Community Reviews

Rating(3.9 / 5.0, 98 votes)
5 stars
31(32%)
4 stars
30(31%)
3 stars
37(38%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
98 reviews
March 26,2025
... Show More
این کتاب با اختلاففففففففففففففف زیاد مورد علاقه ترین کتابمه. بالاتر از داستان های دیکنز و داستایفسکی.
داستان اینه که پل استر تو رادیو یه برنامه کوتاه داشته که قرار بوده هر هفته یه داستان کوتاه بخونه و همزمان یه سری کارای خودشم داشته جلو میبرده. بعد وقت نمیکرده این برنامه رادیویی رو درست هندل کنه و میخواسته ولش کنه که زنش میگه به شنونده ها بگو واست داستان کوتاه بنویسن و اونا رو بخون. خلاصه کلی براش نامه میاد و هرکی داستانای خودشو مینویسه. تو مقدمه نوشته شده که با این کتاب اشک میریزی و میخندی و فکر میکنی و الخ. واقن این اتفاق میوفته. داستانای واقعی زندگیشون رو مینویسن مردم عمومن دو یا سه صفحه ست داستانا. و تقریبن همشون از اون داستانای عجیبیه که یکی واسمون تعریف میکنه. من خودم کلی ازین داستانا دارم و وااااقن لذت زیادی میبرم از شنیدن خاطرات عجیب بقیه. اسم اصلی کتاب
عه که اسم یکی از داستاناستI thought my father was God
یه فصل کتاب در مورد مرگه. اکثر داستان ها اینطورین که قبل از اینکه یکی بمیره، اطرافیانش یه طوری متوجه شدن. یا خواب دیدن یا جلوی چشمشون اومده و اینطور چیزا. احتمالن ادمای زیادی شاید فک کنن این داستان ها واقعی نیس ولی ازونجایی که خودم دقیقن 3 نفر رو همینطوری از دست دادم و فهمیدم قبل از مرگشون که میمیرن واقن خیلی ارتباط برقرار کردم و گریه کردم با داستانای زیادیش. اینکه چقد همه ادمها شبیهن و تجربه های مشابهی دارن. بعد که کتاب تموم شد، اغراق نمیکنم، مثل مسلمونا که بعد از خوندن قران کتاب رو میبوسن و به پیشونیشون میزنن، داشتم همین کار رو با این کتاب میکردم. احتمالن اگه بخوام یه کتابی رو برای همیشه انتخاب کنم و با خودم ببرم همه جا این کتابه. ترجمه روونی هم داشت ولی احتمالن یه ذره تو دو سه تا داستان سانسور اتفاق افتاده باشه. کاش از بین همه داستان هایی که برای پل استر اومد، میشد همشون رو خوند و نه فقط این 180 تا رو. میگردم دنبالشون ببینم جایی پیداشون میکنم یا نه.
March 26,2025
... Show More

با ارفاق چهار ستاره چون ترجمه اش مشکوک بود جاهایی

من که با بخش های عمده ای از کتاب حال کردم، هم از نظر دست گذاشتن آگاهانه و ناآگاهانه روی بعضی بصیرت های نافذ در مورد زندگی و ... هم از نظر نشان دادن زندگی درونی آمریکایی. یکی از چیزایی که آزارم داد دسترسی نداشتن به اصل کتاب بود و ترجمه یه جاهایی واقعا رجوع به اصلو می طلبید. جایگاه نظارت پل استر هم جایگاه جالبی بود همه ساز خودشون رو می زدن اما استر داستان ها رو طوری گزینش کرده بود که همه جا تصادف، درک نکردن، گره های باز نشدنی و ... دیده بشه
March 26,2025
... Show More
I really enjoyed this compilation of stories by NPR listeners. The title comes from one of the stories in which the teller of the story, mistakenly thought his father was God when he yelled at a neighbor and he fell dead. These stories were never more than a page or 2 and great to read in little snippets.
March 26,2025
... Show More
I struggled with how many stars to give this book. I thought the idea was wonderful. It was interesting (although often times bizarre) to hear other people's stories and recollections of events in their lives. I didn't enjoy all of the stories but I liked the fact that I could read one or two stories when I had a few minutes here or there. I would have given this book 3.5 stars if 1/2 stars were available but just the idea behind this alone was worth 4 stars.
