Cosmicomics

... Show More
Italo Calvino's extraordinary imagination and intelligence combine here in an enchanting series of stories about the evolution of the universe. He makes characters out of mathematical formulae and simple cellular structures. They disport themselves among galaxies, experience the solidification of planets, move from aquatic to terrestrial existence, play games with hydrogen atoms, and have a love life.

During the course of these stories Calvino toys with continuous creation, the transformation of matter, and the expanding and contracting reaches of space and time. He succeeds in relating complex scientific concepts to the ordinary reactions of common humanity.

William Weaver's excellent translation won a National Book Award (1969).

“Naturally, we were all there," old Qfwfq said, "where else could we have been? Nobody knew then that there could be space. Or time either: what use did we have for time, packed in there like sardines?”

417 pages, Hardcover

First published May 1,1965

About the author

... Show More
Italo Calvino was born in Cuba and grew up in Italy. He was a journalist and writer of short stories and novels. His best known works include the Our Ancestors trilogy (1952-1959), the Cosmicomics collection of short stories (1965), and the novels Invisible Cities (1972) and If On a Winter's Night a Traveler (1979).

His style is not easy to classify; much of his writing has an air reminiscent to that of fantastical fairy tales (Our Ancestors, Cosmicomics), although sometimes his writing is more "realistic" and in the scenic mode of observation (Difficult Loves, for example). Some of his writing has been called postmodern, reflecting on literature and the act of reading, while some has been labeled magical realist, others fables, others simply "modern". He wrote: "My working method has more often than not involved the subtraction of weight. I have tried to remove weight, sometimes from people, sometimes from heavenly bodies, sometimes from cities; above all I have tried to remove weight from the structure of stories and from language."

Community Reviews

Rating(4 / 5.0, 99 votes)
5 stars
33(33%)
4 stars
31(31%)
3 stars
35(35%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
99 reviews All reviews
April 26,2025
... Show More

کمدی های برداری


در یک دستگاه مختصات دکارتی "اِن" بعدی، هر بردار را میتوان به صورت یکتا با تنها "اِن" پارامتر حقیقی مشخص کرد. چرا که فضای برداری سازنده این مختصات از "اِن" بردار دو به دو عمود برهم ساخته شده. به عبارتی دیگر، ضرب داخلی آنها صفر می باشد.


"طخلخط" گفت: "آه، البته که به خاطر دارم. بالاخره من هم زمانی بردار بودم. در واقع همه ما بردار بودیم. من، پدرم، مادرم و همه خواهرها و برادرهایم. مجموعه ای بودیم از بردارهای مختلفی که هرکدام در جایی از آن فضای بی نهایت بعدی به سویی نشانه رفته بودیم. البته خودم درست و کامل به خاطر ندارم که چگونه به وجود آمدم، اما تولد خواهر و برادرهای کوچکتر از خودم را دیدم. تولد هر کس در آن زمان به این شکل بود که بردار پدر و مادر باهم ضرب خارجی میشدند و برداری را به وجود می آوردند که عمود بر هر دوی آنها بود. وقتی می گویم عمود بود، منظورم آن است که بردار بچه هیچ سایه‌ای روی پدر و مادرش نمی انداخت و در نتیجه نوبردار تازه متولد شده، نه به مانند پدر بود، و نه به مانند مادر. احتمالا درکش برای شما که در فضای سه بعدی گرفتار شده اید سخت باشد و با خود می گویید که خب با این حساب، هر پدر و مادر فقط یک بچه می توانستند داشته باشند، آن وقت دیگر خواهر و برادر چیست؟ ولی باید بگویم از آنجا که فضای زندگی ما بی نهایت بعد بود، در نتیجه میتوانستیم بی نهایت بردار عمود برهم داشته باشیم، نه فقط سه تا!

البته که داستان فرزند و والدین به همین شکل پیش نمی رفت. پدر مادر در طول سالیان رشد و پرورش کودکشان آن ها را به سمت خودشان می کشاندند و آرام آرم او را داخل صفحه ای می آورند که خودشان در آن زندگی می کردند. در واقع از وقتی که من هوش حواسم جمع شد و حافظه من یاری می دهد، پدر و مادر را در طرفین خودم می دیدم.

