Community Reviews

Rating(3.9 / 5.0, 99 votes)
5 stars
28(28%)
4 stars
34(34%)
3 stars
37(37%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
99 reviews
April 26,2025
... Show More
خوندن این‌کتاب رو توی بدترین شرایط روحیم شروع کردم و خیلی خیلی طول کشید تا بتونم تمومش کنم. کاش تو یه فضای فکری بهتر خونده بودمش و بینش فاصله نمینداختم.قطعا خیلی بیشتر ازش لذت میبردم.
فضای داستان‌های کوبو آبه واقعا مریض و جالبن. هم یکم حالت بد میشه و اعصابت به‌هم میریزه و هم نمیتونی از خوندن دست بکشی.
تصویری که از این کتاب تو ذهنمه انقدر شفافه که باورم نمیشه:) گودال‌های شن، زن که برهنه‌ست ولی دستمالی روی صورتش انداخته و خوابیده، خستگی و ملال چهره‌ی مرد…. همه‌ش خیلی شفافه توی سرم. فضای دلهره‌آور اواخر داستان و البته، پایانش.
جالب این‌جاست که پایان داستان رو از وسطای داستان میدونی و مطمئنی قراره چجوری تموم بشه. ولی انگار تو هم مثل خودش نمیخوای قبول کنی که این اتفاقیه که قراره بیفته.
بازم از کوبو آبه خواهم خوند.
April 26,2025
... Show More
کتاب که تمام می‌شود احساس می‌کنی زیر یک عالم شن روان دفن شده‌ای...
مدفون، ناامید، تاریک و آگاه به تلاش‌های عبثی که برای زندگی کرده‌ای...
April 26,2025
... Show More
رواية مختلفة وفكرة مميزة كتبها كوبو آبي سنة 1962
الإنسان عندما يصبح مجرد جسد بدون رأي أو إرادة حرة
ولا يملك الاعتراض على إجباره على عمل لا يرضاه
جومبي صائد الحشرات في الكثبان الرملية يجد نفسه مع امرأة في حفرة عميقة وسط الرمال
لا يستطيع الخروج منها وعليه أن يقوم بعمل محدد بدون أي نفع مادي أو معنوي.
الكاتب استطاع أن يصف ببراعة التغيرات في نفسية وتصرفات رجل فاقد للحرية ومحاط بالرمال على جسده وفي طعامه وشرابه
بدءاً من الأسئلة والاستنكار ثم الاحساس بالقهر والغضب والخوف ومحاولة الهرب
النهاية محيرة تثير التساؤل عن الاعتياد والاستسلام
تفاصيل الرواية مرئية تغمرك أثناء قراءتها في الرمال
April 26,2025
... Show More
This book is horrifically claustrophobic and eerie.

How much of our lives consist of frantically trying to stay afloat? Life can be as fruitless as a man trapped under sand dunes digging to live...or living to dig. Do we work to live or live to work? If you think being held hostage in sand is fantastical, what do you think your life is, anyway?

This book wears you down. It gets into your skin, your hair, under your fingernails. The sand is everywhere. The wind, the salt air, their eyes always watching. You never breathe in all the way. You can't see the horizon through the grains scratching the insides of your eyelids.

There's a man and sand. A lot of sand. And a woman. And it's all delusional, suffocating and brilliant

He was like an animal who finally sees that the crack in the fence it was trying to escape through is in reality merely the entrance to its cage –like a fish who at last realizes, after bumping its nose numberless time, that the glass of the goldfish bowl is a wall.
April 26,2025
... Show More
*شاید کمی خطر لو رفتن داستان کلی*
زن در ریگ روان داستانی جذاب و مفاهیم عمیقی داره که هر کس بسته به دانش و خلقیات خودش می‌تونه برداشت خاصی ازش داشته باشه. معلمی که حشره‌شناسی نسبتاً آماتور هست تصمیم میگیره آخر هفته به ساحلی بره تا حشره پیدا کنه. اونجا پیرمردی رو میبینه و می‌فهمه برای برگشت دیر شده چون آخرین اتوبوس روز رفته و بنابراین از پیرمرد درخواست می‌کنه که جایی برای موندن بهش معرفی کنه. پیرمرد میگه شاید بتونه جایی براش مهیا کنه. به روستای اون پیرمرد میرن، روستایی که حالت عجیبی داره و یه سری خونه در انتهای گودال‌هایی از شن وجود دارن و البته همین خونه‌ها باعث شده روستا زیر شن دفن نشه و همین اهمیت این خونه های ته گودال رو نشون میده. مرد به داخل یکی از این گودال ها میره که زنی هم اونجا هست. زن باید مقدار مشخصی شن رو داخل ظرف کنه تا به وسیله‌ی طنابی بالا کشیده بشه وگرنه خونه زیر شن دفن خواهد شد. کم‌کم مرد متوجه میشه که از این گودال راه فراری نیست و در واقع اصلا برای خالی کردن همین شن به اونجا آورده شده و این شروع تلاش مرد برای رهاییه.ه
داستان خالی کردن هر روزه‌ی شن شبیه به سیزیف هست و بیهودگی عمل. اینکه زندگی چیه و آزادی چیه و رهایی چیه. داستان جذاب و جالبی هست در کل.ه

