Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 99 votes)
5 stars
40(40%)
4 stars
27(27%)
3 stars
32(32%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
99 reviews
April 17,2025
... Show More
دستور پخت رمان مثل آب برای شکلات

مواد لازم:

یک عدد دختر تیره روز
یک عدد مادر مستبد
سه عدد مثلث عشقی (می توان تعداد را به دلخواه افزود)
سنت های خشک، به مقدار لازم
دوازده عدد دستور آشپزی عجیب و غریب و اشتها برانگیز

طرز تهیه:

رمان را به دوازده قطعه تقسیم کنید، و هر فصل را به یک دستور آشپزی اشتها برانگیز اختصاص دهید. در ضمنِ آموزش تهیه غذای مورد نظر توسط دختر تیره روز، هر جا که نیاز شد مادر مستبد و سنت های خشک را به مخلوط اضافه کرده، خوب به هم بزنید. مخصوصاً دقت داشته باشید که احساسات دختر تیره روز را خوب توصیف کنید و با تکنیک های رئالیسم جادویی نشان دهید که این احساسات وقتی با غذا ترکیب شوند می توانند طعم و روح غذا را تغییر دهند و از آن سمّی مهلک یا شهدی بهشتی بسازند. در آخر برای بیشتر شدن شوری و شیرینی ماجرا، مثلث های عشقی را به داستان بيفزاييد. رمان شما آماده است.

ادامه دارد...
دستور پخت ماه بعد
رمان طاعون
April 17,2025
... Show More
Όμορφη και τρυφερή ιστορία αγάπης γεμάτη μαγικό ρεαλισμό, αρώματα της Κεντρικής Αμερικής, πολύχρωμες εικόνες και μεξικανικές συνταγές. Σε γενικές γραμμές το βιβλίο ήταν καλό, με αρκετά δεμένη ιστορία. Ευτυχώς, παρότι το θέμα του περιστρέφεται γύρω από τον έρωτα του Πέδρο και της Τίτα, δεν γίνεται σαχλό και είναι καλογραμμένο. Περίμενα κάτι παραπάνω με βάση τα σχόλια που είχα ακούσει, αλλά σίγουρα δεν θεωρώ ότι έχασα το χρόνο μου. Αν πιστεύετε στα βιβλία "παραλίας" (εγώ όχι), αυτό ενδεχομένως θα ήταν ιδανικό για ήλιο, θάλασσα και ηλιοθεραπεία.
April 17,2025
... Show More

Full review to come

Another book for Hispanic Heritage Month! I used to watch the movie adaptation of this with my sisters when we were kids (appropriate or not....) Finally reading the book was like coming home, in a lot of ways. The prose is so beautiful, smooth, seamless all while being tragic and at times over-the-top. I think it's a must read for everyone, if only to experience.
April 17,2025
... Show More
میتونم بگم بهترین کتابی بود که امسال خوندم. این کتاب که به زندگی زن ها مربوط بود تو هر بخشش به قشنگترین نحو ممکن یه دستور آشپزی ام تلفیق شده بود. جوری که دلم میخاد دونه دونه موادی که برای تهیه غذا میگفت رو ببلعم تا زودتر برسم به اصل داستان. اما داستان درباره زندگی زنان بود و طبعا ظلمی که بهشون میشه. البته اگه قرار باشه با زندگی زن ها تو ایران مقایسه بشه، خیلی ام خوب و انسانی بودن ولی خب قصد مقایسه ندارم. خلاصه روابط خیلی جالب و قشنگی تو این کتاب شکل گرفته و فوق العاده کشش دار هست. فک میکنم هر کتاب خونی از خوندن این کتاب لذت ببره.
April 17,2025
... Show More
Lo he leído tantas veces que he perdido la cuenta, es simplemente mágico. Una historia de amor que no puedes dejar pasar, y que te dará mucha hambre de México y de amor. Un triunfo de la literatura mexicana.
April 17,2025
... Show More
Me ha gustado mucho dejarme llevar en una historia de amor y drama de la protagosnista Tita, e intentar imaginarme las recetas de la cocina Mexicana, tienen buena pinta!!.
Muy sencillo de leer y ameno.
# 28. Un libro de realismo mágico. Reto Popsugar 2021.
April 17,2025
... Show More
Llevo media vida pensando (y prejuzgando) que este libro no me iba a gustar. Dando por hecho que, a causa de la información que me había llegado de él, iba a ser un libro tan romántico y tan "cursi" que no iba a poder disfrutarlo. Benditos sean los cambios de opinión y atraverse con todo, porque si no me perdería muchas cosas interesantes como esta obra.

