Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 98 votes)
5 stars
36(37%)
4 stars
40(41%)
3 stars
22(22%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
98 reviews
April 26,2025
... Show More
کتاب خوبی برای شروع تابستون بود
حال وهوای کتاب و بسی زیاد دوست داشتم
همچنین تخیل جذابی که نویسنده توی کل داستان بکار برده بود
کاش بارون هیچوقت پیر نمیشد چون حقیقتا آخر داستان زیادی غمناک بود
الان که کتاب و تموم کردم و دارم به کل اتفاقای داستان باهم نگاه میکنم
به عجیب و غریب بودنش بیشتر پی میبرم
کل داستان یه تم سبز جنگلی خاصی داره که کلا هروقت بخوای بهش فک کنی
کلی برگ و درخت و شاخه میاد تو ذهنت و خب این خودش آرامش بخش میشه برای آدم
و در آخر خوشحال از آشنایی با ایتالو کالوینو.
April 26,2025
... Show More
Un ragazzino decide di arrampicarsi sugli alberi per mantenere la parola data alla sua amata e vi rimane per tutta la vita.
Questo è il "Barone Rampante" di Calvino, una favola un po' grottesca e un po' triste sulla forza delle proprie decisioni.

Viene narrata tutta la sua vita e le rocambolesche avventure che dall'alto degli alberi il protagonista affronterà superando ogni avversità e i pregiudizi degli altri infischiandosene e tirando dritto.
Un racconto dalla morale granitica che a volte può essere scambiato, erroneamente per un racconto per bambini.

------------------------------------------
A little boy decides to climb trees to keep his word to his beloved and remains there for life.
This is Calvino's "Baron Rampante", a somewhat grotesque and somewhat sad tale about the strength of one's decisions.

His whole life is narrated and the daring adventures that the protagonist will face from the top of the trees, overcoming all adversity and the prejudices of others, not caring about them and going straight.
A story with a granite moral that can sometimes be mistakenly traded for a children's story.
April 26,2025
... Show More
۱٤۰۱/بهمن/۲٤
حوالیِ ساعت ۲بامداد

ماجرای منو و «بارون کوزیمو دوروندو» تموم شد. از تاریخ آغاز و پایان کتاب، معلومه که خوانشِ چندان جذابی‌ نبود. اما حس خوبی در پایان داشتم. واپسین صفحات کتاب، سلسله افکارم رو منسجم کرد و راضی نگه‌م داشت.
در جایی از کتاب، مکالمه‌ای بین کوزیمو و افسر روسی هست که خیلی تاثیرگذار بود:
«•افسر: جنگ... سال‌های سال است که من در این‌کارم، این کار وحشتناک، یعنی جنگ... و تا آنجا که می‌توانم، از خودم مایه می‌گذارم... همه این کار را هم برای آرمانی می‌کنم که حتی برای خودم نمی‌توانم توجیهش کنم...
•کوزیمو: من هم سال‌هاست که برای آرمانی زندگی می‌کنم که خودم هم نمی‌توانم توجیهش کنم. ولی کاری که من می‌کنم، هیچ بدی ندارد؛ بالای درخت‌ها زندگی می‌کنم.»

