Community Reviews

Rating(3.9 / 5.0, 99 votes)
5 stars
28(28%)
4 stars
34(34%)
3 stars
37(37%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
99 reviews
April 26,2025
... Show More
هیچ‌کس نمی‌تواند کافکا شود، اما اگر نویسنده‌ای خیلی هنرمند باشد... می‌تواند وام‌دار قطره‌ای از دریای نبوغ کافکا باشد.

از آن‌جایی که هرجا نامی از «مهدی غبرایی»‌ در میان باشد، تن و بدن من کاملا غیرارادی میلرزد، نسخه‌ی انگلیسی کتاب که ترجمه‌ی آقای دیل سندرز (دکتر و زبان‌شناس ژاپنی) است را یافته و از روی آن مطالعه کردم.
گه‌گاهی متن کتاب را با ترجمه‌ی فارسی کتاب نیز مقایسه کردم، و برخلاف تعریف و تمجید برخی کاربران در گودریدز، من هیچ نکته‌ی مثبتی در ترجمه‌ی آقای غبرایی ندیدم. مهدی غبرایی همانی بود که همیشه بوده...
مترجمی با دایره‌ی لغات کم، بی‌نمک بازی در هنگام ترجمه، استفاده از لغات قلمبه شاید برای این‌که بگوید من مترجم خاصی هستم! و ترجمه‌ای ماشینی و کلمه به کلمه که متنی بی‌کیفیت را به خواننده ارائه می‌کند که گاه خواننده باید چند بار یک پاراگراف را بخواند تا بفهمد مترجم چه نوشته!
این نوع ترجمه از دید من فقط و فقط تن استاد فرهاد غبرایی که ترجمه را وارد خانه‌ و خانواده‌شان کرد را در گور می‌لرزاند.

پس از خواندن کتاب چیزی از کتاب ننوشتم، چون از طریق یک دوست عزیز، مطلع گردیدم فیلمی با کیفیت از روی کتاب با کارگردانی آقای «هیروشی تشیگاهارا» ساخته شده است. امروز به تماشای فیلم پرداختم و حالا می‌توانم بگویم که از دید من کتاب و فیلم به طرز باور نکردنی‌ مکمل یکدیگر هستند. البته این‌طور هم نیست که اگر شخصی کتاب را بخواند، و علاقه‌ای به تماشای فیلم نداشته باشد، چیزی را از دست دهد. شخصا هنگام خواندن کتاب، از تجسم یک‌سری موارد که نویسنده آن‌ها را توصیف کرده بود ناتوان مانده بودم و هنگامی که فیلم را تماشا کردم، دیدم تصویر اشتباهی در ذهن من شکل گرفته بود... برای همین نکته است که فیلم را مکمل کتاب می‌دانم.

رمان داستان سر راستی دارد و تقریبا هرکسی که از این کتاب چیزی نوشته آن را بیان کرده:
مردی که برای فرار از دنیای سیاست و یک‌سری طبقات خاص اجتماعی، علاقه به حشره‌شناسی پیدا کرده و معلم شده است. سه روز مرخصی می‌گیرد تا به لوکیشنی برود که دارای شن روان است. چرا؟ جهت یافتن یک گونه‌ی نادر حشره که بلکه بتواند نامش را با کشف آن حشره جاودانه کند. اما ناغافل همانند داستان «خروس» که به تازگی از «ابراهیم گلستان» خوانده‌ام، اتفاقی غیر مترقبه برایش رخ می‌دهد و در آن‌جا ماندگار می‌شود. این ماندگاری سرآغاز وقایع کتاب است که به جهت جلوگیری از افشای محتوای کتاب به ذکر همین موارد اکتفا کردم.