March 26,2025
... Show More
I picked this book up, read a few stories, wasn’t overly impressed, set it down, almost gave up forever. However, I saw the good ratings and I wanted to find the gold - what was everyone else seeing that I was missing? And with more searching I did find what I was looking for. Not all the stories included here are zingers. And way too many of them were coincidental in the extreme for my taste. The author said he selected the stories here from over 4,000 submissions. I would’ve liked to see some of the submissions that weren’t so coincidental! That said, these stories are from the heart and many will stick with me.
March 26,2025
... Show More
I am generally not a huge fan of short stories, particularly collections by different authors. However, I loved this book. It is all very short stories, supposedly true, told by real people. They cover a wide range of emotions and there were only a couple that I didn't enjoy. I'd highly recommend this book.
March 26,2025
... Show More
من خلال قراءة كتب المؤلف الأمريكي پول أوستر يمكنك الانتقال للمجتمع الأمريكي بشتى أطيافه وألوانه لأزمان وظروف متعددة. الكتاب الحالي يتألف من قصص قصيرة ليست من تأليف الكاتب، وإنما كتبها وأرسلها مستمعون لبرنامجه الإذاعي وقام بجمعها وتصنيفها بحسب فكرتها العامة. وفي كل قصة قصيرة تجربة انسانية جميلة. الكتاب الصوتي تم قراءته بصوت المؤلف مما أعطاه طابعا مميزا.
March 26,2025
... Show More
I just realized today that one of these supposedly true tales is actually a retelling of an Isaac Bashevis Singer story - The Parakeet Named Dreidel - from his The Power of Light: Eight Stories for Hanukkah collection, published in 1980.

This now smacks of Urban Legend to me, but we can't ask Singer . . . so I guess we'll never know.
March 26,2025
... Show More
پل استر برای من از کانادا شروع شد. توی هتل نشسته بودیم،سر میز صبحانه که یک خانوم و آقای استاد دانشگاه و یک خانوم گالری دار آرتیست گون هم به ما پیوستند. بعد حرف زدیم و من از ”موخوره“ برایشان تعرفی کردم. گفتم مجموعه داستان کوتاه است و دوباره نگاه کردن به چیزهای ساده و کوچک... اما اراستش بیشتر از آن چیزی نداشتم که بگویم. مثلا نمی توانستم داستان چوب کبریت ها و سیمرغ و داستان ماهی قرمز را برایشان تعریف کنم به عنوان نمونه...
.
اما ان ها دوست داشتند بیشتر بدانند و هی حالت های مختلف نوشتن و سبک های گوناگون را می پرسیدند می گفتند یعنی مثلا اینجوری ه؟؟
و متاسفانه شبیه هیچ کدام از مثال های آن ها نبود و من می گفتم نه.. اما در مقابلش نمی توانست دقیقا توضیح بدهم که چگونه است...
بعد یکی شان از من پرسید رول مادل انگلیسی زبان تو کیست؟ و من بدون فکر و مقدمه و ناخودآگاه از زبانم پرید؟ پل استر..
بعد زن و شوهر گفتند که آن ها اصالتا نیویورکر هستند و با نوشته های پل استر خیلی خوب آشنا هستند و.. ما هم گفتیم اطراف نیویورک زندگی می کنیم و...
.
.
این کتاب نوشته ی پل استر نبود. او در رادیو NPR قصه می خواند و از مردم امریکا خواسته بود که داستان های کوتاه و واقعی از زندگی شان را بنویسند و برای این شبکه بفرستند.
لذت اش برای من این بود که مکان های بسیاری از داستان ها را می شناختم و از نزدیک در آن ها قدم زده بودم و زندگی کرده بودم و این بی نهایت حس تعلق می هد... مثل زمان هایی که فیلم نگاه می کنید و لوکیشن همان نزدیکی های خانه ی شماست و هی با انگشت نشان می دهید به این و آن و می گویید : عه اینجا...
.
داستان ها کروی بودن جریان زندگی را نشان می داد. اینکه گریزی نیست از جهان دایره ای شکل ما.. اینکه داپلگنگرها ما را رها نمی کنند و جهان به طرز معجزه آسایی کوچک است. زندگی و اشیا و آدم ها دوباره به ما بازمی گردند. دیر یا زود دارد اما بازمی گردند. طوطی آبی که یک روز پر زده بود و رفته بود و بیست سال بعد او صاحب طوطی دوستی داشت و همسایه ای که فهمیده بود طوطی به دست او رسیده است. چشم های دلسوز همسر که در نگاه یک سگ بی خانمان نشسته بود و هزرا داستان بازگشت...