تمام این داستان ها را موقعی فهمیدم که برادر کوچکتر از خودم به دنیا آمد. برادرم را از لحظه تولد به یاد دارم که آزاد و رها، کاملا در صفحه عمود بر ما بود. آن زمان برای اولین بار بود که به بی‌قید و بندی کسی حسودی ام میشد. برادرم برای خودش در آن فضا می گشت و من این پایین در صفحه ای برای خودم شنا می کردم. دیری نگذشت که به آرامی سایه برادرم را می دیدم که روی صفحه ما دراز و دراز تر میشد و تا اینکه او هم مثل من جایی سکنی گزید و در نهایت تبدیل شد به یک ترکیب خطی از پدر و مادرم. البته برادرم بر خلاف من، بیشتر به مادرم رفته بود. وقتی میگویم به مادرم رفته بود منظورم آن است که ضرب داخلی اش با مادرم بزرگتر از ضرب داخلی اش با پدرم بود.

ب��د از مدتی که گذشت و من تولد چند برادر و خواهر دیگر را دیدم، تصمیم گرفتم که از صفحه خودمان بیرون بزنم و در این فضای لایتناهی برای خودم بگردم و به قول عموی کوچکم، "سویه خودم را پیدا کنم". عموی کوچکم از آن دسته بردارهایی بود که تقریبا در هر خانواده ای می توانستید پیدایش کنید. از آنهایی که در همان ابتدای نوبرداریشان مقاومت عجیبی در برابر کشیده شدن به سمت صفحه والدین نشان میدهند و پس از چندی (اگر والدین قدرت و حوصله کافی نداشته باشند) بیخیال رام کردنش می شوند و در بهترین حالت برای تنبیه و تربیت نوبردارها نامش را می آورند و در بدترین حالتش با یک نگاشت خنثی ساز نامش را به صفحه صفر در فضای حافظه متصل میکنند.

در نتیجه، بعد مرور کردن خاطرات دوران کودکی برادرها و خواهر هایم برای بار هزارم، تصمیمم را عملی کردم. البته که کار سختی بود. پس زدن تمام آن زورها و کشمکش هایی که در طول زمان تو را به سمت آن صفحه کشانده کار آسانی نیست. راستش را بخواهید، آن لحظه که بیرون می آیید کار آسانی به نظر می آید. اول با خودم میگفتم: "همین؟! همه اش همین بود؟". بعد از آن شروع کردم به کلنجار رفتن با خودم که چرا زودتر این کار را نکرده بودم. مخصوصا وقتی که در دنیا با بقیه بردارهایی آشنا شدم که خیلی زودتر از من بیرون زده بودند و حالا برای خودشان برداری شده بودند.

من اما، هر چه پیشتر میرفتم، بیشتر سرخورده میشدم. بردارهایی که هر یک مجموعه خودشان را تشکیل داده بودند و در بین صفحات مختلف جابجا می شدند. گاهی می دیدمشان که در صفحه علاقه مندان به ورزش با بقیه بردارهای نزدیک به خودشان متحد می شدند و با بقیه بردارهایی که در همان صفحه بر آنها عمود بودند به بحث و جدل می پرداختند و گهگاهی بحثشان به الفاظ رکیکی همچون "بی صفحه" یا "کج بردار" ختم می شد؛ گاهی هم در صفحه هنر میدیدمشان که هر یک گوشه ای برای خود سازی می زند، آوازی می خواندند یا رنگی بر بوم می پاشیدند و گاهی هم که حوصله شان سر می رفت (که کم هم رخ نمی داد) با بردار دیگری در گالری ها می چرخیدند و چشمک زنان رو من می گفتند که آن شب قرار است با هم ضرب خارجی انجام دهند. در بین تمام این بردارهای بسیار وجه که به راحتی با هر صفحه ای در می آمیختند، احساس می کردم که تنها من هستم که هنوز جایگاهی بین این صفحات ندارم.