این کتاب در ژانر رئالیسم جادویی بود؟!؟
خیر. برای من که عاشق این سبک هستم و از فرهنگ‌های مختلف به سراغ داستان‌هایی از این سبک رفته‌ام، قرار دادن این کتاب در این ژانر اشتباه است، چون عملا المانی مخصوص به این ژانر حتی یک مورد ندیدم.
شخصیت اول داستان، برای فرار از یک سبک زندگی به سبک زندگی جدیدی روی آورده... در حالی‌که مشغول زندگی‌ست، بدون آن‌که خود خواسته باشد یک سبک‌ زندگی پیچیده به او تحمیل می‌شود و هر چه تلاش می‌کند نمی‌تواند به سبک زندگی قبلی خود برگردد. در این میان هرچقدر که تلاشش را بیشتر می‌کند گویی در باتلاق زندگی فرو می‌رود و نهایتا تسلیم می‌شود.
این داستان از هر رئالی رئال‌تر است، نمی‌شود صرفا به خاطر این‌که مرد در یک منجلاب گیر افتاده و نمی‌تواند خود را خلاص کند بگوییم مرزهای خیال و واقعیت در هم شکسته!

من این کتاب را خواندم چون دوست داشتم کتابی در ژانر محبوبم بخوانم اما نبود... از خواندن و تماشای فیلمش نادم نیستم، کتابش خوب بود و از فیلمش لذت بردم. برای نمره دادن هم هیچ‌کاری به این ندارم که از تماشای فیلمش لذت بردم چون از کتابش لذت نبردم.
شاید اگر این کتاب را در ۲۰۲۰ یا ۲۰۲۱ می‌خواندم برایش پنج ستاره منظور می‌کردم، اما هرچقدر از یک ژانر بیشتر می‌خوانید، سخت‌گیری ما بیشتر می‌شود. من سه و نیم ستاره را نمره‌ای عادلانه برای کتاب می‌دانم، اما چون امکان منظور نمودن چنین نمره‌ای وجود ندارد، و کتاب بدون فیلم را لایق ارفاق نمی‌دانم برایش سه ستاره منظور می‌کنم.

لینک فایل پی‌دی‌اف ترجمه‌ی فارسی کتاب
https://t.me/reviewsbysoheil/531

لینک فایل پی‌دی‌اف ترجمه‌ی انگلیسی کتاب
https://t.me/reviewsbysoheil/532

لینک به بلاگ

هفتم دی‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
April 26,2025
... Show More
حقیقتا کتاب خوبی بود.
اگر یک مقداری از دایره‌ی مرد-شن-زن-گریز خارج می‌شد و در عین حال چفت و بست داستان را هم رعایت می‌کرد، اثر تبدیل به یک شاهکار ادبی می‌شد. زنگ در ریگ روان داستان هست و رمان نه. منظور اصلی این‌که هنرمند یک مقداری مقهور شمایل هنرِ خودش شده بود و این طبعا درست نیست. از ترجمه بوی شتاب‌زدگی و عدم وسواس بلند می‌شد.
طرح داستانیِ بسیار قدرتمند و بی‌برو‌برگرد قابل دفاعی داشت و آنات پرتعداد داستان هرگز از خاطر مخاطب پاک نمی‌شود.
April 26,2025
... Show More
This is claustrophobic and unsettling. A man goes on vacation and hopes to find a rare insect that he can name; therefore, insuring his posterity. He is kidnapped and forced to work clearing sand for a village that is inundated with it. At first, he rails against the forces that holds him there in submission to a
meaningless existence. Later, he submits and finds meaning.
April 26,2025
... Show More
Read within a week of seeing the film, I'm surprised by how closely they parallel eachother. Somehow, the entire novel's storyline fits unhurriedly into the film's two hours, with the only omissions being the protagonist's introspections into the natures of sand and sex. Some of which here are actually amazing -- the metaphysics of sand moreso then the rather garbled sexual politics sequence, which I read over twice but am still confused by, for reasons that might actually have to do with some odd translation decisions. Which oddly wasn't an issue in the actual action, which all unfolds quite clearly and effectively. In any event, the philosophic interludes in the novel are perhaps replaced in the film by the intervals of closely-observed sand: flowing, blowing, drifting. And that works just fine.