Tita nacerá como la menor de tres hermanas. Estas, Rosaura, y Gertudris, serán educadas por Mama Elena de una manera muy diferente de lo que lo será Tita. Y es que en la familia existe una tradición que se remonta a siglos pasados. Dicha tradición consiste en que la hija menor de la familia, en cada generación, tendrá que renunciar a una vida propia, a casarse o a tener hijos, ya que su único cometido será el de vivir para cuidar de sus padres. El destino de Tita está trazado, se dedicará en cuerpo y alma a cuidar de su madre. Pero un día conocerá a Pedro, y ambos caerán irremediablemente enamorados. Una enorme pasión que lo cambiará todo a su paso.

El realismo mágico es una cosa que siempre me entra muy bien. Lo disfruto muchísimo. Poco he leído para lo mucho que lo disfruto. Y en Como agua para chocolate es uno de los puntos fuertes. La forma de contar la historia es otro de los grandes puntos a favor. A través de doce meses y doce recetas de comidas, la autora nos irá contando la vida de Tita, sus amores, la relación con su madre y sus hermanas y sobre todo su amor por la cocina.

Si hay algo que destaca en este libro es el gusto y respeto por la comida. Tita ama cocinar y pone tanto mimo en la elaboración de su comida, que incluso consigue dotar a esta de sus emociones, contagiándolas a las personas que prueban sus elaboraciones. No sé si seré solo yo, pero el libro me abriá el apetito todo el tiempo.

Me ha gustado mucho también ver en Tita una mujer fuerte, y que aunque tarda en sacar las garras para mi gusto, las termina sacando. La reflexión sobre como la sociedad trata de controlar a la mujer para que no sea libre a través de la "decencia", como debe o no comportarse una mujer. Es una herramienta más para controlarla, y Tita, no se deja manipular.

Lo único que no me ha gustado al completo es Pedro. A veces lo entendía, a veces me resultaba demasiado prototipo de "macho" agresivo que toma lo que quiere, sin pedir primero permiso. Entiendo la época y el contexto cultural, y por eso no va a variar mi disfrute de la novela, pero a fin de cuenta, ese detalle es lo que ha hecho que no se lleve las cinco estrellas. Hubiera rebajado algo el carácter del protagonista, y hubiera sido redondo.

El final me ha parecido espectacular. No me esperaba para nada un final así, con una belleza visual tan grande. Me ha impactado mucho esa última página. Un gustazo haberme encontrado por fin con Laura Esquivel.
April 17,2025
... Show More
خوانش صوتی/ تا عمر دارم حال و هوای این کتاب رو یادم نمیره.
خیلی شیرین، خیلی جادویی، خیلی تراژدی و خیلی خاص بود. از اون کتابایی که بخاطر صوتی بودنش برام تجربه‌ی شیرین تری شد اما دلم میخواد چاپیش هم بخرم و داشته باشم و زیر خیلی از جاهاش خط بکشم. واقعا نمیدونم چجور ریویویی براش بنویسم، خیلی قلمش و طرز روایتش به دلم نشست بخاطر داستانش و جوری که جادو و روح و رسم مکزیکی ها توش در جریان بود، جوری که مدام گره‌های بهم چسبیده رو باز میکرد و باز گره میزد، جوری که با کتاب آشپزی تلفیقش کرده بود، جوری که با خیلی جاهاش احساس نزدیکی زیادی کردم، هی شادی غم شادی غم مثل زندگی.
به سادگی میتونم به همه پیشنهادش کنم چون از یه بار تجربش هیچکس پشیمون نمیشه و موقع گوش دادن آخرین فصلش انقدر به وجد اومده بودم که با خودم گفتم اگر میتونستم بیشتر از ۵ ستاره بدم میدادم.

«هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم،همان طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد،به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می‌آید که دوستش داریم؛شمع می‌تواند هر نوع موسیقی،نوازش،کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت‌ها را مشتعل کند. برای لحظه ای از فشار احساسات گیج می‌شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را در بر می‌گیرد که با مرور زمان فروکش می‌کند،تا انفجارهای تازه ای جایگزین آن شوند. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد……اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ور می‌کند،قوطی کبریت وجودش نم بر می‌دارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود. اگر چنین شود روح از جسم می‌گریزد و در میان تیره‌ترین سیاهی‌ها سرگردان می‌شود.»
April 17,2025
... Show More
Tita tu amor más grande no debió ser Pedro, merecías lo mejor del mundo y el no lo era.
April 17,2025
... Show More
‎دوستانِ گرانقدر، این داستان میتواند قلبِ هر انسانِ با وجدان و مهربانی را به درد آورد.. داستانِ تباه شدنِ زندگی و جوانیِ دختری زیبا و مهربان، بخاطر رسم و رسوماتی غیر انسانی و پست و خودخواهانه.... داستان در موردِ زندگیِ دختری به نامِ <تیتا> میباشد... چیزی که از تیتا مانده: داستانِ زندگی اوست و کتاب آشپزی او که برایِ نسلهای بعد به یادگار گذاشته است
--------------------------------------------
‎تیتا این دخترِ زیبا و مهربان، هیچوقت نباید ازدواج کند، چراکه او کوچکترین دخترِ خانواده است و رسمِ احمقانه و غیر انسانی میگوید: کوچکترین دختر باید تا مادرش زنده است، از او پرستاری کند و این بدان معناست که در خانه همچون برده و کنیز باشد و برایِ تمامی اهلِ خانه آشپزی کند..... پدرِ تیتا زمانی که او به دنیا آمد، متوجه شد که دخترش از مرد دیگریست و زنِ چندش آورِ او <النا> به وی خیانت کرده است، همان زمان در دم سکته کرد و جان باخت... تیتا هیچگاه در آغوش مادرِ چندش آور و مغرور و احمقش بزرگ نشد و وظیفهٔ بزرگ کردنِ او بر عهدهٔ <ناچا> پیرزن خدمتکار و مهربانِ خانه بود... به همین سبب بود که او در آشپزخانه با بویِ انواعِ خوراک ها و ادویه ها و سس ها و چیزهای دیگر، روز به روز در آغوشِ ناچا، بزرگ و بزرگتر شد و البته به آشپزی بینظیر تبدیل شد
‎پسری از خانوادهٔ مازکویز به نامِ <پدرو> عاشقِ تیتا میشود، و تیتا نیز به عشقِ پدرو دل بسته و عاشقِ او میشود.. ولی مادرِ بدنهاد و زشت خویِ تیتا، به سببِ همان رسم و رسوماتِ کثیف، اجازهٔ ازدواج آنها را نمیدهد و به آقای پاسکال، پدرِ پدرو پیشنهاد میدهد که پدرو به جایِ تیتا، با دخترِ دیگرش <رزارا> ازدواج کند... رزارا دختری حسود و زشت است که دو سال از تیتا بزرگتر است ... پدرو برایِ آنکه بتواند به تیتا نزدیک شده و با او در یک خانه زندگی کند، پیشنهاد را قبول کرده و با رزارا ازدواج میکند و رزارا این خواهر حسود نیز از خوشحالی به اصطلاح بال در می آورد و اندوهگین بودنِ خواهرش تیتا، برایش مهم نمیباشد
‎پس از مرگِ ناچا، سرآشپزِ خانه تیتا شد و خواهر بزرگ آنها <گرترودیس> نیز با سرکردهٔ راهزنان و انقلابیون فرار کرد.. و سپس با او ازدواج نمود... مادرِ بد نهادِ آنها، عکس ها و اسنادی که نشان میداد که گرترودیس دخترِ آن خانواده است را در آتش انداخت و سوزاند... بله عزیزانم، گرترودیس توانست از آن خانه و از دستِ آن مادر زورگو و نادان، بگریزد
