Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 100 votes)
5 stars
36(36%)
4 stars
36(36%)
3 stars
28(28%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
100 reviews
April 17,2025
... Show More
نمایشنامه های اریک اشمیت خاصیتشون اینه که مجبورت میکنن هر چند صفحه یکبار تمام معادلاتی که از داستان تو ذهنت چیدی بهم بریزی دوباره با روایت جدیدی اونها رو تنظیم کنی.
داستانهایی کوتاه با جذابیت بالا و جملاتی که همیشه به فکر فرو میبردت و قابلیت جمله قصار شدن رو داره.
April 17,2025
... Show More
۳.۵/۵
ایده‌ی کلی‌شو دوست داشتم و اواسط کتاب، حرف‌های عمیقی رد و بدل شد، اما پایانش یکم خورد تو ذوقم.
هر لحظه تا آخر کتاب، اشمیت آدم رو غافلگیر می‌کنه ولی در نهایت، آدم رو تنها می‌ذاره. نگاه تازه‌ای به زن و عشق توی حرف‌هاش بود و منو به فکر فرو برد.

پنجشنبه، ۷ مرداد ۱۴۰۰.
April 17,2025
... Show More
این نمایشنامه تقابل دو جنبه نسبتا متفاوت عشقه. یکی زندگی کردن با فردی رؤیایی که وجود خارجی نداره اما از هر جهت فوق‌العاده ست و دیگری از جنس حضور داشتن و روزمرگی. جالب اینجاست که مردم معمولاً هر بار به یکی از این اشکال عاشق میشن و درنتیجه این دوتا رو متضاد هم میدونن..در صورتیکه عشق با هردوی این جنبه ها تکمیل میشه و این دو عشق هردو به هم نیازمندن.
سیر داستانی خیلی جالب بود و صحبت های کاراکترا خیلی خوب تصویر ذهنی اونها رو از عشق و همینطور احساس "ناکامل بودن" رو نشون میداد.
April 17,2025
... Show More
اشمیت مانند گوردر هر دو دکترای فلسفه دارند و در کتاب هایشان نوعی نگاه فلسفی به ماهیت هر چیزی به وفور دیده میشه. من در گذشته از هر کدام یک کتاب رو خونده بودم که خیلی هم دوسشون داشتم راز فال ورق و زمانی که یک اثر هنری بودم، دومین اثری که از گوردر خوندم دختر پرتقال بود که خیلی منو ناامید کرد ولی برعکس نمایشنامه نوای اسرار آمیز مرا امیدوار و مشتاق به خوندن دیگر آثار اشمیت کرد. اول اینکه به این کتاب چهار تا ستاره میدم به نظرم منصفانه باشه چون نمایشنامه های خیلی قوی تر از اینم وجود داره که نمیخوام در حقشون اجحاف بشه، حال برسیم به کتاب در این نمایشنامه از زاویه ای دیگه به مفهوم زندگی و عشق پرداخته شده که برام خیلی جالب بود، اشمیت به زیبایی مفهوم عشق را از دید دو مرد برای ما بازگو میکنه، چیزی که کمتر در نمایشنامه ها به آن پرداخته شده و اکثرا در نمایشنامه ها این زن ها بودند که به تعریف از عشق می پرداختند، به مرور ما میبینیم که چگونه این دو مرد که در ابتدا دشمن هم هستند، دوست هم میگردند و اینکه چگونه در مقابل هم کالبد شکافی و خلع سلاح میشوند و تمام درونیات و احساسات خود رو در باب چیستی و مفهوم عشق برای یکدیگر بازگو میکنند. چیزی که توجه ام را خیلی جلب کرد این بود که در این افت و خیزها و کشمکش ها نویسنده هیچ گاه به طور قطع نمی گوید کدام تعریف از عشق درست تر است و خواننده را آزاد میگذارد که خودش مستقلا تعریفی از عشق برای خود ترسیم کند، او حرف هایش را میان دیالوگ ها بازگو میکند ولی این را هم خوب میداند که هیچ چیز در این جهان قطعی نیست و به تعداد هر انسانی دیدگاه و نظری در مورد عشق وجود دارد. و این نگاه انسانی در کنار نگاه فلسفی چیزی است که در دختر پرتقال ما شاهدش نیستیم. ویژگی دیگر نگارش اشمیت این است که مدام در حال غافلگیری و میخکوب کردن خوانندگان است و این روش جالبی است برای نمایشنامه چون باعث جذب و مشتاق نگه داشتن بیننده تئاتر و خواننده تا پایان داستان میشود ولی به نظر من روش مطمئنی برای دیگر کتاب هایش نخواهد بود چون نویسنده را گرفتار ورطه تکرار خواهد کرد و جلوی خلاقیت و نوآوریش را میگیرد. و نکته آخر در صفحه ۸۰ مطلب جالبی خوندم که به عشق مربوط نبود ولی خیلی منو جذب خودش کرد چون به عینه لمسش کردم نوشته بود : روی کاغذ یک قهرمانم اما در واقعیت گمان نمی کنم حتی خرگوشی رو از تله اش نجات داده باشم، من زندگی رو واسه زیستن نمی خواستم، می خواستم بنویسمش، خلقش کنم، مهارش کنم. خیلی خیلی حرف جالبی زده، خودم از سوم ابتدایی هم شعر میگم و هم مینویسم و علاقه اول من نوشتنه و اشمیت خیلی زیبا به دغدغه اکثر نویسنده ها اشاره میکنه چون خیلی از اونها شبیه چیزی که مینویسند نیستند، حتی بعضی از اونها به یک سطر از نوشته هاشون عمل نمیکنند و همیشه پشت کتاباشون پنهانند. چه خوب میشد نویسنده به چیزی که می نویسه باور داشته باشه. من خودمو یه نویسنده خام و تازه کار میدونم که تازه اول راهم ولی نمی خوام در نوشته هام آرمان شهری رو به تصویر بکشم که خودم درونش نیستم .....
April 17,2025
... Show More
به نمايشنامه هايي كه شوك ميدن يه مخاطب شديدا علاقه دارم، هر دفعه حس تازه اي رو با شنيدن و خوندن كلمات جديد تجربه ميكني!