یک فیلم ژاپنی سیاه سفید هم از همین کتاب ساخته شده که دیدنش خالی از لطف نیست.ه
April 26,2025
... Show More
“What was bad about the sand was that one wasted strength, not because one’s feet sank into it but because there was no resistance. Running was most wasteful of all. Walking with long, careful steps would probably be more effective. And yet, the sand compensated for sucking away one’s strength by deadening the sound of footsteps. It was good, at least, that he didn’t have to worry about his footsteps being heard.
ttWell, look where you’re walking! It didn’t really make any difference whether he fell or not, and he frequently would stumble on the little rises and hollows and sink to his knees. That was all right, but if by chance he were to fall into another sand hole, what in heaven’s name would he do then?”
April 26,2025
... Show More


کتاب فارسی را با ترجمه‌ی غبرایی نخونید، چون بسیار بسیار
بسیار سانسور شده، و بسیار بسیار غلط ترجمه شده



مهدی غبرایی کاری با این کتاب کرده، که مهرداد وثوقی با راسته‌ی کنسروسازی نکرد (برای اطلاعات بیشتر به مدخل راسته‌ی کنسروسازی گودریدز مراجعه کنین و توضیحم رو راجع به ترجمه‌ش بخونید).

از نیمه‌ی کتاب به بعد، کتاب فارسی رو در کنار کتاب انگلیسی خوندم و از حجم جملاتی که کاملا اشتباه و بی‌معنی ترجمه شدن، شاخ درآوردم. دوستی می‌گفت که اگر گوگل ترنسلیت ترجمه می‌کرد، بهتر بود (و راست می‌گفت).

حرف زدن راجع به کتاب میتونه بسیار مفصل باشه، که از حوصله‌ی این ریویو خارجه. اما ما در جمع دوستانه‌مون، از "داستان آفرینش"، "داستان یکجانشینی ِ انسان (در کنار آب)"، "عادت انسان به هرچیز"، و بسیاری چیزهای دیگه حرف زدیم. امیدوارم این کی‌ورد ها به پروسه‌ی فکریتون کمک کنه.

امتیازم به کتاب (به اصل کتاب) ۳.۵ئه که به بالا رندش کردم. کتاب بسیار جالبی است اما متاسفانه کافکا قبل از کوبو آبه، بهترش رو نوشته بود (محاکمه) :دی
April 26,2025
... Show More
یادمه که تنهایی خفه‌کننده‌ای داشت و جونمو گرفت تا بخونمش.
فضاسازیش اونقدری خوب بود که هنوز اسم این کتاب رو هم که میبینم طعم شن حس می‌کنم. :)))
April 26,2025
... Show More
Την πρώτη φορά που διάβασα το βιβλίο πάνω στο οποίο βασίστηκε ένα από τα αριστουργήματα του ιαπωνικού κινηματογράφου, «Η Γυναίκα της Άμμου» δεν ήταν ακριβώς αυτό που περίμενα, καθώς κάποια αποσπάσματά του μου φάνηκαν ερμητικά αποκομμένα και δυσερμήνευτα για τον Δυτικό αναγνώστη, εντυπώθηκαν, ωστόσο, στη μνήμη μου τόσο η περιγραφή της σχέσης εξουσίας και σεξουαλικότητας, όσο και η σταδιακή κατάρρευση της αντίστασης σε καθεστώς ανελευθερίας, που αποτυπώνονται δεξιοτεχνικά, ανεξαρτήτως κουλτούρας, όπως ακριβώς είχε γίνει και με τη μεταφορά στη μεγάλη οθόνη από τον Χιρόσι Τεσιγκαχάρα.