پس بر آن شدم تا من هم مثل آن ها شوم. سعی کردم تا بتوانم خودم را بیشتر به صفحه های مختلف نزدیک کنم و به قولی ابعادم را گسترش دهم. اما دقیقا در همین زمان بود که متوجه چیزی شدم که تا قبل از آن به دیدم نمی آمد. در تمام مدتی که از صفحه خانواده مان بیرون زده بودم، آنقدر خودم را درگیر گسترش ابعاد و چیزهای دیگر کرده بودم که حتی فرصتی نکردم به پشت سرم نگاهی بیاندازم. وقتی پس از مدت ها به پشت سرم نگاه کردم، صفحه خانواده خودم را بسیار دور از خودم دیدم. ابتدا فکر کردم که این دور شدن نتیجه آن است که به کلی جهت دیگری را در فضا اختیار کرده ام و موشک وار عمود بر آن صفحه دور شده ام. اما پس از کمی دقت متوجه شدم که دور شدن من از صفحه به خاطر زاویه زیاد من با صفحه نبود. چه بسا برعکس؛ زاویه من با صفحه همچنان کم بود. آنقدر کم که اگر کسی به ابتدای بردار من می رفت به سختی می توانست متوجه شود که من حتی از صفحه جدا شده ام. آنقدر کم که کافی بود تا کسی به آرامی به جلو هلم دهد تا دوباره در همان صفحه سقوط کنم. تنها دلیلی که این توهم را به وجود می آورد که من از والدینم دور شده ام و حالا بردار مستقلی شده ام آن بود که طولم بسیار زیاد بود.

بنابراین تصمیم گرفتم تا این بار با سرعت بیشتری به جلو حرکت کنم. اما هربار که تلاش میکردم که خودم را از صفحه والدینم دورتر کنم، بیشتر به آن نزدیک میشدم. گویی هر برداری وزنی در سر داشت و تکیه گاهش در ابتدایش بود، همانجا که از ریشه پدر و مادر نشات گرفته بود و هرچه در زمان پیشتر می رفتی بار بردارت سنگین تر میشد. در حقیقت به همین دلیل بود که نوبردار ها می توانستند به راحتی به هر سویی بچرخند.

در نهایت روزی آنقدر در فضا به جلو رفته بودم که دیگر مبدا بردارم نمی توانست تحملم کند. در همان حال که صدای قیژ قیژش را می شنیدم متوجه شدم که دارم سقوط می کنم. تمام مسیری که در طول سال ها پیموده بودم به عقب پرتاب شد و من با صدای مهیبی به صفحه والدینم برخورد کردم و همانند شیشه ای که از ارتفاع زیاد رها شود به هزاران تکه کوچک تقسیم شدم.

وقتی سر بالا آوردم، دیدم که بردار کوچکی هستم، به همان اندازه ای که زمانی برادرم بود و قبل از آن خودم. اما با این تفاوت که این بارش را به یاد می آورم. از آنجا که کوچک بودم، چست و چابک قدم بر میداشتم، میرقصیدم و فریاد شادی سر میدادم. کمی که گذشت و به صفحه جلوی رویم خیره شدم، دیدم که باقی تکه های ریزی که از فروپاشی من بر روی صفحه ریخته شده بود همچون ماهیان ریزی که در آب رها شوند، هر کدام به سویی رفتند و در این جهان بی نهایت بعدی گم شدند.

من دوباره تبدیل به بردار کوچکی شدم. تمام آن چیزهایی که در طول آن سال ها برایش تلاش کرده بودم، حال در این فضا پخش بود. حال من بودم و خودم: بردار کوچکی در این فضا که نه می داند به کدام سو برود و نه می داند به کدام صفحه تعلق دارد. تنها چیزی که میداند این است که تکه هایی از وجودش در این فضای لایتناهی گم شده است. بردار کوچک اما با خود می اندیشد که شاید تمام هدفش در زندگی همین باشد که برود و آن تکه های ریز وجودش را از نو جمع کند و شاید در میانه همین مسیر باشد که بتواند به قول شخصی که نامش اکنون در صفحه صفر حافظه هاست، "سویه خود را پیدا کند".
################################################