این مکالمه منو خیلی غمگین کرد، من با کوزیمو نتونسته بودم ارتباط بگیرم اما دلم به حالش می‌سوخت.
هدفی داشت که با موفقیت چندانی همراه نبود، اما تلنگرآمیز بود. جامعه اطراف ما به کوزیموهای زیادی نیاز داره تا بتونه کم‌کم تغییر کنه. یکی دوتا کوزیمو به تنهایی نمی‌تونن کاری از پیش ببرن، طرد میشن، تنها میشن، دیوانه خوانده میشن، خسته میشن، به راهشون شک می‌کنن و درنهایت فراموش میشن.
کوزیموهایی که نیاز به تغییر رو احساس می‌کنن، برای ایجاد این تغییر، همه داشته‌هاشون رو ترک می‌کنن، خودشون رو فدا می‌کنن تا صداشون شنیده بشه، تا ما مغزهای منجمد و اسیر تاریکی راهی به سوی نور پیدا کنیم اما صدحیف که ما راحت‌طلب و فراموشکاریم.
کوزیموهایی که انقلاب می‌کنند، انقلاب‌هایی که شکست می‌خورند، آرمان‌هایی که در دل تاریخ گم میشن..
چه راه طولانی‌ای در پیش داریم برای «انسان» گونه زیستن...
April 26,2025
... Show More
نمی دونم چرا خوندن این کتاب اینهمه با ناراحتی همراه بود. از همون خط اول کتاب دلم برای شخصیت اصلی می سوخت و تا آخر کتاب هم نتونستم به چشم یه قهرمان یا حتی یه آنارشیست بهش نگاه کنم. کوزیمو در خط به خط این کتاب تنها بود و این به قدری من رو زجر داد که نتونستم از خوندن کتاب لذت چندانی ببرم، در عوض سه تا شخصیت دوست داشتنی توی کتاب پیدا کردم که تنها بخشهای جالب کتاب برام زمانی بود که نویسنده به اونها پرداخته بود.جووانی خلنگ، کشیش فوشلافلور و ویولتا.به نظرم این سه تا شخصیت به قدری جالب بودن که هرکدومشون به تنهایی می تونست شخصیت اصلی یه رمان جذاب باشه.
April 26,2025
... Show More
کتاب "بارون درخت نشین" - ایتالو کالوینو- دقیقا به من همون حسی رو داد که نباید می داد. داستان طغیان یه نوجوون که از یه جایی تصمیم می گیره دیگه هیچ وقت پاشو روی زمین نذاره و باقی عمرش رو روی درخت ها بگذرونه. فارغ از همه ی تمدن چند هزار ساله ای که به زور از بدو تولد بهمون دیکته می کنن داستان نپذیرفتن قوانین و زیر بار نرفتن عرف و رسوم و دین. گاهی یه کتاب ساده همه ی اون چیزی که از نظر روانی برای طغیان کردن نیاز داری بهت میده اما شرایط فراهم نیست. با خودت فکر می کنی کاری نکنم که همه چیز خراب بشه. اون روحیه ی محتاط و ترسویی که از بچگی تو وجودمون کاشتن میاد رو. با خودت فکر می کنی که من نمی تونم باقی عمرمو رو درخت زندگی کنم. قرار پست و مقام و موقعیت خوب داشته باشم. یا اصلا در وهله ی اول هرجور شده اول باید این مختصات جغرافیایی لعنتی رو تغییر بدم!! اما بند بند وجودت پنهانی از فکر انقلاب کردن در جنبش و هیجانه. فقط اگه این فکر نبود که بعدش چی میشه...
April 26,2025
... Show More

ریویوهای خیلی خوبی خوندم که هم تعریف و تمجید داشتن هم سرزنش و شماتت. با این حال، من دوستش داشتم. اوایل زیاد جذبم نکرد. ولی نمدونم از کجا به بعد، بهش خو گرفتم و دنیاشو درک کردم، لمس کردم، بو کشیدم و باور کردم. ترسیم گر ِ دنیای آرمانی و فوق العاده ای بود که یه جاهایی به اغراق مایل می شد. ازین رو فقط می شد افسوس چنین دنیایی رو خورد و گفت تو دنیای سوررئال جاشه. اما می دونین، منم آرزویی شبیه کوزیمو دارم. شاید واسه همین ازش خوشم می اومد. البته تلاش و پشتکار شگفت انگیزی هم برای فریفتن خانوما حتی روی درخت داشت. ماشاالله این اراده. :)) ولی دور از شوخی، اراده ـش هم اغراق گونه بود. اما خب، آدمای آرمان گرا همین اندازه بلندپرواز و با اراده ـن.