The film is a favorite now -- gripping, dream-like, unsettling, tragic, fantastically shot and arranged. So why not the book, exactly? Which, granted, I liked quite a bit, though not so much as Abe's Secret Rendezvous, which is terrifying and deeply strange. But whereas the film maintained a certain distance that allowed equal sympathy for both protagonists, who, really, are equally trapped by their situation, though in different ways -- whereas the film strikes a kind of balance, the book more directly represents the man's side. In both cases, he's the protagonist, but here we're definitely more trapped in his perspective, right or wrong, which casts the women unavoidably as antagonist. Because of the sort of reader hat I am, I still found myself wondering about her life beyond the protagonist's considerations, but the novel's gender-politic framing is a little less open and ambiguous.

Anyway, the book is good and I need to keep reading Abe, but the film is beautiful. Which is not an ordering I'd often subscribe to, but here it seems to be the case.
April 26,2025
... Show More
داستان مردی که توی کلبه‌ای شنی گیر می‌افته و درصورتی که خونه رو شن‌روبی نکنه کشته می‌شه. درواقع مرد رو مجبور به موندن توی خونه کردن. حالا این مرد یا باید فرار کنه، یا باید به این سرنوشت تن بده
(برای از بین نرفتن کیف و حالِ خوندن کتاب، خیلی خیلی داستان و المان‌هاش رو خلاصه کردم)

مساله اینجاست که این شن‌روبی و این‌ کارهای روزمره، استعاره‌ای از اعمال روتین انسان در زندگیه. درواقع شبیه‌ترین چیز به این کتاب، افسانه سیزیف هست. همون سیزیفی که هر روز باید سنگی رو به بالای کوه می‌غلطوند و سنگ باز به پایینِ کوه سر می‌خورد و این عمل تا انتهای عمر سیزیف ادامه داشت.
مرد تلاش می‌کنه که از سرنوشت(خونه) فرار کنه. سعی می‌کنه هرکاری بکنه تا بتونه به زندگی قبلی‌ش(یک روتین دیگه) فرار کنه.
زندگی قبلی‌ش، روتین دیگه ای بود. درواقع حلقه‌های زیادی برای زندگی وجود داره و انسان نهایتن می‌تونه از این حلقه به اون حلقه پرش کنه اما چیزی که اجتناب‌ناپذیره روتین بودن و غیرانتخابی بودنِ زندگیه. مرد، انتخابی برای رفتن به خونه‌ی شنی نداشت. اما با بودنِ اونجا، برای حفظ جون‌ش مجبور بود که شن‌روبی کنه. هرچند که این کار براش دوست‌داشتنی نبود. از طرف دیگه، کم‌کم بخش‌هایی از این زندگی(مثل زن) براش لذت‌بخش شد. مثل لذت‌های زندگی که می‌تونه مارو در عین اجتناب‌ناپذیری زندگی تسلی بده.
حرف این کتاب، حرف کامو توی کتاب افسانه سیزیف هست. به صورت داستانی. داستانی که خیلی خوب پرداخت شده و خیلی خوب روایت شده و خیلی خوب توصیف شده و خیلی خوب همه چیزهای لازم رو به هم چسبونده و با خوندنش هم لذت می‌بری هم فکر می‌کنی.

شن توی این داستان می‌تونه نمادی از زمان باشه. که توش دستوپا می‌زنیم. ساعت شنی. اگه توش گیر کرده باشی و دست و پا بزنی، غرق می‌شی توش. فقط باید با خصوصیات و ویژگی‌های شن آشنا بشی و بهترین استفاده رو ازش ببری.

همونطوری که توی مقدمه هم ذکر شده، کتاب بار فلسفه اگزیستنسیالیسم رو به دوش می‌کشه.
April 26,2025
... Show More
کوبو آبه
در سال ۱۹۴۳ «کیمیفوسا آبه» که قرار بود بعدها نام قلمی «کوبو آبه» را برای خودش انتخاب کند، به اجبار پدرش که پزشک بود، و نیز به خاطر آن که پزشکان از خدمت سربازی معاف بودند، وارد دانشگاه پزشکی شد. بدون آن که در نظر بگیرد پزشکی چقدر برای کسی چون او مناسب است که از کودکی عاشق خواندن کافکا، داستایوسکی و ادگار آلن پو بوده. یک سال بعد با سرخوردگی دانشگاه را رها کرد، اما بعد از مرگ پدرش دوباره به دانشگاه برگشت و خلاصه این قدر جسته گریخته به تحصیل ادامه داد تا بالاخره موفق به اخذ مدرک پزشکی شد، اما چنان که بعدها به شوخی می‌گفت، با او شرط کردند که هرگز دست به مداوای کسی نزند!