.
”رادیو وسیله ای قدرتمند است و رادیو نشنال پابلیک به گوشه گوشه ی کشور می رسد اما واقعیت ان است که نمی توان واژه ها را توی دست نگه داشت. کتاب عنصر ملموسی ست.“
” نیم ساعت وسط رودخانه و میانه کوه های بلند سرگردان و تنها مانده بودم و نمی دانستم با زندگی ام چه کنم. نزدیک بود از آرامش آنجا دیوانه شوم.“ داستان عروسک. کارولینای شمالی
شروع خوب و تکان دهنده ی داستان انزوا:
” پدر یک هفته بعد از سوزاندن جسد مادرم،یک کامیون خرید و..“ خانواده کولی شدند و در آروی زندگی کردند.
شروع خوب داستان کریس:
” آن سال،سالی بود که مادرم الکل را ترک کرد. یعنی دو سال بعد از تصادف خواهر با اتومبیل در پیاده رو و کشته شدنش،یک سال بعد از مرگ پدر در اثر حمله ی قلبی در پله های جلوی خانه،هشت ماه قبل از مرگ برادرم“رونی“در اثر ابتلا به ایذر و شش ماه قبل از آنکه وضعیتش برایش معلوم شود.“
داستان کیک دقیقا در محله ی کوچک ما اتفاق افتاده انگار.. نوشته مهمانی در گوتنبرگ نیوجرسی برگزار شد. من بعد از واندن این داستان های نزدیک کلی ذوق کردم.
.
داستان پدرت تب یونجه دارد.
” تمام مسیله ی ذهنی پدرم دماغش است. اصلا اسیرش است.معتقد است خدا دماغ را آفرید ولی چون عجله داشت تا هرچه سریع تر آفرینش جهان را قبل از روز یکشنبه تمام کند دیگر آن را یادش رفت و همانطوری رهایش کرد.“
یک چیز خنده دار هم ترجمه ی upper east side به خیابان ایست ساید علیاست. :0 خوب کل ش که انگلیسی بود ان علیا دیگر چه بود آن وسط؟؟
.
” من نزدیک به شصت و هفت سال سن دارم اما هر سال با فرارسیدن اکتبر یازده ساله می شوم.“
” زمانی که به ارتش پیوست حتی یکبار هم به او نگفتم:نرو. یا خودت را به کشتن می دهی یا مجبوری دیگران را بکشی. زندگی ات را نجات بده. برو به کانادا یا یک معترض باوجدان باش و بس.“
داستان ای کاش که احساس ادم ها در دوره ی پیری گفته می شود. در زمانی که یکی از طرفین اصلا یادش نمی آید ماجرا را.. و خیلی تلخ است.
میزی برای دو نفر،داستان خیلی بامزه ای از دیدار زن و مردی در نیویورک و بعد هم گم کردن شان.. همدیگر را گم می کنندو دوباره در اروپا خیلی اتفاقی همدیگر را می بینند.
” حالا قطار رفته است. همین طور مامور قطار هم. سال ها پیش ریل های راه آهن را رداشته و بازیافت شده اند. او هم یک روز دهکده را به مقصد نامعلومی در آیوا ترک کرده.“
.
.
” مادرم بیشتر از یک بار زندگی کرد. او در سوید به دنیا آمد اما خون کولی ها در رگ هایش جریان داشت.چهار بار ازدواج کرده بود و چهار بچه داشت. همسر اولش یک طراح شهری سویدی بود. همسر دوم یک هنرمند روس. سومی یک نجار اهل کیپ کد و آخری هم یک کمونیست ایرلندی. من حاصل ازدواج او با همسر سوم و کوتاه ترین ازدواجش هستم.“
بعد از خوندن این اولین پاراگراف شروع داستان خاکسترها کلی به زندگی مادرش،به این همه رهایی به اینکه درخت نیست که بخواد تو یه جایی حتما ریشه کنه... به همش حسودیم شد.
.
