Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 100 votes)
5 stars
39(39%)
4 stars
31(31%)
3 stars
30(30%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
100 reviews
April 25,2025
... Show More
كمي شو كه خوندم با خودم گفتم اگه جاي اشميت بودم اين نمايشنامه رو اينجوري تموم ميكردم. بعد فك كردم اگه اشميت اينكارو نكرد ، خودم يه نمايشنامه بنويسم كه اينجوري تموم بشه.من اصلن تعجب نكردم. اشميت غافلگيرم نكرد.
به طور كلي فكر ميكنم اشميت روي پايان بندي مشكل داره، مقداري ابكي به نظرم مياد اخر كاراش.حالا اين موضوع تو كاراي مختلفش شدت و ضعف پيدا ميكنه.
پ.ن: توصيه ميكنم اهنگ الگار رو كه تو نمايشنامه بهش اشاره شده رو گوش كنيد.

Merged review:

كمي شو كه خوندم با خودم گفتم اگه جاي اشميت بودم اين نمايشنامه رو اينجوري تموم ميكردم. بعد فك كردم اگه اشميت اينكارو نكرد ، خودم يه نمايشنامه بنويسم كه اينجوري تموم بشه.من اصلن تعجب نكردم. اشميت غافلگيرم نكرد.
به طور كلي فكر ميكنم اشميت روي پايان بندي مشكل داره، مقداري ابكي به نظرم مياد اخر كاراش.حالا اين موضوع تو كاراي مختلفش شدت و ضعف پيدا ميكنه.
پ.ن: توصيه ميكنم اهنگ الگار رو كه تو نمايشنامه بهش اشاره شده رو گوش كنيد.
April 25,2025
... Show More
"اریک لارسن" خود را به عنوان خبرنگار یک روزنامه به "زنورکو" نویسنده ی برنده ی جایزه ی نوبل معرفی می کند و نویسنده ی گوشه گیر او را برای مصاحبه می پذیرد. این ابتدای داستانی است که در انتها مشخص می گردد نه تنها این دو مرد معشوقه ای مشترک را بین خود تقسیم کرده اند، که بدتر از آن "زنورکو" سالهاست که با "اریک لارسن" به جای معشوقه متوفی اش نامه نگاری می کند.
ادبیات امانوئل اشمیت را در "نوای اسرار آمیز" شاید با کمی سخت گیری بتوان در دو کلمه خلاصه کرد : مبتذل و سطحی!
طرح نمایشنامه عینا مطابق نمایشنامه ی " خرده جنایت های زناشوهری است " بدین معنی که ابتدا دو نفر در موقعیتی به شما معرفی می شوند، بعد شروع به بحث با یکدیگر می کنند و اصطلاحا خاطرات مشترکشان را بلند بلند برای هم تعریف می کنند تا در واقع به در گفته باشند تا دیوار (تماشاچی) در جریان داستان قرار بگیرد. در این میان به فلسفه بافی می پردازند تا جهان بینی نویسنده را و نه شخصیت ها را، به ما عرضه کنند. آنها واقعیت هایی را از هم پنهان می کنند تا به مرور زمان و تا پایان نمایشنامه به آنها اعتراف کنند !
شاید اشمیت فیلسوف خوبی باشد اما به هیچ عنوان نمایشنامه نویس متوسطی هم تلقی نمی شود. نوشتار او در "نوای اسرار آمیز" از دیدگاه نگارنده امکانات اجرایی چندانی به بازیگر و کارگردان ارائه نمیکند. شاید به همین دلیل است که نوشته های اشمیت در زادگاهش فرانسه به ندرت به روی صحنه می رود و تقریبا ناشناخته است. درتاتر امروز دنیا، تماشاچی برای شنیدن نظرات فلسفی درباره ی عشق به سالن تاتر نمیرود؛ او می خواهد ناخودآگاهش تحریک شود؛ می خواهد لحظاتی ناب و عمیق به کمک تصاویر، احساسات و کلمات را تجربه کند؛ لحظاتی غریب اما در عین حال آشنا.