Έπρεπε να περάσουν πέντε χρόνια και να έρθουν τα δύο κύματα του Covid για να βυθιστώ πραγματικά στη γραφή του Κόμπο Αμπέ και να νιώσω την άμμο να κολλάει στο δέρμα μου και σταδιακά να με πνίγει. Ο ήρωας του βιβλίου, ανώνυμος σε όλη τη διάρκεια του πλην της αναφοράς στα επίσημα έγγραφα της εξαφάνισής του και της κήρυξής του σε αφάνεια, μετατρέπεται μέσα σε ένα πνιγηρό και κλειστοφοβικό σύμπαν σε ένα έντομο, από εκείνα που είχε το χόμπι να μελετάει και τον οδήγησαν στην αιχμαλωσία του. Όχι ξαφνικά ένα πρωί, σαν τον αρχετυπικό Γκρέγκορ Σάμσα (καθόλου τυχαίες οι συγκρίσεις του Αμπέ με τον Κάφκα), αλλά βασανιστικά και πειθήνια, μετά από όλες τις απέλπιδες προσπάθειες του να ορίσει τη μοίρα του. Με τον ίδιο αμείλικτο τρόπο που μια αναποδογυρισμένη κλεψύδρα μετράει το χρόνο. Κι αυτή άλλωστε έχει μέσα της την άμμο.
April 26,2025
... Show More
یک رمان قشنگ و دوست داشتنی. چند نکته‌ی کوچک:
یک. ابتدا فیلم اقتباسی این رمان را (که آقای هیروشی تشیگاهارا کارگردانی کرده) دیدم و به خواندن آن بسیار مشتاق شدم. هم فیلم و هم کتاب فوق‌العاده هستند. نظر من این است که اول کتاب را بخوانید، بعد فیلم را ببینید.
Woman in the dunes (1964) 8.5
دو. اگر دوستی حشره شناس دارید که به رمان علاقه‌مند است این مورد را به او پیشنهاد دهید چرا که فکر می‌کنم برایش بسیار جذاب باشد.
سه. دوستی گفته بود ترجمه‌ی آقای غبرایی را نخوانید که خیلی زیاد غلط ترجمه شده و سانسور زیاد دارد. هر چند آقای غبرایی شناخته شده است ولی من نسخه‌ی انگلیسی کتاب (ترجمه‌ی دکتر ساندرس که خودش دکترای مطالعات ژاپنی دارد) را هم برای کنجکاوی خودم گرفتم و البته با دانش زبانی ضعیف خود مقایسه‌ای کوچک و در حد توان انجام دادم. به نظر من که ترجمه‌ی آقای غبرایی خوب بود گرچه بعضاً ایرادهای خیلی خیلی کوچکی داشت (انگشت شمار) و بخش‌هایی که من نگاه کردم مشکلی نداشت. از نظر سانسور هم آقای غبرایی تمام تلاششان را کرده بودند سانسور صورت نگیرد ولی خب حدود یک صفحه: 10 الی 15خط (در کل کتاب) بالاجبار سانسور شده بود که مشخص بود دیگر از دست ایشان خارج بوده و فکر می‌کنم سانسور زیادی نباشد و آنچنان لطمه‌ی بزرگی به کتاب نزند. با این همه این نظر شخصی من است و باید اهل فن ترجمه درباره‌ی آن اظهار نظر کنند. در صورت علاقه‌مندی بگویید فایل انگلیسی را برایتان ارسال کنم.
چهار. مورد جالبی که هم در فیلم و هم در کتاب توجهم را جلب کرد مسئله‌ای بود که کوبو آبه از خیام نقل کرده بود. برایتان عیناً می‌آورم:
"همین روانی شن‌ها شهرهای آباد و امپراتوری‌های بزرگ را بلعیده و ویران کرده بود. اگر درست به یادش مانده باشد به این گفته‌اند "شن زدگی" امپراتوری روم. یا شهر دورافتاده‌ای که عمر خیام از آن یاد کرده بود، با خیاط‌ها و قصاب‌ها، بازارها و شوارع، که چون رشته‌های تور ماهی گیری در هم بافته بودند. چند سال نزاع و لابه لازم بوده که فقط یکی از این رشته‌های در هم بافته را تغییر دهد! شهرهای باستانی که هیچ کس در سکونشان شک نمی‌کند... با این حال سرانجام این‌ها هم نتوانستند در برابر قانون جریان دانه‌های یک هشتم میلی متری شن مقاومت کنند." ص 47 کتاب.
مورد جالب برایم آشنایی آبه با خیام بود. و سؤالم این که خیام در کدام اثر مکتوبش از چنین چیزی یاد کرده است؟ اگر به ذهن شما چیزی خطور کرد یا توضیحی دارید به من هم بگویید ممنون می‌شوم.
********************************************************************************
یکی از همکارانش که روانکاوی غیرحرفه‌ای بود، مدعی بود که علاقه به وقت گذرانی بیهوده‌ای مانند گردآوری حشرات در آدم بالغ، بی برو برگرد دال بر اختلال روانی است. حتی در مورد اطفال، اشتغال خاطر غیرعادی به جمع‌آوری حشرات اغلب نشانه‌ی عقده‌ی ادیپ است. کودک به جبران امیال ارضا نشده‌اش، از اینکه به تن حشرات سنجاق فرو کند لذت می‌برد، چون نمی‌خواهد هرگز ترس از گریزشان را به دل راه دهد. ص 12 کتاب
دلش می‌خواست باور کند که سکونش مایه‌ی ایستادن دنیا از حرکت شده است، همان طور که قورباغه‌ی زمستان خواب، زمستان را انکار می‌کند. ص 58 کتاب
اگر زندگی فقط از چیزهای مهم ساخته شده باشد، به راستی خانه‌ی شیشه‌ای خطرناکی خواهد بود که کمتر می‌توان بی‌پروا دست به دستش کرد. ص 94 کتاب
زندگی آدم نباید مثل ورق‌های پراکنده‌ی کاغذ باشد. زندگی دفتر خاطرات صحافی شده است، و همان صفحه‌ی اول هم برای یک کتاب زیادی است. ص 129 کتاب
Do you shovel to survive, or survive to shovel? (Movie)
April 26,2025
... Show More
کوبو آبه را شاکرم که به من این نعمت را ارزانی داشت تا با خواندن کتابش در عرش کبریا سیر کنم :))