اما در این سال‌ها که برای گرفتن مدرک پزشکی دست و پا می‌زد، اتفاقی دیگر افتاد: در طول سال آخر تحصیلش، نخستین داستان‌های خود را نوشت، و فهمید این کاری است که همیشه دوست داشته انجام دهد. به خاطر همین پس از فارغ‌التحصیلی به طور جدی به ادبیات پرداخت و داستان‌های متعددی نوشت، اما داستانی که او را به شهرت جهانی رساند، «زن در ریگ روان» بود.

زن در ریگ روان
رمان زن در ریگ روان را می‌توان به طور مختصر ترجمه‌ای بسیار آزاد از مجموعه آثار کافکا به زبان ژاپنی دانست. رمان با مقدمه‌ای شروع می‌شود که لحن مشئومش ما را تا آخر داستان رها نمی‌کند: مردی به مدت هفت سال گم می‌شود و دادگاه بنا بر قوانین ژاپن حکمی صادر می‌کند و او را مرده به شمار می‌آورد، با این که ممکن است هنوز جایی زنده باشد.

داستان سپس به عقب باز می‌گردد و ماجرای مرد گم شده را روایت می‌کند. مرد که «نیکی جومپی» نام دارد به امید کشف سوسکی منحصر به فرد و ثبت نامش در دانشنامۀ حشرات، راهی روستایی دوردست کنار دریا شده، بی آن که حدس بزند چه چیزی در انتظارش است.


با ورود به روستا نیکی می‌فهمد که تمام خانه‌های روستا، در شن فرو رفته‌اند. انگار که در شن چند صد گودال شش هفت متری حفر کرده باشند و هر خانه را ته یکی از این دره‌های کوچک ساخته باشند. اهالی برای نجات خانه‌هاشان، مجبورند در تقلایی بی‌پایان، هر روز و هر روز شن‌ها را از گودال خانۀ خود بیرون بریزند، تا فردا باز خانه‌ها بیشتر در شن فرو بروند. روستا شعاری دارد که در ابتدا بسیار زیبا می‌نماید: «خانۀ خود را دوست داشته باش.» اما وقتی ریش‌سفیدان روستا با دوز و کلک نیکی را در یکی از این گودال‌ها محبوس می‌کنند تا هر روز مثل باقی اهالی بیل بزند و شن جمع کند، تازه معنای وحشتناک پشت این عبارت دوست‌داشتنی معلوم می‌شود: «باید خانۀ خود را دوست داشته باشی، حتی اگر نخواهی، حتی اگر زندگی‌ات بر سر تقلای بیهودۀ هر روزه برای نجاتش به هدر رود، حتی اگر از آن بیزار باشی!» نیکی می‌فهمد تنها او نیست که به اجبار وادارش کرده‌اند خانه‌اش را دوست بدارد. می‌فهمد این کار روستاییان است که غریبه‌های تنها را در گودال‌ها حبس می‌کنند تا جای آن دسته از اهالی را بگیرند که از روستا گریخته‌اند و هر روز هم تعدادشان بیشتر می‌شود.

داستان سپس به تلاش‌های بی فرجام نیکی برای فرار از گودال می‌پردازد. تلاش‌هایی که یکی پس از دیگری به شکست می‌انجامد، تا پایان داستان، که دومین ضربهٔ درخشان داستان وارد می‌شود: پس از یک سال از ورود نیکی به گودال، نیکی و زنی که هم‌خانه‌ و هم‌سلول اوست بچه‌دار می‌شوند. ریش‌سفیدان روستا نردبانی به گودال می‌اندازد و زن را برای زایمان بیرون می‌برند. اما در کمال حیرت نیکی، نردبان را از گودال بیرون نمی‌کشند. نیکی دیگر می‌تواند بگریزد، می‌تواند بدون هیچ دردسری از گودال فرار کند. اما نمی‌کند. حالا او دیگر بچه‌دار شده. صاحب زندگی شده. به زندانش، به بیل زدن بی‌فایدهٔ هر روزه‌اش، خو کرده.

