Community Reviews

Rating(4 / 5.0, 100 votes)
5 stars
29(29%)
4 stars
40(40%)
3 stars
31(31%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
100 reviews
April 17,2025
... Show More
Marina es una historia que tiene misterio, suspenso, romance, fantasía y escenas muy emotivas.
Sin duda, lo que más me gustó y es lo que me gusta de las novelas de Zafón es su prosa, a pesar de que cosecho varios premios en vida, a mi parecer tuvo que haber sido al menos nominado al Nobel en algún momento.

Una frase que me gusto mucho y que repitió varias veces a lo largo de su tetralogía del Cementerio de los Libros Olvidados fue "Cada libro, cada tomo que ves, tiene alma. El alma de quien lo escribió, y el alma de quienes lo leyeron y vivieron y soñaron con él"... Esa frase la volví a recordar al leer esta novela, ya que se siente el alma del autor en las líneas que componen la obra.

La historia es narrada desde el punto de vista de un chico, el gran amigo de Marina, y en un principio no entendía el por que titular la novela como "Marina" ya que parecía no ser la protagonista, sin embargo, al final si tuvo un poco más de sentido.

Es una literatura que muy bien pudiera recomendar a cualquier persona, de cualquier edad.
April 17,2025
... Show More
Gdybym mogła, dałabym milion gwiazdek. Chyba się nie ogarnę do nowego roku po tej książce.
April 17,2025
... Show More
Kocham tę książkę całym sercem i całą duszą. Znowu płakałam..
April 17,2025
... Show More
Sin saber muy bien qué me iba a encontrar, teniendo en cuenta que se trataba de un libro destinado a un lector más juvenil, tenía muchas ganas de leer Marina. Y lo cierto es que me ha encantado. Tiene esa aire que recuerda un poco a La Sombra del Viento en cuanto a descripciones y paseos por la ciudad de Barcelona y, aunque es pura fantasía, la historia es muy interesante, con personajes oscuros, no muy detallados (ni falta que hacía) pero con la importancia justa para cada momento de la historia.

El autor nos lleva en volandas a distintas épocas, pero él decide el camino para que se vayan contestando las preguntas una a una, con un par de giros muy llamativos y otras partes que.. bueno, ya sabes, es para un lector más joven :-).

