...
Show More
Вълшебникът Сафон
_ادای مرغ خیسشده را در نیاور.
_مردم برای مرغها ارزش واقعی قائل نمیشوند. بدون مرغها، نه تخممرغ بود و نه...
او برایم ظرف بزرگی از شیر قهوه کرد.
•
یک جام شامپانی تعارفم کرد.
•
او بیکلمهای حرف، سرگرم نوازش کافکا که روی زانوهایش معو معو میکرد، نشسته باقی ماند.
•
کلارت خیلی دیر رسیده بودم.
n No sabía entonces que el océano del tiempo tarde o temprano nos devuelve los recuerdos que enterramos en él.n