داستان دوباره به جلو می‌پرد. به دادگاه، که بعد از هفت سال از گم شدن نیکی، حکم می‌کند و او را مرده محسوب می‌کند.


تفسیرها
در مورد رمان شرح و تفسیرهای بسیاری نوشته شده، و تلاش کرده‌اند آن چیزی که رمان خود به خوبی با طنینی که پشت آدم را می‌لرزاند، به تصویر می‌کشد، با تفاسیری که از فرط رو و واضح بودن خشک و بی روح می‌نمایند، توضیح دهند. اما، آن چنان که سوزان سونتاگ هم در «علیه تفسیر» می‌گوید، برای نویسندگانی چون کوبو آبه و بیشتر از او کافکا، تفسیر همچون میز تشریح آزمایشگاه است که به بهای پاره پاره کردن و گرفتن حیات از اثر، می‌خواهد آن را توضیح دهد. راه درست مواجهه با این نویسندگان، به سادگی، مواجهه با آن‌هاست.
April 26,2025
... Show More
Okuduğum süre boyunca ağzım kumla doluydu, kulaklarımdan kumlar sızıyordu... Kumun kitapta metaforik kullanılımını idrak ettikçe kitap daha da klostrofobik bir hâl alıyordu. Distopya seven ruhumu kum erozyonlarıyla işgal eden kitap sistem eleştirisinden geri kalmayan, psikolojinin abecesini en ilkelinden yakalayan, var olmak sorunsalının derin çukurunda seyreden bir hikaye.
April 26,2025
... Show More

Had my arachnophobia been replaced by Ammophobia (fear of sand) there was a certain moment in Kōbō Abe's 1962 existential fable my hands would have turned extra clammy and my thumping heart would have likely jumped out of my chest to find safety. It reads something like a Japanese Kafka, infused with a bit of Nietzsche, and topped off with a light dusting of Beckett. Abe was generally known for work where plot and character are usually subservient to idea and symbol. This makes The Woman in the Dunes something of an anomaly. Its plot is somewhat devious, addictive yes, but rather straightforward, told in almost abstract, allegorical terms.

A nameless man arrives in a remote area of sand dunes with the hope of finding a certain type of sand beetle. As the day draws to a close, villagers offer him shelter in a ramshackle old house at the bottom of a funnel-shaped pit of sand, where descent is only possible by a rope ladder. The only inhabitant, a young woman, spends most of the time shovelling epic amounts of sand into buckets, which are then raised up the sand cliffs, and sold off to construction companies, apparently. On awakening the first morning the man finds the ladder gone, and no other means to escape, with his attempts to climb out of the pit becoming futile. For the most part he is filled with both anger and fear. His world is now a prison, not of brick walls, cells, or barbed wire fences, but of sand.

A strange relationship then develops between the man and woman, with an underlying weird sort of sexual tension going on. Ultimately, when the two aren't stuck in the house together, the novel pits the man’s strong will to escape this sun-baked landscape of sand, against the villagers, who do what it takes to keep him down there, which does lead to some compelling reading. One thing that struck me, is that most of the story happens either inside or right outside the woman’s abode, like it could have been engineered for the stage. I liked its stripped down nature before it started to get too metaphysical for its own good, but still, I really enjoyed it. It's certainly one that I couldn't get out of my head for weeks.
April 26,2025
... Show More
One of my favorite books of all time. One of the best film adaptations of a book as well, done by Hiroshi Teshigahara in collaboration with Abe. Both are equally mesmeric.

Kobo Abe's well-honed, surreal worlds became etched permanently in my mind, and this novel more than his others. Even after reading some of his less intense, and less masterful novels, I still retained a deep appreciation for his bizarre aesthetic. You will discover a similar texture and attitude as in Poe or Baudelaire. Though he is not often discussed in the same circles as Kenzaburo Oe or Haruki Murakami, his influence has become far-reaching, and is more singular in its approach.