Detrás la trama principal hay otra muy tierna, una hermosa historia de amor, una triste historia de amor.
April 17,2025
... Show More
نام کتاب: مارینا
نام نویسنده: کارلوس روئیث ثافون
ژانر: ماوراءالطبیعی، وحشت، تریلر، عاشقانه
ترجمه: قاسم صنعوی
نشر: نیماژ
خلاصه کتاب:
«مارینا» داستان نوجوان ۱۵ ساله‌ای به نام اسکار است که از مدرسه شبانه‌روزی خود در بارسلونا فرار می‌کند. به دنبال کشف راز و رمز شهر می‌پردازد، تا جایی که به باغی عجیب وارد می‌شود، با دختری رمزآلود ملاقات می‌کند و زندگی خود را دگرگون می‌کند.
نظر من:
خواندن مارینا به مانند مرور خاطرات بود، مرور خاطرات لذت‌بخشی که از سایه باد داشتم، خاطراتی که هرچند به مانند اصل ماجرا پررنگ و شفاف نبودند ولی هنوز رگه‌هایی از لذت سرشار قدیمی را به یادم می‌انداخت.
ثافون قلم خود را حفظ کرده است، هنوز فضاسازی‌ها و توصیفات موهای بدنتان را سیخ می‌کند، شخصیت‌ها تا حدودی پویا هستند و زمان کافی برای هر کدام وجود دارد که شما تصمیم بگیرید به سرنوشت و تکه‌تکه شدنشان در جریان داستان اهمیت بدهید یا به سادگی آن‌ها را مخلوقات ماشینی و بی‌مغز برای پیشبرد داستان ببینید.
«مارینا» خیلی به «سایه باد» شباهت دارد، منتها وقتی بحث از پرداخت می‌شود سروگردنی از آن کم می‌آورد، یعنی اگر بخواهیم تصور کنیم دعوایی میان دو کتاب مورد نظر در بگیرد سایه باد حتی یک استخوان سالم برای مارینا نمی‌گذارد، البته دقت کنید بخشی از آن مربوط به پاره آجر بودن سایه باد و حجم زیادی که دارد هست ولی دروغ است اگر بگوییم مارینا نمی‌توانست پتانسیل بیشتری از خود نشان بدهد.
اگه بخواهم براساس استانداردهایی که برای خودم تنظیم کردم صحبت کنم و فرم و محتوا کتاب را در نظر بگیرم باید ذکر کنم که مارینا در صورتی که داستان کوتاهی می‌بود از من در کمال لذت پنج ستاره را می‌گرفت، منتها مارینا داستان کوتاه نیست، مارینا حتی برای ناولا یا رمان کوچک بودن نیز خیلی حجیم است، به عبارتی من ناچارم مارینا را هرجوری شده قاطی مرغ‌ها به حساب بیاورم و آن را با حد و حدود کتاب‌های دیگر بسنجم.
مارینا در چند صورت می‌تواند کتاب خوبی باشد، اگه دنبال اقتباسی مدرن از فرانکشتاین مری شلی بزرگوار می‌گردید، مارینا اصل جنس است! همان‌قدر کوتاه، همان‌قدر وحشتناک و رازآلود، و بله به همان میزان دوست‌داشتنی و جذاب است.
مارینا برای شروع آثار ثافون نیز کتاب خوبی است، می‌توانید با قلم و شیوه طرح معماهای وی آشنا شوید و چشمه‌ای از توانایی‌های ثافون داستان‌سرا را دریابید، کاری که نمی‌توانید و نباید بکنید کاری هست که من کردم و مارینا را بعد از سایه باد شروع کردم، چنان کاخ آرزوهایم فروریخت که مطمئنم نمی‌توانم به‌سختی از آن ریکاوری کنم و به بازی فرشته و مجموعه گورستان کتاب‌های فراموش شده برگردم.
نتایج دراماتیک مارینا خوب است، البته وقتی مقدمات درست باشند، نتایج نیز درست هستند، ولی پرداخت کتاب در طول روند داستان هست که شما را نسبت به آن نتایج هیجان‌زده می‌کند. که مارینا آن کار را نتوانست به درستی برای من انجام دهد.
مارینا پایانی تراژدیک دارد و اگر شما نیز به مانند من در مقابل تراژدی لمس هستید و دوست ندارید شخصیت‌ها به خوبی و خوشی به خانه خود بروند و در افق بی‌انتها خیره شوند و از غروب آفتاب لذت ببرند از پایان مارینا نیز لذت خواهید برد، پایانی که دو ستاره من را به سه ستاره بدل کرد.

نکته بعدی ماجرا شیوه دست‌ودلبازانه ثافون در افشای اطلاعات مهم و حیاتی است، در سایه باد، نمی‌دانم چگونه و چرا ولی من را اذیت نمی‌کرد، گویا در مارینا به نوعی پررو شدم و نمی‌خواستم جواب‌های سوالات به صورت سیم داغی در چشمم فرو رود، که البته حدس می‌زنم مشکل کتاب در کل برای من کوتاه بودن آن است.
در نهایت برای پرداخت نامناسب کتاب یک ستاره و برای ترجمه نه‌چندان خوب کتاب یک ستاره دیگر کم می‌کنم و سه ستاره را برای «مارینا» برمی‌گزینم.

*ترجمه مارینا بعضاً در حروف‌چینی و رفرنس‌های درون‌متنی مشکل دارد، و خالی از اشکالات ویرایشی نیز نیست، معادلات منسوخ و نامناسب نیز کم ندارد، قاسم صنعوی به مانند علی صنعوی در پاورقی‌ها فعال نیست، منتهای عمل روان است و کار را راه می‌اندازد.


کزین‌گفته‌های مارینا:
«همه‌مان رازی در درونمان داریم که در را به روی آن قفل کرده‌ایم.»
«ما فقط چیزهایی را به یاد می‌آوریم که هرگز اتفاق نیفتاده‌اند.»
«انسان تا وقتی مرگ را درک نکرده باشد، از زندگی هیچ ممکن نیست درک کند.»
«پول خوشبختی نمی‌آورد ولی بقیه چیزها را می‌خرد.»
«بشر گویی که باید تا همیشه زنده بماند، می‌گذارد هستی بگذرد و همین هست که در نهایت نابودش می‌کند.»
«اگر یک چهارم چیزهایی که انسان‌ها می‌گویند به‌راستی همان چیزی باشد که فکر می‌کنند، دنیا بهشت بود.»
«جهنم با نیت‌های خوب سنگفرش شده است.»
«انسان اگر نداند به کجا می‌رود، هرگز به جایی نمی‌رسد.»
«مثل تمام پیرها، می‌نشینم، گذر خاطره‌‌ها را نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم اگر در جهت دیگر پیش رفته بودم چی می‌شد.»
«مرگ عدالت را مسخره می‌کند.»
«واقیعت این است که پول هیچ اهمیتی ندارد، جز البته برای کسانی که آن را ندارند.»
April 17,2025
... Show More
Citind "Marina" (traducere de Ileana Scipione) zilele astea i-am terminat toate cărțile lui Carlos Ruiz Zafon. Sufletul meu de cititor e împărțit în două - nu mai sunt alte povești noi de descoperit, dar pot reciti oricând romanele sale, știind că magia scriitorului spaniol va fi mereu acolo.
"Marina" e preferata mea din cele patru cărți pentru adolescenți, având un miez mai dens și o creionare a personajelor ce se aseamănă cu romanele din tetralogia Cimitirul Cărților Uitate. Este o narațiune sublimă izvorâtă din cotloanele întunecate ale Barcelonei, unde avem parte de proteze ortopedice, cadavre readuse la viață, monștri cu chip uman și povești de dragoste ce le unește și le desparte pe toate.

https://ciobanuldeazi.home.blog/2024/...
April 17,2025
... Show More
Bardzo wymęczyła mnie ta książka. Człowiek zmęczony, to człowiek zły. A wtedy już tylko krok dzieli go od wystawienia lekturze dwóch gwiazdek.
Jedyne, czego nie sposób odmówić "Marinie" to klimat, który otacza czytelnika swoimi ramionami już od pierwszych zdań. Niestety, tajemnicza i osobliwa aura nie nakarmiły mnie wystarczająco. Właściwie, to w ogóle. Nie byłam w stanie wykrzesać sympatii do żadnego z bohaterów, nie dawałam też szczególnej wiary w siłę więzi zawiązanej pomiędzy głównym duo. Wnioskuję, że bez niej czytelnikowi raczej trudno wsiąknąć w barcelońskie perypetie. Sama przygoda, która miała porwać mnie od pierwszego pokonanego zaułka, zaserwowała mi jedynie znużenie. Chyba po prostu mam dość historii, w których bohaterowie stanowią odzwierciedlenie memicznego białasa z przewidywalnych horrorów i robią dokładnie to, czego nie powinni. I WIEM, że to właśnie te działania popychają całą akcję do przodu, ale jednocześnie odbierają mi całą przyjemność z lektury. Prawdopodobnie 6 na 10 przeczytanych przeze mnie książek cechuje się podobnym schematem, ale w przypadku "Mariny" odczuwałam go zdecydowanie zbyt mocno. No i chyba po raz kolejny potwierdza się, że nie jestem docelowym odbiorcą wątków fantastycznych.

Okropnie się czuję pisząc to wszystko, bo przecież mamy do czynienia z ZAFÓNEM. Gdy parę lat temu konsumowałam jego literackie początki, z "Księciem Mgły" na czele, pamiętam, że byłam w miarę usatysfakcjonowana. Nie było to coś absolutnie "mojego", natomiast czas spędzony na ich lekturze trudno uznać za stracony. Trudno powiedzieć, czy mój gust czytelniczy przeszedł tak diametralną metamorfozę, czy może wina leży po stronie PRZEOKROPNEGO wydania kieszonkowego... "Marina" może doczeka się drugiej szansy. A może nie.
April 17,2025
... Show More
Todavía me arden los ojos de llorar.

Este libro no sólo es el que más me ha dado miedo en toda mi vida sino que, sin dudas, es el final que más me hizo llorar en toda mi vida. Y no estoy hablando de unas lagrimillas sino de llorar con profundo dolor.

El talento de este tipo es increíble. Este libro me hizo sentir muchas cosas y terminó por estrujarme el corazón y tirarlo a un tacho de basura. Literalmente me sentía como Joey (The friends) con deseos profundos de meterlo adentro del freezer, por el cagazo primero (como le pasa con The shining) y después por el dolor (como le pasa con Little Women)

Este autor no sólo logra transportarme a Barcelona y hacerme sentir como si de verdad estuviera recorriendo sus calles, sino que también logra en menos de 300 páginas hacerme asustar como una criatura, reír a carcajadas y llorar a moco tendido. Es por eso que admiro al escritor por todo lo que me hace sentir y, no de casualidad, es sin lugar a dudas de mis escritores favoritos de todos los tiempos.

LARGA VIDA A CARLITOS (y en este caso no Marx)
April 17,2025
... Show More
اول با تشکر از شقایق و گروه کتابخوانیش شروع کنم؛ چون اصلا نویسنده رو نمی‌شناختم و احتمالا سراغش نمیرفتم، ولی الان به نظرم نویسنده جالبی اومد.
اولای کتاب رو زیاد دوست نداشتم اما وسطای رو به آخرش رو دوست داشتم، داستان میخائیل رو خیلی خوب نوشته بود. آخرش هم باز اونطور که توقع داشتم نپرداخته بود.

داستان اشاراتی به یه سری کتاب های دیگه داشت که خب من تعداد کمیشون رو متوجه شدم مثلا فرانکنشتاین مری شلی و شبح اپرا و... ولی انگار به آثار دیگه خود نویسنده اشارات بیشتری داشت.

یه مشکلی با توصیفات کتاب داشتم که به نظرم به نسبت حجم کتاب زیاد بودند؛ شاید می‌خواسته گوتیک تر کنه فضا رو ولی به نظرم زیادی بود. یه سری چیز هم اون وسط با آپدیت ها نوشتم، مثلاً اینکه چرا همه افراد اون دنیا این‌همه به این دوتا نوجوون توجه میکردن و جواب میدادن.
در کل اوکی بود. با در نظر گرفتن اینکه یانگ‌ادالت بود حتا خوب بود.

نویسنده یه سری حرف جذاب داشت وسط داستانش که اونارو دوست داشتم. لزوما موافقشون نبودم، نوشته های جالبی بودن:

▪ We only remember what never really happened.

▪ Sometimes telling the truth is not such a good idea.

▪ People only disappear when they have somewhere to go.

▪ We all have a secret buried under lock and key in the attic of our soul.

▪ ‘Patience is the mother of all virtues,’ ’And the godmother of madness,’

▪ ‘Nothing in life can be understood until you understand death.’

▪ Silent defeats taste better.

▪ what sort of technology is this that can send a man to the moon but can’t put a piece of bread on every human being’s table?

▪ Something made me think that Marina didn’t have many friends and that Germán approved of my presence, even if I was unable to tell the difference between Schopenhauer and a brand of orthopaedic products.

▪ ‘Oscar is a nihilist, Dad,’ Marina cut in.
The piece of bread I was eating got stuck in my throat. I didn’t know what the word meant, but it sounded like an anarchist on a bike.

▪ Out of every thousand people who purchase a painting or a work of art, only one of them has the remotest idea of what it is they’re buying, The rest don’t buy the work, they buy the artist, what they’ve heard and, more often than not, what they imagine about him

▪ ‘All the geography, trigonometry and arithmetic in the world are useless unless you learn to think for yourself, No school teaches you that. It’s not on the curriculum.’

▪ Money doesn’t buy happiness, but it buys everything else.

▪ ‘Sometimes, the things that are most real only happen in one’s imagination, We only remember what never really happened.’

▪ If you don’t know where you’re going, you won’t get anywhere.

▪ That night Mijail said he believed each one of us is only granted brief moments of pure happiness. Sometimes only days or weeks. Other times years. It all depends on our luck. The remembrance of such moments stays with us for ever and becomes a land of memories to which we vainly attempt to return during the rest of our existence.