‎پدرو و رزارا بچه دار شدند و نام پسرشان را روبرتو نهادند... رزارا نمیتوانست به پسرش شیر دهد، ولی به طرزِ شگفت آوری، سینه هایِ تیتا که باکره بود، از شیر پُر شد و او روزها به نوزاد شیر میداد.... پدرو و رزارا به اصرارِ مادر، از آنجا مهاجرت کردند و پس از چند روز خبر رسید که نوزاد هرچه میخورده بالا می آورده و سرانجام از دنیا رفته است
‎از آن روز تیتا نتوانست دستوراتِ مادر زورگویش را قبول کند و بیمار شد.. دکتر <جان براون> او را از مزرعهٔ مادری بیرون آورد و به خانهٔ خودش برد تا حالش بهتر شود... تیتا از خدمت کردن به مادرش خسته شده بود و حتی دیگر سخن هم نمیگفت، چراکه نمیخواست واژه هایی که از دهانش بیرون می آیند، دردهایِ زندگی او را فریاد بزنند
‎دکتر جان، که مردی مهربان است و همسرش مرده و یک پسر نیز دارد، به تیتا پیشنهادِ ازدواج میدهد.. ولی تیتا تمام وجودش برایِ پدرو میتپد
‎عزیزانم، بهتر است خودتان این داستان زیبا را خوانده و از سرنوشتِ دردناکِ تیتا و سرانجامِ غمبارِ این داستان آگاه شوید
***************************
‎بخشی از کتاب
‎ما همه با بسته ای کبریت در درونمان به دنیا آمده ایم، ولی خودمان نمیتوانیم کبریت هایِ درونمان را روشن کنیم... درست همانندِ آزمایش ها در آزمایشگاه، ما نیز به اکسیژن و شمع نیاز داریم.. فقط در مورد ما این نکته وجود دارد که: در ما اکسیژن باید از نفس هایِ یک عاشق بیاید و شمع میتواند هرچیزی باشد: یک ملودی، یک واژهٔ زیبا، یک نوازش، یک صدا و یا هر چیز دیگر که به نوعی یک تلنگر باشد که بتواند یکی از کبریت هایِ درونمان را روشن کند.. ما باید کسی را بیابیم که آن تلنگر را ایجاد کند، تا با روشن شدنِ کبریت بتوانیم به زندگی ادامه دهیم، چراکه شعلهٔ همان کبریت در اصل غذایِ روحِ ما میباشد... اگر چیزی نباشد که آن شعله را برانگیزد، بستهٔ کبریتِ در درونِ ما، نم دار و خیس میشود و ما نمیتوانیم هیچکدام از آنها را روشن کنیم
------------------------------------------
‎امیدوارم از خواندنِ این داستانِ زیبا، لذت ببرید
اگر به زبانی غیر از فارسی تسلط دارید، ترجمهٔ این کتاب را که سانسور و حذفیات دارد را نخوانید
‎<پیروز باشید و ایرانی>
April 17,2025
... Show More
حدوداً ۸ سال پیش این کتاب رو از کسی قرض گرفتم و خوندم، اما همیشه وسوسه دوباره خونیش توی دلم بودم. حدوداً ۳ سال پیش اونو برای خودمم خریدم و گذاشتم توی کتابخونه‌م، اما تازه دیشب بود که بالاخره تونستم دوباره بخونمش.
من رئالیسم جادویی رو دوست دارم. داستان‌های عاشقانه‌ای که زنان راوی ماجرا هستند رو هم دوست دارم (البته نه تو ژانر فهیمه رحیمی!). آشپزی هم یکی از کارهای مورد علاقم محسوب میشه. پس نباید جای تعجب داشته باشه که از خوندن این کتاب لذت برده باشم.
با خوندن این کتاب زن درونت یاد می‌گیره احساساتش رو دست کم نگیره، با سرنوشتی که دیگران براش خواستن بجنگه، و زندگی خودش و اطرافیان رو جوری مدیریت کنه که نه سیخ بسوزه نه کباب! و البته، اگر یه کم بیشتر دقت کنه می‌بینه که ۲۰ سال سخت می‌تونه خیلی راحت توی داستان تعریف نشه، ولی به جاش اون لحظات خاص به یاد موندنی برای همه با آب و تاب تعریف بشه.
از دیشب که این کتاب رو دوباره خوندم دارم به این فکر میکنم که زندگی این لحظه‌های ساده و روزمره نیست. غرغرهای ما از سختی‌ها هم نیست. زندگی هر کدوممون اون لحظه‌های ناب و نقاط عطفی هست که توی ذهن خودمون و بقیه موندگار میشه. همونایی که اگر نباشه کتاب زندگی‌مون کسل کننده میشه...

زندگی‌تون پر لحظه‌های ناب و نقاط عطف رفقا
:)


دوباره خوانی
یکشنبه ۱۷ آبان ۹۴
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.