نواي اسرار آميز از اون دست نمايشنامه هايي بود كه چند بار توو طول نمايشنامه خيلي آروم بدون اينكه حس كنم باقدرت، خلاقيتِ نوشته هاش از زمين بلدنم كرد و كوبيد تم به چارچوب نمايشنامه!

نمايشنامه جذابي بود بهتون پيشنهاد ميكنم.
April 17,2025
... Show More
هوشمندانه، محسورکننده و کم نظیر. اشمیت با نوشتن این کار نشون داد چطور نویسنده باید توانایی این رو داشته باشه که از یک جریان روال و به ظاهر کلیشه درجای درست مشتش رو محکم بکوبه توی صورت مخاطبش. انگار که با خوندنش توی یک رینگ بوکس درحال مبارزه و کش مکش باشی. هربار داستان به نقطه‌ی اقتضای پایان میرسه، متن راه گریزی برای ادامه پیدا میکنه. درضمن اجرای خوبی از این نمایشنامه بصورت مدیوم رادیو تاتر دیدم. شاید سال نود و دو
April 17,2025
... Show More
مدت ها بود بعد از تموم کردن یک کتاب، اینطور در آغوش نگرفته بودمش.
چقدر خوب بود.
چقدر خوب بود.
n  
شما عشقو دوست ندارید. درد عشقو دوست دارید.
n

لارسن خبرنگاریه که برای مصاحبه با زنورکو - برنده جایزه نوبل ادبی - وارد خونه این نویسنده میشه؛ و چه مصاحبه دلچسبی. طی این مصاحبه، کلمات زیبایی در وصف عشق و رنجی که همراه عشق میاد خواهیم خوند. رنجی که جزء جدایی ناپذیر عشق به حساب میاد...

اما حواسم باشه که فرار کردن از احساسِ یک رنج، هیچوقت راه خوبی نبوده. که طی زمان، اون احساس درست مثل یک بومرنگ، یک روز و توی یک لحظه بی هوا بهت برمیگرده و دردی که برخورد این بومرنگ باخودش میاره، قطعا به فرار ازش نخواهد ارزید.

دوستش داشتم...
n  
در نگاهتون صداقت آدم هایی که روحیه احساساتی دارن دیده میشه. خیلی از بقیه انتظار دارید، قادرید خودتونو فدای اونها کنید، خلاصه آدم حسابی هستید. حواستون جمع باشه، برای خودتون خطرناکید، مواظب باشید.
n

به تاریخ سوم فروردین نود و نه...
April 17,2025
... Show More
به اندازه ي خرده جنايت ها غافلگير كننده البته خيلي هم بيشتر. اما يك ستاره كمتر دارد برايم شايد به خاطر آخرش. و پي بردن به اين كه چقدر اين نويسنده دوست دارد در صحنه ي آخر شخص دوم برگردد، و به اشتراك مطلوب برسند. پايانش دور از انتظاري بود كه از شخصيت زنوركو در طول داستان در ذهن شكل مي‌گرفت. هرچند كه شايد اين هم بر مي‌گردد به توانايي اريك امانوئل اشميت در ايجاد شوك و تكان دادن هر چند دقيقه ي آدم.
April 17,2025
... Show More
کتابی می‌نویسی و اسم یک آلبوم موسیقی را روی آن می‌گذاری. سال‌ها بعد چطور می‌توانی بفهمی کتابت چقدر موفق بوده؟ کافیست نام کتاب را جستجو کنی؛ بعد می‌بینی قریب به اتفاق نتایج، مربوط به کتاب توست؛ انگار نه انگار تو این عنوان را از جای دیگری قرض گرفته‌ای! این اتفاقی‌ست که برای کتاب «نوای اسرارآمیز» افتاده است. کتابی از «اریک امانوئل اشمیت» که نام آن برگرفته از آلبومی به همین نام، اثرِ «الگار» است و نوای آن در سرتاسر داستان به گوش می‌رسد.
اشمیت نویسنده و به‌خصوص نمایشنامه‌نویس قهّاری‌ست. اگر اهل خواندن نمایشنامه نیستید، اصلاً نگران نباشید؛ چون من هم نبودم! حظی که از خواندن آثار او می‌برید، با برترین رمان‌ها قابل مقایسه است. معروف‌ترین اثر این نویسنده،‌ یعنی نمایشنامۀ «خرده‌جنایت‌های زناشوهری» سند خوبی برای این ادعاست.
نوای اسرارآمیز داستان مواجهۀ دو مرد است در یک جزیرۀ دورافتاده. دو مرد که ظاهراً با یکدیگر هیچ‌گونه قرابتی ندارند و یکی نویسنده‌ای برندۀ جایزۀ نوبل است و دیگری یک خبرنگار، با دو دنیای اندیشگانی کاملاً متفاوت. محدودیت شخصیت‌ها و لوکیشن در این نمایشنامه اما، به‌هیچ‌وجه نتوانسته دست نویسنده را در چم‌وخم داستان ببندد. تخصص اشمیت غافلگیر کردن خواننده در فراز و فرودهای داستان است، درست جایی که فکر می‌کنید تمام آن‌چه را که باید درمورد «لارسن» و «زنورکو» فهمیده‌اید و دیگر در سرازیری داستان افتاده‌اید، نویسنده یک برگ جدید رو می‌کند و شما را متحیر باقی می‌گذارد! گفتگوهای شخصیت‌ها درخصوص عشق، زندگی، آدم‌ها و جامعه و... درخدمت داستان و بسیار خواندنی و جذابند. در کمتر داستانی دو عنصر «جذاب بودن» و «الهام‌بخش» بودن را توأمان می‌توان پیدا کرد و به نظر من نوای اسرارآمیز قطعاً یکی از آن‌هاست.
اما دو نکته را نمی‌توانم ناگفته بگذارم: اول آنکه این کتاب از نظر من برای بزرگسالان مناسب است (+18) و به نوجوانان توصیه‌اش نمی‌کنم.
نکتۀ دوم اما مهم‌تر است و ابتدا در گفتنش تردید داشتم، اما بعد از آن‌که با چندنفر از خوانندگان دیگر این کتاب صحبت کردم، گفتنش را به ثواب نزدیک‌تر دیدم. با همۀ آن‌چه که در باب خوبی‌های این کتاب گفته شد، از نظر من پایان آن به مفاهیم همجنس‌گرایانه اشاره دارد. توضیح بیشتر این نکته، داستان را برای کسانی که قصد خواندنش را دارند لو می‌دهد و به این دلیل از تلاش برای توضیحش دست می‌کشم. اما تا حد زیادی بر این باورم که -پایان- این کتاب در راستای مفاهیم همجنس‌گرایی است و نمی‌توانم افسوسم را از این بابت پنهان کنم؛ کتاب بی‌نظیری را می‌خواندم که در آخر برایم یکباره رنگ باخت... . شاید بهتر باشد این نکته را به تک‌تک خوانندگان واگذاشت.