بخش هایی از این کتاب کافکایی :

*** کمک! چه حرف مفتی! خوب بگذار حرف مفت باشد. وقتی داری می‌میری فردیت به چه دردت می‌خورد؟ دلش می‌خواست در هر وضعی به زندگی ادامه دهد؛ حتی اگر در زندگی‌اش به قدر کاهی در انباری نشانی از فردیت نباشد

*** به این ترتیب، یکی ناخن می‌جود، چون ضربان ساده قلبش راضیش نمی‌کند... دیگری سیگار می‌کشد، چون آهنگ مغزش رضایتش را جلب نمی‌کند... یکی به لرزه ناشی از الکل دچار می‌شود، چون از مجامعت تنها ارضا نمی‌شود.

*** تنها راه فراتر رفتن از کار، کار است. نه اینکه خود کار ارزشمند باشد؛ با کار از کار فراتر می‌رویم. ارزش واقعی کار در نیروی انکار خود نهفته است.

*** پایین را نگاه نکن! نباید پایین را نگاه کند! لحظه نابودی کوهنورد، شیشه‌پاک‌کن آسمانخراش، برقکار بالای برج تلویزیون، بندباز سیرک، دودکش پاک‌کن کارخانه، لحظه ای است که به پایین نگاه کند.
*** در چنین موقعیتی چطور می‌توانست این جور بخندد؟ شرمش باد! آخر سازگاری با مصیبت کنونی هم حدی داشت. می‌خواست سازگاریش وسیله باشد، نه هدف. حرف زدن از خواب زمستانی چندان بیراه نبود، اما آیا به موش کوری بدل شده بود و میل نداشت تا آخر عمر چهره‌اش را در معرض نور خورشید بگذارد؟
April 26,2025
... Show More
به نظر من تو این اثر برخلاف اینکه مرد نقش اصلی رو داره، زن نقش مهم‌تری رو ایفا می‌کنه... یه سیزیف مدرن که تمام عمر بدون هیچ چشم‌داشت چندانی شن‌ها رو بیل می‌زنه! مرد شخصیتی پویاست که می‌خواد از این دنیای سیزیف‌وار فرار کنه، اما زن نمونه‌ی چیزی هست که نویسنده می‌خواد نمایش بده!
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.