Not all literature and art are of the same level of inspiration, not of the same value.

In understanding, and participating in everything that we encounter with all its dynamics - through the sphere of time as it changes - there are two parallel approaches one can take: upward and downward system approach. The latter's chief interest is to look into the problems to find their roots and tackle them. "What is the problem?" and "How can we solve it?" are its most important questions. The former, in contrast, asks "What is good?" and "How can we get better?" The more long-term you deal with the thing, and the more organic the structure of the thing that you are dealing with, you will understand that the two systems that seem to be of questions only slightly twisted from one another in the beginning later follow two distinct paths that will not converge. In many cases, instead of answering all the questions and tackling all the problems, you can simply choose to 'drop' the whole cluster of problems and choose to be 'better' from then on.

Everything that brings happiness, meaning, joy and fulfillment in long term is not obtained from the downward system approach. I hope I can better explain the two systems some other time, but it will suffice to say that, as someone who is not someone who professionally deals with art and literature, I have come to decide that I do not have all the time to indulge in the darker messages that some pieces want to deliver. Instead, I have decided to shift my focus to appreciating more ideal, divinely inspirational, and truly high-quality, high-level pieces. Not all human-created pieces are worth appreciating unless your time is infinite.

Recommended by my dear grandmother, I would - as millions of more people throughout a century would - say, that Gibran is a pure soul inspired by the essence of humanity and divinity. His voice is rooted in his unique life story, an un-ordinary early life, and his exceptional talent in emotion and art. I can never imagine a soul filled with such celestial beauty and literature as Gibran's.

My real motivation behind finally picking up this book was that I was hoping to discover the beauty of the Son of Man; I wanted to understand and truly connect to what the millions of billions of people throughout history have testified.

Reading the book, I was immersed in each sentence, awed in its beauty, and the inspiration lasts - but in the end, I think this book is not something I can recall so much of after finishing the last page. Each word and sentence is an inspiration itself. But whenever I feel like I need a peek into the Son of Man with Gibran's (exceptional) narratives, or when I feel like I need to quench a thirst inside, his sentences will prove to be a pure stream of water.

جبران که دیدگاه او درباره‌ی عیسی با روایت انجیل‌ها متفاوت است، و در سخن با یار دیرین خود، میخائیل نعیمه، گفته بود که «عیسی مثل من و تو انسان است»، نام و مضمون این اثر را برای بیان این دیدگاه اختیار کرده است. ص 27 کتاب، پیشگفتار
عیسی پسر انسان جلوه‌گاه دیگر ذهن و هنر جبران است. او در این اثر، در سخن از عیسای مورد نظر خود، به نقل روایت‌های متعدد و متنوع از زبان معاصران مسیح می‌پردازد؛ از زبان مرید و همسایه و دوست و دشمن. این شخصیت‌ها یا در انجیل مذکورند، یا آفریده‌ی تخیل نویسنده‌اند. ص 29 کتاب، پیشگفتار
کاش می‌شد گام بگردانم و رو سوی جهانی بزرگتر بگذارم، آنجا که مردمی بزرگتر می‌زیند. اما چگونه؟ ص 44 کتاب
عیسی ریاکارن را خوار می‌شمرد و تحقیر می‌کرد...او دروغگو و دزد و جانی را یکسره محکوم نمی‌کرد، اما ریاکار را که نقاب بر چهره و دست در آستین تزویر داشت کاملا تخطئه می‌کرد. ص 84 کتاب
خوشا به حال آنان که صید شده‌اند، زیرا ایشان سبک پای خواهند بود و بال و پر خواهند یافت. ص 87 کتاب
آری برادر خود را بجویید و با او صلح کنید پیش از آنکه جویای معبد باشید؛ و از سر مهر به همسایه‌ی خود ببخشید. زیرا خدا در جان‌های ایشان معبدی بنا کرده است که ویران نخواهد شد، و در دلشان قربانگاهی به پا کرده است که زوال نخواهد پذیرفت. ص 89 کتاب
در اندیشه‌ی فردا مباشید، بلکه در امروز بنگرید، زیرا اعجاز امروز برای امروز کافی است. ص 89 کتاب
ای کاش به جای کلمات شعله‌های آتش داشتم: اگر این جهنم ظلم و ستم از نظر ایشان مملکت به حساب می‌آید، همان به که ویران شود و از آن هیچ به جا نماند. همان به که سرنوشت سدوم و عموره را پیدا کند، و خداوند این قوم و نژاد را از یاد ببرد، و این سرزمین به خاک و خاکستر بدل شود. ص 106 کتاب
می‌گفت: «سوسن‌ها و خاربن فقط یک روز زندگی می‌کنند، اما همان یک روز ابدیتی است که در آزادی به سر می‌شود.» ص 109 کتاب
کسی که به دل مهر می‌ورزد و با این وصف شک در سر دارد هیچ نیست مگر برده‌ای پارو زن که بر پاروی خود به خواب می‌رود و خواب آزادی خود می‌بیند، تا آنگاه که تازیانه‌ی ارباب بیدارش کند. ص 138 کتاب
از شما می‌خواهم که نه یک خویشتن، بلکه خویشتن‌های پر شمار باشید: هم صاحب خانه و هم بی‌خانمان، هم کشتکار و هم گنجشکی که دانه را پیش از آنکه در زمن آرام گیرد ور می‌چیند، هم عطابخش که از سر امتنان می‌بخشد و هم عطاپذیر که از سر عزت نفس و قدردانی می‌گیرد. زیبایی روز تنها در آنچه شما می‌بینید نیست، بلکه در مشاهدات دیگر مردمان است. ص 180 کتاب
انسان چیست جز این وجود بی‌قرار که از خاک بر می‌خیزد، انسان کیست جز اشتیاقی آرزومند ستاره‌ها؟ ص 251 کتاب