انتظار داشتم طنزش غلیظ تر باشه. یه جاهایی واقعاً منو خندوند؛ مثلاً اون جایی که اون پسره راهزنه رو فرستادن براشون مزدوری کنه و کتابشو ازش گرفتن، بعد عملیات بهشون گفت کلاریسو بده بیاد! بعد یه عالم مأمور ریختن سرش گفتن کلاریس پاسگاه منتظرته. =)) و نحوه پایان بندی فصل ها هم خیلی خوب بود. قشنگ تعلیق ایجاد می شد که ادامه ـش بدی. جایی که همین راهزنه رو اعدام می کنن هم خیلی دوس داشتم؛ تلخی شیرینی داشت. خصوصاً که بعد مرگش کوزیمو نمی ذاشت حیوونا به جسدش نزدیک شن. اما مثلاً جریان ویولنتا- نمدونم اسمشو درست نوشتم یا نه. با اسامی مشکل دارم همیشه. حتی اسم راهزنه هم یادم نمونده!- خیلی خیلی زننده بود به نظرم. زننده ازین نظر که خیلی کلیشه ای و لوس و بی مزه بود در مقابل اون همه چیز قشنگی که نویسنده تو داستان کاشته بود. اصلاً ویولنتا شخصیت دوست داشتنی ای نبود و احساس بینشون هم اصلاً عشق نبود. مگر کشش جنسی رو مرادف با عشق دونست. :| ینی چی این اداهای لوس و زننده ی کوزیمو و ویولنتا؟ الآن این عشقه؟ :| میگم همه این مذکرانی که تو خیابون مزاحم ما می شن هم چقد عاشقن پس! طفلکی ها! :)) والا به خدا! :|

آره، لحن راوی می تونست جذاب تر باشه خلاصه.. خیلی منفعل بود. دیالوگا خیلی قوی بودن، همچنین شخصیت ها. مامانه مثلاً، اصلاً نمونه واقعی شخصیتی هست که من دلم میخواد خودم اون جوری بشم. =))
April 26,2025
... Show More
این سه روز اخیر دچار کرونا شده بودم شاید هم سرماخوردگی! نمی‌دونم! در هرحال مرخصی استعلاجی بودم و دو سه روزه این کتاب رو تموم کردم.
داستان خوبی بود، جالب بود اما راستش به نظر من اصلا شاهکار نبود.. یعنی نمی‌دونم آنچنان من رو شگفت زده نکرد.
ویکنت دو نیم شده رو سالها پیش خوندم، اون هم واقعا چیز خوبی بود البته نمی‌دونم اگر الان بخونمش هم بازم خوشم بیاد یا نه.

فکر میکنم حرفش این بود که آدمی به تنهایی دووم نمیاره. هرچند از این مدل آدم‌ها در دنیا وجود داره. حتی اگر بالای درخت‌ها هم زندگی کنی به آدم‌های دیگه، به کمکشون و به وسایلشون نیاز داری.
کوزیمو دلش میخواست تمام اون لایف استایل یک انسان کامل رو در بالای درخت داشته باشه. مقاومت و استقامتش برای موندن پای حرفش واقعا ستودنی بود.
فکر نمیکنم مردم‌گریز حساب بشه اما حواسش بود که چه میزان به آدمها نزدیک بشه و اون قلمروش بهش کمک میکرد که به راحتی هروقت دلش خواست کنج عزلت بشینه، در حالی که برای ما ممکن نیست و همه ازمون شاکی می‌شن.
از طرفی یاد می‌گیریم که آدمها همیشه یه جور نیستن. یه روز مسخره‌ت می‌کنن یه روز تحسینت می‌کنن یه روز دیوانه خطابت میکنند و... . نباید به حرفاشون اهمیتی بدی.

کالوینو نویسنده‌ی بدی نیست. ابدا! شما رو واقعا با خودش همراه می‌کنه و قصه‌سرای ماهریه. ولی خب برای من موضوع و روند داستان به اندازه‌ی سه ستاره جذاب بود.

میدونید، شاید از این نظر برای من خاص نبود که کوزیمو مثل آدمهای عادی دیگه زندگی می‌کرد. باغداری، شکار، دختربازی و عشق‌بازی، مطالعه و کتابخوانی، دیدن و نامه نگاری با افراد مشهور، شرکت در انجمن‌ها و فرقه‌ها، شرکت در جنگ، ماجرای شکست عشقی و تجربه‌ی مرگ عزیزان.... همه و همه رو در هر داستان دیگه‌ای می‌خونیم و تجربه می‌کنیم و تنها تفاوتش در درخت‌نشینی کوزیمو بود. اینکه خب در کارهای روزانه مثل نحوه‌ی غذا خوردن و خوابیدن و حمام رفتن متفاوت بود.
شاید بگید دیدگاه و طرز فکر متفاوت و خاصی داشت و اساسنامه نوشته بود و... . خب من فکر می‌کنم الزاما نمیتونه بخاطر درخت‌نشینی باشه.