This is Abe's finest work, in my opinion, far-surpassing Box-Man, Ruined Map, Ark Sakura and Kangaroo Notebook. However, almost everything he wrote affected me in one way or another. This could have been because I read most of his oeuvre in college, impressionable as I was.

It wasn't until I also read Quicksand, by Tanizaki, that I realized that both novels were about on the same level in my mind. Tanizaki's masterpiece, less about sand, and more about love, felt like a parry to Abe's, even though Abe's came later. Both are existential. Abe's is more mythic, and Tanizaki's more grounded. I was socked in the gut by both. There is an essence of self-sabotage to the characters' psyches and an inescapable passion consumes them, leading inevitably toward a void. I was enraptured by Abe first, and will likely return to this novel far more often.

Entomology exists on the fringes of Woman in the Dunes, as it does in Ark Sakura. Insects crawl through the novels, but they also make for a nice comparison to the main characters, who are trapped in an environment, where their humanity wears away, kept in a terrarium of sorts, and we, the readers, are studying them, fascinated. The film captures the voyeuristic quality of the narration incredibly well.

The shifting psychological portraits that Abe presents to us, are reminiscent of his experimental plays. I believe he was concerned with the human being as an object among disorienting constraints. As in Box Man, the most intriguing aspects of the plot arise from the juxtaposition of humanity with the absurdity of their own weakness, their limitations define them, and allow them to discover hidden potentialities, often as disturbing as they are enlightening. He explores humanity's survival instinct in Beasts Head for Home, and much of the same sentiment can be found here.

As dark and brooding as Kafka, but pure, simple, yet beguilingly complex, this novel rewards those who seek to dwell in the liminal spaces between reality and dream. The burden of understanding ourselves is an illustration of perpetual motion. Humanity's protean heart is contained in us all, vaguely buried beneath layers of propriety, comfort and self-denial. If all the world were sand, if it was all we knew, how would our minds conform to the contours of our flat horizon? Would the solitary figures of other minds, blasted smooth and coppery, sink into our anima?

Enmesh yourself in this softly distressing masterpiece.
April 26,2025
... Show More
[Edited for typos 3/12/23]
An existential classic from Japan. A lonely young man is an amateur entomologist and schoolteacher. He hopes to find a new species of sand beetle, so he goes off on a weekend expedition to a beach town where the houses are buried in pits by the ever-shifting stands. He asks about a place to stay and reaches his night’s lodging with a landlady by descending a rope ladder.

The next day the rope ladder is gone. He discovers he is a prisoner who will be kept there to help the woman, a young widow, with her work. Her work is the daily and endless task of shoveling out buckets of sand that accumulate each night. The sand buckets are pulled up each morning by teams of village men. Food and water come down by rope from the same men. If he stops working, the men hold off food and water.



It’s considered a modern existential novel, published in Japanese in 1962 and translated into English in 1964. Kafka’s Metamorphosis comes to mind – will he turn into a sand beetle? The woman who lives there seems to have accepted her fate.

Will he try to escape? If so, how? Will his escape be successful?

What kind of relationship will develop between the man and the woman living in such close quarters?



The author provides many touches of realism with nightmarish details of the sand invading their bodies, their clothes, their food, their water. The roof and walls of the primitive house can’t keep it out.

We also get entomological and geological information. Sand isn’t just a collection of tiny objects that flow and shift: sand involves the flowing and shifting that creates it: form and function; structure and process.

A good story; amazingly, never boring and in some ways a suspense novel. I read it first many years ago and didn't hesitate to read it again. I added it to my favorites.

It occurs to me the book is mistitled because we learn nothing of the inner workings of the mind of the woman. We only see her actions and hear limited conversation from her. An omniscient narrator tells us of the man’s mental anguish and of his philosophical thinking. The book could just as well be titles The Man in the Dunes.



The author (1924 -1993) was a prolific writer with a dozen novels, almost all translated into English. He wrote a dozen collections of short stories and a dozen plays. Women in the Dunes is by far his most popular work on GR and it was made into a Japanese film in 1964. I have also read his novel Beasts Head for Home and a collection of fantasy/magical realism short stories titled Beyond the Curve. I rated Dunes 5; Curve 4 and Beasts 3.