شخصیت های اشمیت علی رغم ظاهری واقعی دروغین اند. آنها دائما در حال پنهان کردن مقاصد و سپس آشکار کردن قطره ای آن هستند، و این نه ویژگی شخصیتشان، که تنها برای ایجاد تعلیق، جذاب کردن داستان و به زور همراه کردن بیننده است. حال آنکه اینها تکنیک هایی برای جذب مخاطب در سریال های تلویزیونی است و نه تاتر. بنابراین اگر داستان "نوای اسرار آمیز" اشمیت را از قبل شنیده باشید، دیدن نمایش یا خواندن نمایشنامه ی او برایتان تجربه ای کسل کننده است. "نوای اسرار آمیز" داستان محور است، حال آنکه خط داستان در تاتر کوچکترین اهمیتی ندارد. شاهد حرف من نمایشنامه های بزرگ دنیا هستند که با علم کامل به داستان، تماشاچی را بارها و بارها به سالن تاتر می کشانند.
و در پایان باید بگویم شخصیت ها ی "اریک لارسن" و "زنورکو" بسیار دور از ذهن اند، نه به این دلیل که عمدا غیر واقعی و سمبولیک ساخته شده اند بلکه به این دلیل که از فرصت طلای دیالوگ ها برای پرداختن تمایلات و خواسته هایشان بد استفاده شده است. آنها به جای بروز انگیزه های عمیق انسانی نظریات اشمیت را در باب فلسفه ی عشق قرائت می کنند؛ هرچند که این نظریات در جایی دیگر و در قالب دیگر می تواند قابل تعمق و جالب باشد.
April 25,2025
... Show More
من نمایش رادیویی زنده‌ی این نمایشنامه رو تو جشنواره‌ی تئاتر فجر ۳ سال پیش دیدم، و صدالبته بسی لذت بردم. کلیت داستان(ابتدا و انتها) رو یادمه و یادمه که این کلیت چیز جدیدی نبود برام. اون‌چه ازش به یاد دارم، روایت داستان، رو شدن لایه‌های شخصیتی قهرمانان داستان و پیشروی و همگرایی‌شونه که برام خیلی دلچسب بود. اگر یه‌نفر یه‌کم حواس تحلیلی داشته باشه و حین دیدن، آگاهانه پیشروی شخصیت‌ها، عوض شدن جاهاشون، هم‌دردی‌هاشون، تقابل‌هاشون، جابه‌جا شدن نقش‌هاشون از مدافع به مهاجم و برعکس و در نهایت همگرایی‌شون رو درک کنه، طبیعتاً لذت وافری می‌بره.
دو شخصیت مثل دو رود بودن که در یک مسیر مارپیچ مدام همدیگه رو قطع می‌کردن. تلاطم‌شون کم و زیاد می‌شد. فشارشون کم و زیاد میشد. بعضی جاها راه هم دیگه رو سد می‌کردن. منتهی در نهایت هر دو در یک آبگیر آرام گرفتن
April 25,2025
... Show More
برای دیدن نمایشنامش دو تا بلیط گرفتیم و با خیال راحت نشستیم روی صندلیها. اون موقع هنوز نمیدونستم که روی اون صندلیها جای راحت نشستن نسیت. غافلگیری پشت غافلگیری. اگر کتاب رو خوندین که میفهمین چی میگم اگر هم نخوندین با کلمات نمیشه جالبی داستان و گیراییش رو توصیف کرد.باید بخونید و بعد بیاید تا تو چشم هم نگاه کنیم وفقط اون وقته که هر دو میدونیم
April 25,2025
... Show More
حقیقت بی‌قواره است. محدود می‌شود به چیزی که هست. دروغ ظریف و هنرمندانه است. واریاسیون‌های متعددی خلق می‌کند که نغمه‌ی اصلی را مثل یک معمای اسرارآمیز می‌پوشاند.
April 25,2025
... Show More
هوشمندانه، محسورکننده و کم نظیر. اشمیت با نوشتن این کار نشون داد چطور نویسنده باید توانایی این رو داشته باشه که از یک جریان روال و به ظاهر کلیشه درجای درست مشتش رو محکم بکوبه توی صورت مخاطبش. انگار که با خوندنش توی یک رینگ بوکس درحال مبارزه و کش مکش باشی. هربار داستان به نقطه‌ی اقتضای پایان میرسه، متن راه گریزی برای ادامه پیدا میکنه. درضمن اجرای خوبی از این نمایشنامه بصورت مدیوم رادیو تاتر دیدم. شاید سال نود و دو
April 25,2025
... Show More
من کلا نمایشنامه نخونده بودم تاحالا. اولینش مهمانسرای دو دنیا بود. و امروزم نوای اسرارآمیز.. ولی از خوندن نمایشنامه پشیمون نشدم. قلم خیلی خوبی داره. میدونه چطور خواننده رو غافلگیر کنه. خیلی سریع و در یک آن ذهنیت خواننده و چیزی که به عنوان آخر داستان تو ذهن خواننده نقش بسته رو تغییر میده. شخصا از اینکه انقدر سریع مسیر داستان عوض میشد شوکه میشدم..