يسوع ابن الإنسان(1928): كتبه جبران بالإنجليزية، يؤول فيه جبران حياة المسيح وتعاليمه، على ضوء آرائه الصوفية، وهو يرسم صورة المسيح من خلال ما يقوله عنه سبعة وسبعون شخصاً عرفوا المسيح ومعظمهم ورد ذكرهم في الإنجيل، وهو يمثلون الفئات البشرية المختلفة، وقد ابتدع جبران في كتابه منهجاً جديداً في تحليل شخصية يسوع التي أضفى عليها صفة الفرح والمحبة والقوة والصلابة، والثورة والتمرد، والصبر والعمل، وذلك في أسلوب غني بالصفاء والسلاسة والفكر والمجنح ويختم الكتاب بمقارنة بين سوء فهم الناس للمسيح وتعاليمه، وصورة المسيح كما رسمها جبران المؤمن بالتصوف، فمسيح جبران ليس إلها كما يعتقد المسيحيون، بل إنسان حر جبار متمرد على التقاليد الدينية والاجتماعية، يعشق الفرح ويحمل إلى الناس رسالة الغفران والمحبة.

.. جبران خليل جبران أديب ناقد، فنان وفيلسوف، مفكر ومصلح اجتماعي، توجه إلى الإنسانية جمعاء، وإلى النفس البشرية في جميع نزاعاتها وأهوائها مخاطباً إياها في كل زمان ومكان داعياً إلى الإصلاح.

... فإلى قراء العربية نقدم "المسيح ابن الإنسان" لجبران خليل جبران ندعوهم إلى تذوق أدبه واقتناء

فكرة تناول حياة المسيح بُناءً على آراء شخصيات مُتخيّلة أو ذات أصل تاريخى عايشته فعلا .. فكرة رائعة فى حد ذاتها ..لكن الإطناب و عرض نفس وجهة النظر أكتر من مرة أصابتنى بحالة من الملل لدرجة إنى فكرت فى نص الكتاب أكتفى بالقدر دا .. بس كمّلت ليُبهرنى جُبران فى خاتمة الكتاب بآخر وجهة نظر عرضها .. إللى هي المفروض وجهة نظره الشخصية .. إحساسه بمعاناة و بقضية عيسى عالى جدًا جــــــــــدًا :)

ჯიბრან ხალილ ჯიბრანის ბიოგრაფია წაკითხული მქონდა, ნაწყვეტიც ამავე რომანიდან და მას მერე ვგეგმავდი სრულად წაკითხვას.

ორი დღის წინ კი ვარჩევდი წიგნებს, ბევრ მათგანზე შევაჩერე არჩევანი, თუმცა მაინც “იესო - ძე კაცისა” მომხვდა, მეც გადავწყვიტე მაშინათვე დამეწყო, იმ მომენტში არც კი მიფიქრია, რომ ამ რომანის დაწყება წითელ პარასკევს დავამთხვიე.

