Harry Potter and the Prisoner of Azkaban is a fantasy novel written by British author J. K. Rowling and the third in the Harry Potter series. Harry Potter and the Prisoner of Azkaban was released in the UK on 8 July 1999 and in the US on 8 September 1999.
The book follows Harry Potter, a young wizard, in his third year at Hogwarts School of Witchcraft and Wizardry. Along with friends Ronald Weasley and Hermione Granger, Harry investigates Sirius Black, an escaped prisoner from Azkaban who they believe is one of Lord Voldemort's old allies.
تاریخ نخستین خوانش: در ماه نوامبر سال 2001 میلادی
عنوان: هری پاتر و زندانی آزکابان - کتاب سوم؛ نویسنده: جی.کی رولینگ؛ مترجم ویدا اسلامیه؛ تهران، کتابسرای تندیس؛ 1379؛ در 496ص؛ چاپ بیست و جهارم 1392؛ شابک 9789645757012؛ موضوع: داستانهای خیال انگیز نویسندگان بریتانیا - سده 20م
فصلهای کتاب: جغد نامهرسان؛ اشتباه بزرگ عمه مارج؛ اتوبوس شوالیه؛ پاتیل درزدار؛ دیوانه ساز؛ چنگال تیز و تفالههای چای؛ لولوخورخوره درون گنجه؛ فرار بانوی چاق؛ شکست شوم؛ جغد نامهرسان؛ آذرخش؛ سپر مدافع؛ لولوخورخوره درون گنجه؛ مسابقهی نهایی کوییدیچ؛ پیشگویی پروفسور تریلانی؛ گربه، موش و سگ؛ مهتابی، دمباریک، پانمدی و شاخدار؛ خادم لرد ولدمورت؛ بوسهی دیوانه ساز؛ راز هرمیون؛ یک جغد نامهرسان دیگر؛
آن روزها که این کتاب منتشر شد، تنها در آمریکا، بیش از پنج میلیون جلد گالینگور، و میلیونها نسخه با جلد شمیز، به فروش رفت؛ والدین آمریکایی، با حیرت، به خبرنگارها میگفتند: فرزندان آنها، بازیهای کامپیوتری را کنار گذاشته، و کتابخوان شده اند؛ یادم میآید یک هفته نامه نوشته بود، «هری» پسرک دوازده ساله، ظرف کمتر از دو سه سال، رویاهای بسیاری از کودکان دنیا را تسخیر کرده است
هری پاتر و زندانی آزکابان، کتاب سوم از مجموعه رمانهای «هری پاتر»، اثر بانو «جی.کی رولینگ» است؛ پس از اینکه «عمه مارج» وارد خانهٔ خاله ی «هری پاتر» میشود، او با «هری» درگیری پیدا میکند، و «هری» ناخواسته باعث رخداد ناخوشآیندی میشود «عمه مارج» باد شده و همانند بادکنکی به هوا میرود؛
اخطار و هشدار برای آنها که میخواهند کتاب یا فیلم را داغ داغ بخوانند و تماشا کنند، بهتر است ادامه ریویو را نخوانید
هری از خانه فرار میکند، و منتظر اظهارنامه ی وزارت جادو میشود، زیرا انجام جادو، برای افراد زیر هفده سال ممنوع است، و «هری» تنها سیزده سال سن دارد؛ اما او سرانجام میفهمد، که «سیریوس بلک»، کسی بوده، که پدر و مادرش را به «ولدمورت» فروخته؛ و اکنون از زندان فرار کرده، و حالا دنبال اوست، و به همین دلیل، وزارت برای او حکم اخراج نمیفرستد، تا بتواند در مدرسه «هاگوارتز» در امان باشد؛ «هری» همواره باید مواظب باشد، تا مورد حمله ی «سیریوس بلک» قرار نگیرد؛ اما در پایان مشخص میشود که «سیریوس بلک» پدر خوانده ی اوست، و دوست صمیمی پدرش بوده، و کسی که پدرش را به «ولدمورت» لو داده «پیتر پتیگرو» بوده؛ که خود را به شکل موشی درآورده بوده؛ که همان موش از قضا موش خانگی «رون ویزلی»، بهترین دوست «هری» بوده است