Top photo, a still from the movie from co.pinterest.com
Tottori sand dunes in Japan from japanrailpass.com
The author from azquotes.com
April 26,2025
... Show More
"ولم يكن الصبر نفسه بالضرورة هزيمة، وإنما بالأحرى تبدأ الهزيمة حينما يُنظر إلى الصبر على أنه هزيمة".

رواية كتبت عام 1962 وحققت العديد من النجاحات وتم إنتاج فيلم ياباني بنفس الإسم عام 1964. وهي عن الوجودية بأسلوب الاستعارة أو المجاز. عالم حشرات هاو يدعى جومبي؛ يقوم برحلة إلى قرية على شاطئ البحر لدراسة الحشرات وأخذ عينات منها، ويُجبر من قبل سكان القرية بالخديعة على القيام بمهمة عبثية سيزيفية بشكل يومي في إزالة وجرف كميات هائلة لا تنتهي من الرمال الناعمة أو الكثبان الرملية المحيطة بمنزل في حفرة تسكنها امرأة مستكينة ومتقبلة لكل أنواع هدر الكرامة الإنسانية بكل أريحية من قبل سكان القرية.

"ليس بمقدور المرء الاستغناء عن التكرار في الحياة، مثل نبض القلب، ولكن من الصحيح كذلك أن نبض القلب ليس هو كل ما في الحياة".

يحبس مع المرأة ووسيلته الوحيدة للهرب من هذا الشقاء؛ سلم من الحبال يدلون به عند الحاجة مع المراقبة الشديدة لهما. هل سيحاول الهرب؟ ما هي علاقته بهذه المرأة الغريبة؟ هل زالت إرادة الرجل من أجل الحرية على يد القرويين القمعيين؟ أم توصل للحظة التنوير في حياته؟

نستشف براعة أسلوب كوبو آبي في استخدام التعابير والكلمات. المكان واحد وهو البيت المحاط بالرمال والرجل والمرأة، جو مقبض كئيب تحسه أثناء القراءة والوصف الدقيق لكل عوامل التهديد المحيطة، والرمال وهي شخصية لاعبة محركة ومؤثرة على المشهد ككل.

"وإذا ما كنت تعتقد منذ البداية على الدوام أن بطاقة السفر ذات اتجاه واحد فحسب، فإنك لن تضطر لأن تحاول عبثًا على هذا النحو التشبث بالرمل مثلما تتشبث محارة بصخرة".

إذًا فالفكرة هنا هي حياة الإنسان والعبثية وما تمثله الرمال هنا بالحياة والتزاماتها اليومية، لماذا أعمل ولماذا أواصل؟ وترك القارئ يحدد ذلك بدون مباشرة من الكاتب وهي قصة كل العصور ومعضلتها.

"لكن الحياة فيما أظن، ليست بالشئ الذي يستطيع المرء أن يفهمه. هناك أنماط شتى من الحياة، وفي بعض الأحيان يبدو الجانب الآخر من التل أزهى خضرة، وما يصعب علي ليس معرفة ما يمكن أن يفضي إليه العيش على هذا النحو".

نرى هنا تداعيات الحياة في اليابان بعد الحرب العالمية الثانية وتوغل الرأسمالية في حياتهم البسيطة قبل الحرب، والتساؤل عن جدوى كل ذلك قالرمال هي الحياة بكل إشكالاتها والرجل هنا هو الإنسان أما المرأة فهي تمثل الخضوع وافتقار الإرادة الحرة، تعتقد أن حفرها اللانهائي للرمال هو لصالح المجتمع المتسلط ويمثلهم أهل القرية.

"جعل القرويين يقللون من يقظتهم في مراقبته. ويقال إن تكرار الأنماط ذاتها يتيح شكلًا فعالًا من أشكال التلون الوقائي. فلو أنه ذاب في حياة قوامها التكرار البسيط فمن المحتمل تمامًا أن يأتي وقت لا يحسون فيه بوجوده".
April 26,2025
... Show More
قربانی مسلم ترجمه. ترجمه ی انگلیسی رو خواهم خوند و امتیازم رو اصلاح خواهم کرد.
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.