در مورد خود کتاب خیلی حرف خاصی ندارم، جز اینکه ایده های داستان و خلاقیت نویسنده زیبا بودن، اما پرداختشون یکی درمیون، و گاهی دوتا در میون خوب و بد در میومد.
تا باشد از این همخوانی ها.
آمین!
April 26,2025
... Show More
Cosmicomics is just what it says it is, a series of short comedies about the cosmos. The opening story, The Distance of the Moon, is so wonderful, I smiled the enitre time I read it. Calvino takes scientific facts and theories and gives them a human perspective(without any human characters), and does it all in the most simple, quirky way you could imagine. I loved every one of them. The Aquatic Uncle and The Spiral do deserve a special mention for being so lovely. How appropriate, to give this book stars!
April 26,2025
... Show More
Итало Калвино издава сборника с разкази „Космически комедии“ (1965) една година след като сключва брак с аржентинската преводачка Естер Юдит Сингер и всъщност годината, в която двамата се преместват в Рим и в която се ражда дъщеря им Джована. През 1964 г. се е запознал с Елио Виторини, Ролан Барт и Реймон Кьоно и е станал член на Oulipo („Работилницата за потенциална литература“). Разказчетата от книгата първоначално излизат в списание „Il Caffè“. Това са житейските събития около книгата: щастие в любовта, щастие в литера��урните занимания. И това усещане за щастливост въпреки иронията е основното усещане у читателя. Светът е все пак хармоничен, въпреки привидния хаос. В него доминира любовта, въпреки неспестимите човешки грехове.
Мисля, че не е правено сравнението с Йосиф Перец и изобщо с автори на поредицата малки книжки на „Стършел“. В България „Космически комедии“ излиза с десетгодишно закъснение, при положение, че Калвино като комунист е сред превежданите западноевропейски писатели. И излиза в издателство „Христо Г. Данов“, в поредицата, която с основание е смятана за най-представителната качествена подборка от съвременна преводна художествена проза. Това я поставя на най-правилното място. Но ако беше излязла в библиотека „Стършел“, щеше да е по-ясно за българските читатели, че това е съвременна комедия, неспестяваща смеха над човека от 20. век, убеден, че е достигнал страшен напредък.
„Космически комедии“ излиза малко преди „Една одисея в космоса през 2001 година“ на Артър Кларк, където също се разказва за произхода на света и докъде е стигнал. Нека всеки направи сравнението.
April 26,2025
... Show More
It was very joyful reading! the stories started from before the big-bang and goes on. it is kind of prehistoric science fiction (before the invention of time and history:)).
April 26,2025
... Show More
Storytelling at its best. I rarely read anything as creative as this, I mean the book's narrator is someone (or something?) called Qfwfq, and other characters in the book include (k)yK, Kgwgk and Mrs. Ph(i)NKѲ! It's a collection of stories about the formation of the universe using scientific terminology and ideas so I guess to fully understand Calvino's genius, some knowledge of science (especially Physics, astronomy and Earth Science) is a good idea.
April 26,2025
... Show More
Las Cosmicómicas es uno de los libros más divertidos que he leído en mi vida. Ítalo Calvino es un verdadero maestro a la hora de incorporar el humor en sus relatos.

En estos cuentos, el autor construye cada historia a partir de un epígrafe tomado de alguna teoría científica. Por ejemplo, en Los años luz, utiliza como argumento el tiempo que tarda la luz en llegar a la tierra para construir un relato desopilante sobre un hombre que está mirando las estrellas con un telescopio y, de pronto, ve un cartel que dice "Te he visto". Inmediatamente comienza a hacer cálculos para determinar qué momento de su vida ha pillado el misterioso personaje estelar. Esa trama da pie a una serie de acontecimientos extremadamente absurdos y divertidos que hacen de esta lectura algo absolutamente disfrutable.