ჩემს ცხოვრებაში, ყველაზე საჭირო დროს წაკითხული ყველაზე საჭირო წიგნი აღმოჩნდა.

საოცარი და გულში ჩამწვდომი თარგმანია. თითოეული პერსონაჟი, რომელთა რაოდენობაც სამოცდაჩვიდმეტია, თავისებურად წარმოგვიდგენს იესოს პიროვნებას. ზოგისთვის ღმერთია, ზოგისთვის მაცდური, ზოგისთვის ძე კაცისა ... ყოველი პერსონაჟის ეპიზოდი ძალიან საინტერესოა, აქ შეხვდებით ბარაბას, პილატე პონტოელს, იუდას, პეტრეს და სხვათა მონათხრობს. საბოლოოდ კი ასრულებს თავად ავტორი, რომელსაც ლიბანელი კაცი ცხრამეტი საუკუნის შემდეგ ეწოდება.

ამ წიგნზე კიდევ დიდხანს ვიფიქრებ.

“ჯვარცმულო, შენ ჯვარს ეცვი ჩემს გულზე და ლურსმნები, მაჯებში რომ გაგიყარეს, ჩემი გულის კედლებს მიემსჭვალნენ...
ხვალ კი შემთხვევითი გამვლელი, ამ გოლგოთას გვერდს რომ ჩაუვლის, ვერ გაიგებს, რომ აქ სისხლი ორმა დაათხია.
მას იგი ერთი ადამიანის სისხლი ეგონება.”

ქრისტე აღდგა!

Sumptuously written prose and at times verse. It was one of those books that flows so effortlessly that I went through the entire book in one sitting. The poet in Gibran reflects through each line attributed to neighbours, followers, or adversaries. Each account brings to light different perceptions of Jesus Christ held at one time or another by people who’ve met him, heard of him or were affected in some fashion by his presence. The words from those who loved Jesus contrast vastly with those that had accounts of him with a grim portrayal. For instance, John the son of Zebedee writes

‘’In my heart dwells Jesus of Galilee, the man above men, the poet who makes poets of us all, the spirit who knocks at our door that we may wake and rise and walk out to meet truth naked and unencumbered’’.

On the other hand Annas, the High Priest comments

‘’He made sport of us and of our laws; He mocked our honour and jeered at our dignity. He even said he would destroy the temple and desecrate the holy places. He was shameless, and for this he had to die a shameful death’’

It’s not just a beautifully written book but also very thoughtful and imaginative. It’s written with such care and love that whether you believe in the divinity of Jesus Christ or not, it’s a great read. It is a book worth re-reading multiple times.

به شما گفته‌اند: قاتل باید زیر تیغ برود و دزد باید مصلوب گردد و زناکار باید سنگسار شود،اما من به شما می‌گویم : در جرم آن‌ها بی‌تقصیر نیستید و اگر تنها جسم آن‌ها را مجازات کنید به ارواح درونتان ستم کرده‌اید! به راستی هیچ مردی یا زنی به تنهایی جرمی را مرتکب نمی‌شود،بلکه همه‌ی ما به نوعی در ارتکاب آن جرم سهیم هستیم. اما آنکه جزای جرم را می‌پردازد،حلقه‌ای از زنجیری که بر پایتان است را می‌گسلد و با رنج و اندوه،بهای شادی ناپایدارتان را می‌پردازد!

اللغة السحرية والبلاغة دون استعراض
حين يتحدث كل شخص عن السيد المسيح من وجهة نظره ويتقمص جبران دور كل منهم فيرى بعينيه ويصف بلسانه وقلبه
رواية رائعة

nice like other jibrans books.

Such an interesting concept for a book. Various real and fictional characters from her life of Christ describe their encounters and impressions of him. Beautiful prose.

ما كان الفتي الناصري إلها وأنها لحسرة أن يسعي اتباعه لان يجعلوا من هذا الحكيم إلها

فلان تقايض فتخسر خيرا من إلا تمضي قدما

أن الطير فى السماء لا تلقي بالا الأفاعي فى جحورها المظلمة دع الموتي يدفنون موتاهم وكن انت بين الأحياء وحلق عاليا

This book was written with a great love. I highly recommend any of you, followers of Jesus Christ or not: read this book to be touched in a way that I don’t think I’ve ever expected.