▪ Our body begins to destroy itself from the moment it is born. We are fragile. We’re creatures of passage. All that is left of us are our actions, the good or the evil we do to our fellow humans.

▪ Nobody deserves to have a penny more than he’s ready to offer those who need it more than he does.

▪ For some reason, life usually grants us what we are not looking for. He was given wealth, fame and power, yet his soul yearned only for spiritual peace so that he could silence the shadows in his heart . . .
April 17,2025
... Show More
Ha habido plaga de mosquitos en mi barrio. Ha sido una invasión. Y todos se me han metido en los ojos mientras leía este libro.

Esta historia es mágica, sobrecogedora, poética, preciosa, alucinante, emocionante, intrigante y absolutamente adictiva. Se me acaban los calificativos. Es como ver una aurora boreal en primavera en una terraza de Sevilla. Cada frase está escrita de una forma tan bonita, que si me estuvieran mandando a tomar por culo me seguiría pareciendo melodía y poesía.

Las descripciones y la ambientación son sencillamente espectaculares. Casi puedes notar las calles de Barcelona Bajo los pies. Yo creo que incluso se me ha pegado algo de catalán.
Zafón es un genio en quien habla la luz.

Es un libro donde puedes experimentar casi todas las emociones existentes: miedo, tristeza, esperanza, ilusión, angustia… Los personajes me encantan. Soy fan de Germán y de su forma de ser y me gusta la filosofía de vida de mi primo Salvat.

Es uno de esos cuentos donde viven príncipes y princesas que se quedan a vivir para siempre en nuestros corazones y de cuyo desenlace está vez no diré ni mu.

Eso me recuerda a una novia que tuve. La primera vez que la vi fue en una estación. Me pilló con los calzones bajados (llevaba toda la tarde de cervezas y no aguantaba más). Sé que eché a gritar, pero no recuerdo quien atacó primero. El caso es que enseguida sentí las mariposas negras en mi estómago (admito que puede que fueran gases. Ya sabéis… la cerveza). Tenía una forma de sonreír que me hacía pequeño e insignificante (media 2,17m). Era pintora. Yo le dije que sabía pintorrear como nadie los márgenes de los libros y que con una lata de Titanlux y una brocha gorda hacía maravillas. Tenía un gato muy peludo (nada que añadir). Supe que me quería cuando me regaló un reloj. Un Casio negro de estos que no se rompen ni a trabucazos. Me hizo un grabado y todo. Ponía: Muestra gratuita. Nunca le pregunté por el significado. Era una chica muy profunda. Le dije: Por ti, seré serio y responsable mientras este reloj marque la hora.
Nuestra historia fue preciosa. Jugábamos a las “Operaciones”… un brazo por un lado, una pierna por otro… ya sabéis. Hacíamos picnic juntos, paseábamos al anochecer juntos, nos tomábamos el Nesquick juntos, poníamos la lavadora juntos… Hicimos de un viejo invernadero nuestro refugio. Incluso nos hicimos un álbum de fotos. Ella era la guapa de los selfies. Yo el otro. Fue la historia más maravillosa del mundo… y NO. NUNCA me dio un guantazo. Podéis ahorraros ponerle mi nombre a la lápida en esta ocasión. Todo fue bonito. Al final va a tener razón Marina, y solo recordamos lo que nunca sucedió… ¡Puñetas! ¡Se me ha quedado el reloj sin pilas!
April 17,2025
... Show More
Ένα υπέροχο ταξίδι στη Βαρκελώνη αν και νοητά. Με συνεπήρε για άλλη μια φορά ο Θαφόν με τις πανέμορφες περιγραφές και την υπέροχη γραφή του.
April 17,2025
... Show More
3,5/5⭐️
Piękny język, momentami bardzo dobra stąd taka ocena, ale kurczę no … trochę jak przy „Cień Wiatru”, coś mi nie podeszła do końca w całości.

Miałam takie: chcę już to skończyć. No, momentami moje zainteresowanie rosło, niektóre fragmenty mocne, ale całościowo 7/10 (a to i tak dobra ocena)
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.