یه جاهایی از کتاب که می‌اومد ماجرا رو دوباره از طرف کوزیمو هم تعریف میکرد بنظرم اضافی بود. خصوصا که دو سه بار تکرار شد.

نمی‌دونم اون سرزمین چطوریه که کوزیمو می‌ره بالای دکل و قایق وسط آبه. بعد با هدایت باد به ساحل میرسه و اینکه چجوری با چه جهشی و طنابی از اون دکل خودش رو به درختای ساحل می‌رسونه یکم تناقض داشت و عجیب بود. درسته داستانه اما با توجه به قواعد داستان هم این چندان ممکن نبود بنظرم
April 26,2025
... Show More
آیا داستانی سراغ دارید که در عین غیر واقعی و تخیلی بودن اینقدر واقع‌نما وغیر تخیلی باشد؟
این ازجمله کتاب‌هایی است که تا مدت‌ها به آن فکر خواهید کرد.
اوج هنر کالوینو در خلق ایده‌ای بود کاملاً خلاقانه و نوین که برای خواننده‌‌ای متحیر و مبهوت ارائه داد.
علاقه من به ترجمه مهدی سحابی علاوه بر ترجمه‌های عالی و بی‌نظیرش به کتاب‌هایی که ترجمه‌ می‌کند برمی‌گردد.
شما لیست کتاب‌های مهدی سحابی را در نظر بگیرید و ببینید چه ترجمه‌هایی داشته است. وزین، سنگین، پر و پیمان و متنوع!
April 26,2025
... Show More
فوق العاده ، فوق العاده ، فوق العاده
دقيقا همه ى اون چيزى كه من از يك كتاب ميخوام ، اين كتاب داشت : ايده ى خوب ، نمادگرايى درست ، متن شيوا و توصيفاتى كه براى لذت بيشتر ، بايد چندين و چندبار خوند
و لذت برد
April 26,2025
... Show More
Second Calvino book in a row and it's surprising as ever. The plot is just splendid. It's impossible to feel indifferent about the epic adventures of Cosimo -- narrated by his brother but presumably distorted by Cosimo himself :)

12-year-old Cosimo decides to go and live in the trees to escape the strictures and pomposity of aristocratic life and his sister's awful cooked "escargot". The novel has the panache and humour of Don Quixote, though with more romantic and philosophical accents. It is also a beautiful exploration of natural landscapes. You just end up knowing the names of every single tree in the world :) Cosimo has fled to the trees and somehow develops a better understanding of man. What he does is crazy but he is not to be derided, even by his detractors and the reader almost adheres to his idealistic principles.

It did not have me glued like volume one The Cloven Viscount. There are few magical elements this time. Book #2 is more down-to-earth (unexpectedly so for a book whose main narrator lives in the trees) but not less entertaining. A shift from the fairy tale to the more mature and ambitious coming-of-age novel.

A masterful work by one of the most brilliant storytellers I have had the chance to read.
April 26,2025
... Show More
داستان دل نشین و نثر روانی داشت و خوندنش لذت بخش بود ، اما همه ی این زیبایی به جایی ختم نشد ، یا شاید به جایی که انتظار می رفت نرسید و کتاب در انتها سیر نزولی پیدا کرد.
اما در کل ایده ی این کتاب به نظر من ارزشمند بود.
" برای بهتر دیدن زمین ، باید ازش کمی فاصله گرفت"....
April 26,2025
... Show More
بازگشت به تنهایی از خود تنهایی به مراتب سخت تر است . با این حال او در جنگ های استقلال از همان بالای درخت شرکت می کند ، ناپلئون را می بیند و سقوطش را نظاره می کند . دوره ی فرتوتی او فرا می رسد و سرانجام در یک عروج سمبولیک و شاعرانه به آسمان می رود . جایی که او همیشه خواسته است به آن نزدیک باشد . جایی که او را از آدمیان و ملالشان جدا می کند . پس از اوست که درخت ها و جنگل هایی که روزگاری ماوای او بود از بین می روند و جهان به سمت مدرنیته ای خشن پیش می رود . مدرنیته ای که آخرین انسان های متفاوت هستی را به کمک زمان از بین می برد و در راستای اهداف خویش پیش می رود .
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.