April 25,2025
... Show More
اشمیت نویسنده‌ی دل‌نشینی ست -هر چند همیشه حس کنم که نوشته‌های‌اش «اصالت» ندارند. این‌جا داستانِ یک نویسنده‌ی نوبل‌بُرده و گوشه‌گزیده را، و ملاقات‌اش با خبرنگاری که انگار زیاد می‌داند را، طوری تعریف می‌کند که کتاب‌اش را راحت و یک‌سر بخوانی. گره‌ها و غافل‌گیری‌هایِ معمول‌اش را بلد است کجا خرج کند. آثارش، اگر قدری کم‌تر فلسفه‌بافی‌های کلّی کند و حکم‌های یونیورسال را ( درباره‌ی تقریباً همه‌چیز ) در اثرش بگنجاند، بهتر هم می‌شود
April 25,2025
... Show More
به اندازه ي خرده جنايت ها غافلگير كننده البته خيلي هم بيشتر. اما يك ستاره كمتر دارد برايم شايد به خاطر آخرش. و پي بردن به اين كه چقدر اين نويسنده دوست دارد در صحنه ي آخر شخص دوم برگردد، و به اشتراك مطلوب برسند. پايانش دور از انتظاري بود كه از شخصيت زنوركو در طول داستان در ذهن شكل مي‌گرفت. هرچند كه شايد اين هم بر مي‌گردد به توانايي اريك امانوئل اشميت در ايجاد شوك و تكان دادن هر چند دقيقه ي آدم.
April 25,2025
... Show More
دومین باری که اشمیت داره با یه نمایشنامه ساده ولی هوشمندانه شگفت‌زده‌ام می‌کنه! مشابه خرده‌جنایت‌های زناشوهری، هر لحظه می‌تونی منتظر یه حادثه جدید باشی که غافلگیرت می‌کنه.
داستان دیالوگ‌های یه نویسنده برنده جایزه نوبل و فردی هست که خودش رو خبرنگار معرفی می‌کنه. بیشتر از این نمی‌تونم بگم چون اسپویل میشه:))
جملات خوبی داره که برای چند لحظه آدمُ به فکر فرو می‌بره، قشنگ‌ترین بخشش از نظر من اون‌جایی هست که دارن درباره شخصیت‌های متفاوتی که یه فرد می‌تونه داشته باشه صحبت می‌کنن، این که چطور ممکنه شناخت دو نفر از یک فرد کاملا متفاوت باشه و هردوی این شناخت‌ها درست باشن و اون فرد همزمان دو شخصیت رو در وجودش داشته باشه.
April 25,2025
... Show More
واقعا خوب بود، غافلگیری پشت غافلگیری، نمایشنامه ای که باید تو یه نفس خوندش
اما راجع به نوای اسرار آمیز الگار به نقل از ویکی پدیا :
واریاسیون‌های انیگما، مجموعه ۱۴ قطعه کوتاه برای ارکستر هستند که توسط ادوارد الگار بر روی تمی مشترک تصنیف شده‌اند. همسر و دوستان آهنگساز موضوع این واریاسیون‌ها هستند. در واقع هر واریاسیون مجسم کننده تصویری از رفتار و روحیات همسر، اطرافیان و خود آهنگساز است. الگار این واریاسیون‌ها را انیگما نام نهاد. او هرگز منبع الهام تم مشترک آن‌ها را مشخص نکرد. وی تا زمان حیاتش هرگونه گمانی را در این مورد رد کرد و این مهم تاکنون مانند رازی باقی مانده است.
اینجا گوش کنید:
https://archive.org/details/EdwardElg...
April 25,2025
... Show More
اولین نمایشنامه ای بود که میخوندم و واقعا پایان جذابی داشت :))) دوستش داشتم
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.