اما درست آنگاه که همه چیز سرراست میشود، و «سیریوس» موش را به شکل عادی برمیگرداند، و همه امیدوار میشوند، که اعتراف او بی گناهی «سیریوس» را ثابت کند؛ همه چیز دوباره نقش بر آب شده، و «پیتر پتیگرو» باز هم فرار میکند؛ پس از اینکه «سیریوس» دوباره زندانی میشود؛ «هری» و «هرمیون گرنجر»، دوست صمیمی «هری»، به گذشته بازگشته، «سیریوس» را نجات میدهند؛ همچنین «هری» با موجوداتی به نام «دیوانه ساز» مبارزه میکند؛ در نهایت «سیریوس بلک» به یاری ساعت زمان «هرمیون گرینجر» فرار میکند، و «هری» به مدرسه باز میگردد؛
نقل از متن: (چندی نگذشته بود که درس دفاع در برابر جادوی سیاه درس محبوب همه ی دانش آموزان شد؛ در این میان فقط «دراکو مالفوی» و دارو دسته اش پشت سر «لوپین» بد و بیراه میگفتند؛ هر بار که «لوپین» از جلوی «مالفوی» میگذشت او با صدای نسبتاً بلندی زمزمه میکرد: رداشو ببین! سر و وضعش مثل جن پیریه که توی خونه ی ما کار میکنه؛ اما هیچ کس دیگری به لباسهای وصله دار و نخ نمای پروفسور «لوپین» توجه نمیکرد؛ کلاسهای «لوپین» هر بار مثل اولین جلسه جالب و دوست داشتنی بودند؛ بعد از لولوخرخرهها به درس کلاه قرمزیها رسیدند؛ آنها موجودات بدجنسی شبیه به جنها بودند، و در جاهایی که خون و خونریزی زیاد بود، کمین میکردند؛ در سیاه چال قلعهها یا در چاله های میادین جنگ منتظر میماندند، و کسانی را که راهشان را گم کرده بودند، با چوب و چماق میزدند؛ بعد از کلاه قرمزیها نوبت به غواصها رسید؛ غواصها موجودات آبزی وحشتناکی شبیه به میمون بودند، که بدنشان از فلس پوشیده شده بود، و منتظر میماندند، تا یک شخص بخت برگشته، و از همه جا بیخبر، از کنارشان عبور کند، آنوقت با دستهای پرده دارشان، گلوی رهگذر را میفشردند، و به درون آب میکشیدند؛ هیچیک از کلاسهای «هری» به اندازه ی کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه، جذاب و دوست داشتنی نبودند؛ از همه بدتر کلاس معجونها بود؛ این روزها «اسنیپ» بسیار کینه جو شده بود و کسی نبود که علت آن را نداند؛ ماجرای لولوخورخورهای که به شکل «اسنیپ» درآمد، و بالباسهای مادربزرگ «نویل» ظاهر شد، مثل توپ در تمام مدرسه صدا کرده بود؛ به نظر نمیرسید که این ماجرا برای «اسنیپ» خنده دار باشد؛ به محض شنیدن نام پروفسور «لوپین» آتش خشم در چشمانش شعله ور میشد و این روزها خیلی بیشتر از قبل، به تهدید و تحقیر «نویل» میپرداخت؛ «هری» دیگر تحمل کلاس دم کرده و خفه ی پروفسور «تریلانی» را نداشت؛ اصلاً حوصله نداشت از راز و رمز شکلها و نشانه های کج و معوج سر درآورد؛ هر بار که چشم پروفسور «تریلانی» به «هری» میافتاد، چشمهای درشتش پر از اشک میشد، و «هری» سعی میکرد به او توجهی نشان ندهد؛ با اینکه بسیاری از شاگردان کلاس، پروفسور «تریلانی» را به سرحد پرستش دوست داشتند، «هری» به او علاقه ی چندانی نداشت؛ «پروتی پتیل» و «لاوندر براون» هر روز ظهر هنگام صرف ناهار، به سراغ پروفسور «تریلانی» میرفتند، و هر بار که از آن برج مطرود دم کرده، بازمیگشتند، چنان بادی به غبغب میانداختند، که گویی از اخباری اطلاع دارند که دیگران از آنها بیخبرند؛ تازگیها هنگام صحبت کردن با «هری»، با حالتی ملایم و دلسوزانه حرف میزدند، انگار «هری» را در بستر مرگ تصور میکردند)؛ پایان
تاریخ بهنگام رسانی 21/06/1399هجری خورشیدی؛ 21/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی