از این مُدی که باب شده و همه میخوان "دوست داشتنی" باشن متنفرم. کاسه لیسی میکنه، واق واق میکنه، مثل سگها پاشو بلند میکنه، میزاره دندوناشو بشمارن...."دوست داشتنی"، چه تنزلی!...
لحظه لحظه با خواندن اين نمايشنامه، هم لذت ميبردم و هم با خودم درگير بودم. ديالوگها روي عميق ترين احساسات انساني تاثير ميذاشت و شكي روي چيزهايي كه هميشه به آنها انديشيده اي و شايد حرفهايي هم در موردشان داشته باشي سايه مي انداخت. علاوه بر اين ها داستان خلاقانه اي هم بود كه سرتاسر نمايشنامه بهت را از چهره كنار نميزد. دوستش داشتم
کتابی مینویسی و اسم یک آلبوم موسیقی را روی آن میگذاری. سالها بعد چطور میتوانی بفهمی کتابت چقدر موفق بوده؟ کافیست نام کتاب را جستجو کنی؛ بعد میبینی قریب به اتفاق نتایج، مربوط به کتاب توست؛ انگار نه انگار تو این عنوان را از جای دیگری قرض گرفتهای! این اتفاقیست که برای کتاب «نوای اسرارآمیز» افتاده است. کتابی از «اریک امانوئل اشمیت» که نام آن برگرفته از آلبومی به همین نام، اثرِ «الگار» است و نوای آن در سرتاسر داستان به گوش میرسد. اشمیت نویسنده و بهخصوص نمایشنامهنویس قهّاریست. اگر اهل خواندن نمایشنامه نیستید، اصلاً نگران نباشید؛ چون من هم نبودم! حظی که از خواندن آثار او میبرید، با برترین رمانها قابل مقایسه است. معروفترین اثر این نویسنده، یعنی نمایشنامۀ «خردهجنایتهای زناشوهری» سند خوبی برای این ادعاست. نوای اسرارآمیز داستان مواجهۀ دو مرد است در یک جزیرۀ دورافتاده. دو مرد که ظاهراً با یکدیگر هیچگونه قرابتی ندارند و یکی نویسندهای برندۀ جایزۀ نوبل است و دیگری یک خبرنگار، با دو دنیای اندیشگانی کاملاً متفاوت. محدودیت شخصیتها و لوکیشن در این نمایشنامه اما، بههیچوجه نتوانسته دست نویسنده را در چموخم داستان ببندد. تخصص اشمیت غافلگیر کردن خواننده در فراز و فرودهای داستان است، درست جایی که فکر میکنید تمام آنچه را که باید درمورد «لارسن» و «زنورکو» فهمیدهاید و دیگر در سرازیری داستان افتادهاید، نویسنده یک برگ جدید رو میکند و شما را متحیر باقی میگذارد! گفتگوهای شخصیتها درخصوص عشق، زندگی، آدمها و جامعه و... درخدمت داستان و بسیار خواندنی و جذابند. در کمتر داستانی دو عنصر «جذاب بودن» و «الهامبخش» بودن را توأمان میتوان پیدا کرد و به نظر من نوای اسرارآمیز قطعاً یکی از آنهاست. اما دو نکته را نمیتوانم ناگفته بگذارم: اول آنکه این کتاب از نظر من برای بزرگسالان مناسب است (+18) و به نوجوانان توصیهاش نمیکنم. نکتۀ دوم اما مهمتر است و ابتدا در گفتنش تردید داشتم، اما بعد از آنکه با چندنفر از خوانندگان دیگر این کتاب صحبت کردم، گفتنش را به ثواب نزدیکتر دیدم. با همۀ آنچه که در باب خوبیهای این کتاب گفته شد، از نظر من پایان آن به مفاهیم همجنسگرایانه اشاره دارد. توضیح بیشتر این نکته، داستان را برای کسانی که قصد خواندنش را دارند لو میدهد و به این دلیل از تلاش برای توضیحش دست میکشم. اما تا حد زیادی بر این باورم که -پایان- این کتاب در راستای مفاهیم همجنسگرایی است و نمیتوانم افسوسم را از این بابت پنهان کنم؛ کتاب بینظیری را میخواندم که در آخر برایم یکباره رنگ باخت... . شاید بهتر باشد این نکته را به تکتک خوانندگان واگذاشت.
بخش هایی خواندنی از این کتاب: - ادبیات، قرقره کردن زندگی نیست، خلق کردنشه، به وجود آوردنشه، ادبیات از زندگی فراتر میره.
- هیچوقت حرف کسی رو که از من تعریف میکنه باور نکنید، ولی همیشه حرف کسی رو که از من بد میگه بپذیرید، چون اون تنها کسیه که منو دست کم نمی گیره.
- همیشه آسون نیست آدم به دور از قراردادها زندگی کنه. برای این که بشه از ابتذال حاکم جون به در برد، باید تند و طولانی مدت دوید.
- یک آدم از یک آدم دیگه چی میخواد؟ چون کسی جوابشو نمی دونه،آدمها به معاشرت با هم ادامه میدن.
- عشق دو طرفه یعنی چی؟ دو رویایی که اتفاقی با هم جوردرمیان، یک سوء تفاهم سعادتمند، البته یک سوؤ تفاهم دوطرفه...