم...از شرمساری...کازنتزاکیس می‌گوید در این اشک و شرمساری هنوز امیدی هست...اینکه هنوز انسان بودن در وجود ما نمُرده!!! اما انسان بودن سخت است...باید زجر و درد را بپذیری و بارها ایمان بیاوری به انسان و بارها شکسته و خُرد شوی

گاهی فک می‌کنم زندگی شاید رویایی بیش نیست...اجداد باستانی ما به میتراییسم باور داشتند که ما بعد از مرگ دوباره بر همین زمین بدنیا خواهیم آمد...می‌توانیم دوباره کرم بدنیا بیاییم و بخزیم یا پروانه باشیم...همه چیز به اختیار انسان بستگی دارد...اینکه چه بخواهی...این دیگر اختیارش با توست...به هرحال درگیر خواب سختی شده‌ایم که دیر یا زود محو خواهد شد


نجیب زاده در عالم خلسه می اندیشید: این بهشت است. این خواب عمیقی است که زندگی می‌نامیش: خوابی که در آن بهشت را می‌بینیم. بهشت دیگری در میانه نیست.
ـ شاهزاده هند، خدای شما در باره ی همه اینها چه می گوید؟
ـ کدام؟
ـ اینجا پیش روی تو: مردان، زنان، خرچنگ ها و عشق
ـ می گوید، همه چیز رویاست



:زندگی یا رویا
این خواب عمیقی است که زندگی می نامیش...اینهمه یک رویاست. تو، من، هم آغوشی های شبانه...همه و همه دروغی بیش نیستند

ترانه ی کُردی- انگلیسی وندا بو(مَحو گشت) هم دارای چنین مضمونی است
آهنگ و شعر آن از جِوان حاجو خواننده کُرد سوریه ای است که همراه جسیکا مک اینتایر آنرا اجرا کرده است
لینک دانلود آهنگ

Winda bû winda bû
ناپیدا گشت...ناپیدا گشت
Ber çavê min winda bû
جلوی دیدگانم محو گشت
Lê digerim nabînim
دنبالش می گردم پیدایش نمی کنم
Di sûretan de dibînim
فقط رخساری(در خیالم) می بینم
Halê min ne tu hal e
بی حال و خرابم
Jiyan diçe vala
زندگی میگذرد پوچ و توخالی
Qedeh di destê min da
قدح در دستم
Serxwes im bê feyda
مستم بی فایده

Winda bû winda bû
ناپیدا گشت...ناپیدا گشت
Ber çavê min winda bû
جلوی دیدگانم محو گشت

Direqisî direqisî
می رقصید...می رقصید
Li pêsiya min direqisî
جلوی من می رقصید
Mûma me pêketî
شمعی که روشن کرده بودیم
Sûsa me vekirî
شرابی که باز کرده بودیم
Rastiya min ev e
اما حالا واقعیت اینست
Bê dosta xwe me
بدون یار خود هستم
Ev xewn e ev xewen e
این خواب است...این خواب است
Dinya hemû xewn e
و دنیا جملگی رویایی است

Winda bû winda bû
ناپیدا گشت...ناپیدا گشت
Ber çavê min winda bû
جلوی دیدگانم محو گشت



:جملات کتاب

پرواز پرستو در هوا سریعتر از دویدن آهو در زمین است، و سریعتر از پرستو، پرواز ذهن آدمی است، و سریعتر از ذهن آدمی، پرواز قلب یک زن است


-----------------
*قسمتی از ترانه‌ی «تا تو نسوزی» از "احمد کایا" که شعر آن از "یوسف هایال اوغلو" است. ایشان از شخصیت‌های کوردتبار ترکیه هستند که در برابر ظلم‌های نظام فاشیستی ترکیه هیچگاه سکوت نکردند و شعرها و ترانه‌های بسیاری در این باره سرودند
April 26,2025
... Show More
My comments in video: https://youtu.be/eAIIQlTH9rs

Hidden life of Jesus.
In this work, the Greek writer explores the dilemmas to which Jesus is exposed, under his double divine and human nature; in addition to showing the nuances of good and evil also as shown in Ying and Yang.
Temptation exposes us to a parallel life of Jesus (which is also related to the life and work of the Danish philosopher Soren Kierkegaard), where using dream resources (just as Hindus also see reality as Maya, as a dream fabric), he makes him live a different life, an alternative on which the figure of Jesus is magnified, since it makes him human and also burdens him with the sins of humans (including that of betrayal, as Borges collects it in his story "Three versions of Judas"). The environment explored in the life of Jesus is also interesting, as it shows us the difficulties of Mary, and also the humanity of the apostles, who also live and suffer their own dilemmas and temptations.
Finally, I like the exposition and reflections that the author makes, very close to the historical determinism of Tolstoy, the thought of Kierkegaard, and the religious needs exposed by Eucken. All of the above, to show us that each one of us, as humans, are Christs who must fight for our life and work.
I hope you are encouraged to read the work.


Vida oculta de Jesus.
En esta obra, el escritor griego explora los dilemas a que está expuesto Jesus, bajo su doble naturaleza divina y humana; además de mostrar los matices del bien y del mal también como se muestra en el Ying y el Yang.
La tentación nos expone una vida paralela de Jesus (que también está relacionada con la vida y obra del filósofo danés Soren Kierkegaard), donde usando recursos de sueños (tal como los hindúes también ven la realidad como Maya, como tejido de sueño), le hace vivir una vida diferente, una alternativa sobre la cual se magnifica la figura de Jesus, pues lo hace humano y también lo carga con los pecados de los humanos (incluso el de traición, tal como lo recoge Borges en su cuento "Tres versiones de Judas"). También resulta interesante el entorno que explora en la vida de Jesus, pues nos muestra las dificultades de María, y también la humanidad de los apóstoles, quienes también viven y sufren sus propios dilemas y tentaciones.
Finalmente, me gusta la exposición y reflexiones que realiza el autor, muy cercanas al determinismo histórico de Tolstoy, al pensamiento de Kierkegaard, y a las necesidades religiosas expuestas por Eucken. Todo lo anterior, para mostrarnos que cada uno, en cuanto humanos, somos Cristos que debemos luchar por nuestra vida y obra.
Espero se animen a leer la obra.
April 26,2025
... Show More
" Двете жени седяха една до друга, опрели глави и си говореха тихо за отнесения син; говореха си шепнешком, за да не ги чуват мъжете, та да се намесят и да развалят дълбоката, чисто женска сладост, която болката пораждаше в тях. "

" — Ех, нещастнико — извика тя, — ами че Бог не се намира в манастирите, намира се в къщите на хората! Там, където има мъж и жена, там е и Бог; там, където има деца и грижи, и готвене, и кавги, и сдобрявания, там е и Бог. Не слушай какво разправят скопците; като не стига до гроздето, лисицата казва, че било зелено! Този, дето ти викам аз, домашният, а не манастирският, е истинският Бог; на него да се кланяш; а другият е за скопците и дембелите! "

"Ако Бог слушаше майките, щяхме да се скапем от добруване и сигурност."

"— Аз трябва да гледам теб, защото от мъжа се е родила жената и още не може да се откъсне от него; но ти трябва да гледаш небето, защото си мъж, а мъжа го е създал Бог."

"Е, клети Месия, какви пълководци взе, че си избра, за да покориш света! Мен трябваше да избереш, мен, па макар че съм от кол и въже! Но имам честолюбие; а когато имаш честолюбие, ако ще да си и пияница, и разбойник, и лъжец — мъж си! Но когато нямаш честолюбие, ако ще да си и невинна гълъбица, плюя на теб, пукната пара не струваш!"

"— Мъжки грижи — отвърна тя. — Не, не моля Бога за милост, жена съм, моля за милост мъжа; нито пък тропам по Божията врата да прося райските радости; аз прегръщам мъжа, когото обичам, и друг рай не искам. Вечните радости — за мъжете."

"И той, така както обработва дървото и освобождава вътре от него люлките, така както обработва земята и освобождава вътре от нея гроздовете и класовете, така обработва и жените, и освобождава вътре от тях Бога."

Ех, Учителю... Велик си бил, и велик ще си останеш.
 1 2 3 4 5 下一页 尾页
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.