Uno tras otro, estos originales y entretenidos cuentos nos auguran una lectura excelente.
April 26,2025
... Show More
خب آقای کالوینو من الان با این کتاب چی‌ کار کنم؟ به کی توصیه‌اش کنم؟ تو چه دسته‌ای بذارمش؟ بهش چه امتیازی بدم؟ اصن کالوینو یه کاری با آدم می‌کنه که گرگیجه میگیره!
کمدی‌های کیهانی در واقع مجموعه داستان نیست، 12 داستان به هم پیوسته‌اس که از زبان راوی ازلی-ابدی نقل می‌شه. ابتدای هر داستان یک نظریه علمی مطرح شده و راوی در ادامه‌ خاطره‌ای مربوط به اون نظریه رو تعریف می‌کنه.
کمدی‌های کیهانی از اون کتاب‌ها بود که تقریبا هیچی ازش نفهمیدم و در عین حال فکر می‌کنم فهمیدم و عاشقش شدم.(حالا به همچین کتابی باید چند ستاره داد) اول اینکه اگر اهل علم نباشید و از نجوم و فیزیک و... پیش زمینه‌ای نداشته باشید احتمالا سر در نمیارید چی میگه! مثل من! حالا نه اینکه کلا نفهمید ولی خب سخت می‌شه. باید باهاش کلنجار رفت. از خیر فهمیدن یه سری جمله‌ها و پاراگراف‌ها گذشت. با این وصف اگر حوصله دارید با نثر عجیب غریب کالوینو سر و کله بزنید که بفهمید پشت این شوخی‌هاش با علم چه حرفی برای گفتن داره، خیلی هم عالی، این کتابو بخونید. چون خوندنش واقعا کیف می‌ده حداقل تخیل ناب داستان‌هایش خیلی لذت‌بخشه. یعنی کالوینو یه جوری می‌نویسه، که حتی وقتی نمیفهمی و با خودت می‌گی این بشر چرا اینقد پرت و پلا میگه، باز هم با نوشته‌هاش حال می‌کنی. البته بستگی داره مترجم چقدر تونسته باشه سبکشو انتقال بده که به نظرم موگه رازانی خیلی خوب عمل کرده و صرف نظر از یه مقدار جملات نامفهوم و سخت ترجمه خیلی خوبی از آب درآورده بود.
April 26,2025
... Show More
بعضی از کتاب ها هستند که خواننده را با حیله ی فرافکنی، از متن خودشان دور می کنند. در این کتاب، نبوغ نویسنده و ابداعات و تفاوت سبکی وی، شگردی ست که ناخواسته خواننده را اغلب کنجکاو می کند تا به سبک بنگرد تا اینکه خود کتاب را بخواند، بارها چند پاراگراف خوانده شده را به عقب برگشتم تا مطالبی که در حین توجه به سبک و شگرد نویسنده از دست داده بودم، جبران کنم و دوباره به دست بیاورم، کالوینو، در کمدیهای کیهانی بسیار به انسان و تفکر و توهم او نزدیک است.

اگر به زبان ادبی بگویم، در واقع داستان های این کتاب نوعی کهن الگوست که اغلب ما در دنیای خیالاتمان به آنها توجه زودگذر و دست اندازانه ای داریم. توهماتی چون:
توجه به خود مرکز بینی و اینکه کائنات برای من پیامی دارد یا من کائنات را می بینم و کائنات نیز من را، تصور سقوطی ابدی که در خلال آن سقوط کارهای زیادی انجام می دهیم، تصور خود به عنوان یک تماشاگر قبل و بعد از بیگ بنگ و شکل گیری کائنات و سیر کامل نحوه ی تشکیل کهکشان ها و ستاره ها و ...
البته کالوینو به این هم اکتفا نمی کند و چاشنی طنز و ابداع را نیز بدان می افزاید.
اسمهای غریبی که به دلیل عدم تلفظ کردنشان،خواننده حتما در ذهن خود به آنها کدهای خوانش آسانتری می دهد، یا تصاویر بسیار غریبی که شاید فقط خود نویسنده برای اولین بار به آنها فکر کرده و اغلب مختص دنیای تخیلی تک به تک افراد است، مانند سوار شدن بر قایق و بر عکس راه رفتن بر سطح ماه و از پولک های ماه شیر و خامه جمع کردن و پرت کردن وارونه ی آنها از سطح ماه به قایق!
یا اتم بازی یا در واقع تیله بازی دو چهره ی لجوج در شکل گیری کائنات و جر زدن هایشان به یکدیگر و ...

من در خلال این کتاب بشدت مسحور و مجذوب شدم، آرزو می کردم که فکر نگارش چنین کتابی کاش به مغز من خطور می کرد، اما به این قانع هستم که چه لذت فراوانی از نبوغ این نویسنده بردم.
مطمئنم خاطره ی خوانش این کتاب تا ابد در یادم خواهد ماند

۹۸/۰۱/۰۲
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.