بخش هایی خواندنی از این کتاب:
- ادبیات، قرقره کردن زندگی نیست، خلق کردنشه، به وجود آوردنشه، ادبیات از زندگی فراتر میره.

- هیچوقت حرف کسی رو که از من تعریف می‌کنه باور نکنید، ولی همیشه حرف کسی رو که از من بد میگه بپذیرید، چون اون تنها کسیه که منو دست کم نمی گیره.

- همیشه آسون نیست آدم به دور از قراردادها زندگی کنه. برای این که بشه از ابتذال حاکم جون به در برد، باید تند و طولانی مدت دوید.

- یک آدم از یک آدم دیگه چی میخواد؟ چون کسی جوابشو نمی دونه،‌آدمها به معاشرت با هم ادامه میدن.

- عشق دو طرفه یعنی چی؟ دو رویایی که اتفاقی با هم جوردرمیان، یک سوء تفاهم سعادتمند، البته یک سوؤ تفاهم دوطرفه...
April 17,2025
... Show More
باز هم این نویسنده وسطهای داستان توی چشم مان فرو می کند که "خدا" چه موجود بزرگی است و "اگر اینطور نبود که این همه حرف و بحث پشت سرش نداشت" (نقل به مضمون). اینها البته ربطی به موضوع این نمایشنامه ندارد اما خب خواننده متاسفانه این اشاره های عقیدتیِ زیرپوستی را متوجه می شود. و بعضن ممکن است مثل من خوشش نیاید که جا و نابجا نویسنده عقاید دینی اش را توی حلقومش فرو کند.

خود داستان هم تا حدودی نخ نماست: نویسنده نابغه ای که مردم گریز است و رابطه و عشق کلاسیک را قبول ندارد، حالا گزارشگری را برای مصاحبه می پذیرد و گزارشگر قدم به قدم زندگی "پوچ" نویسنده را به نقد و به رُخ اش می کشد و بهش می فهماند که مسیر را اشتباه رفته. در طول روایت یکی-دو پیچ "هیجان انگیز" هم وجود دارد، اما متاسفانه این "پیچ" هم تنها هیجاناتی سطحی و مبتذل ایجاد می کنند. بارزترین مثالش وقتی است که می فهمیم معشوقه سابق نویسنده در حقیقت همسر گزارشگر بوده است.

علیرقم همه اینها داستان خوش تراش است و خواننده را تا تهش می کشاند، اما تا انتها هم چیزی جز تاسف و نچ نچ برای زمان از دست رفته به ارمغان نمی آورد.
April 17,2025
... Show More
دومین تجربه نمایشخوانی ام با دوستم زینب، و باز هم حسی خوب
تعریف‌هایی که اَبل از عشق می‌کرد، با اینکه می‌تونست حرص این عاشق‌های هر روز با هم ِ به هم پیوسته رو درآره، اما خیلی حقیقی بود، حتی شاید نه واقعی، اما حقیقی بود. میگم واقعی نبود چون چیزی که الان می‌بینیم این نیست، عشق‌ها الان به انجام می‌رسن و فکر می‌کنم به پایان هم می‌رسن، اما چیزی که اَبل می‌خواست، فراتر از ارتباط‌های جنسی، عشقی بود که احساسات توش برهنه‌ان، یک عشق اساطیری که من نمی‌بینم نظیرش رو
+کتاب رو ندارم که بخوام کوئت‌ فیوریت رو اینجا بنویسم، یک بار این کتاب رو به دوستم هدیه دادم و این هم امانت دوست دیگه‌ای بود:)
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.