” از آن عصرهای خوب تابستان بود که بچه ها خواهش می کردند کمی بیشتر بیرون بمانند و پدر و مادرهایی که یاد بچگی خودشان می افتادند اجازه می دادند.“
” من در یک خانواده ی مرده شور به دنیا آمده ام. پدربزرگ،عمو و پدرم همه این کاره بودند. در خانه ای بزرگ شده ام که موضوع عادی بحث افراد در آن چیزهایی بود مثل مرده سوزی،افزایش قیمت تابوت و تکان های ناگهانی دست مرده ای که می خواست از منفذی بیرون بیاید.“
” تفاوت عمده ی میان دو معلم من،فلسفه ی کارشان بود. مادرم سوت می زد. دست می زد. با هم ترانه می خواندیم. اما به نظر خانوم کلسو خیاطی علم بود. چیزی که برای یاد گرفتن ش باید به کالج بروی . اجازه ی آواز خواندن به کسی نمی داد. حتی نمی گذاشت رادیو روشن کنیم. به ندرت لبخندی چهره ی عبوسش را از هم باز می کرد.“
سه مثل ”ریچی سونسون“ است که سبدهای کاغذ باطله را آتش می زند و در می رود. ریچی سونسون مثل بوفالو آزاد در خیابان می گردد و هیچ وقت مثل چهار نیست. چاق و راحت و آزاد. پنج اتومبیل کروکی قرمز است و شش ستمدیده این که مجبور است اضافه کاری کند. هفت،اندوه بی پایان است. مطمینم غم دنیا روی دوشش سنگینی می کند. اورکت قدیمی،غم عدد هقت است. هشت،کسل کننده و قابل اعتماد است. از قدرت هفت بویی نبرده است.نه هیچ وقت نمی تواند خوشحال باشد و ده ساکن بهترین جای شهر است.
حالا بگویید من چطور می توانم همه ی ان ها را با هم جمع و تفریق کنم. اگر جانی ده سیب داشته باشد و دو تا سیب دیگر به ان ها اضافه شود. اوه جانی از اول چرا ده سیب برداشتی؟ در حالیکه جیمی نداره و بیچاره است و در خانه ی آن ها هیچ سیبی نیست. عطر سیب چطور؟
روی لبه ی پنجره ی اتاق زیرشیروانی که عمه ام در آن می خوابد ردیف شده اند. خوابیدن در اتاقی که بوی سیب بدهد شگفت انگیز است.“ اسم داستان بود محاسبه ی زودرس نوشته ی ساندرا والر نیویورک نیویورک
.
یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین داستان های مجموعه“ بی خانمان در آریزونا“ که داستان یک هوم لس است با جزییات.. این داستان را بیش از اندازه دوست داشتم و من را یاد بی خانمان های کتابخائه ی هوبوکن می انداخت که با کوله هایشان می آمدند و رو به روی سیستم های کامپیوتری می نشستند و تایپ می کردند و شعر می خواندند و روزنامه ها را ورق می زدند و...
یا بی خانمانی که همیشه به وقت سرما و زمستان دم ساختمان ما می نشست و حمید کلاهی که مامان برایش بافته بود را به وقت سرما داد به او.. همیشه یک پاره پیتزا دشات و یک آبجو.. همه ی زندگی اش همان بود. با همان شاد و خرم بود.
. یا بی خانمان دیگری که آن اول ها در ایستگاه اتوبوس نیویورک دیدم که خوابیده بود اما تکان نمی خورد و هوا سرد بود و.. بعد هم پلیس ها امدند. انگار مرده بود.
.
یک بی خانمان دیگر هم در مترو نیویورک دیدم که یک زن خیلی خوشگل بود. حامله بود و روی زمین کثیف مترو خوابیده بود.
.
” چون نمی توانستم هشت سال دیگر هم منشی دادگستری بمانم،کارم را رها کردم. خانه،اثاثیه و ماشینم را فروختم و گربه ام را به همسایه ام دادم و رفتم سمت کوه های برناردشاو که سی هزار نفر جمعیت دارد و یک کتابخانه ی حسابی و یک کالج محلی و یک میدان زیبا.“
” از رفتن به کالج خوشم می آید. همین پاییز امسال واحد سرامیک سازی،کورال و مردم شناسی فرهنگی را برداشته ام.دلم می خواهد همه ی کتاب هایی را که دوست دارم بخوانم. ”
” امیدورام بتوانم زمستان،جان سالم به در ببرم. با این نگرانم اگر مریض شوم چه کنمو...“
داستان عالی ای بود با بیان جزییات زندگی کردن به شیوه ی یک بی خانمان.با همه ی هزینه ها.. با عشق به کتاب خواندن و کورس گرفتن و خواندن و تیپ زدن به ساده ترین شکل... چقدر این داستان و این شجاعت ترک کردن کارش را دوست داشتم.
.
.
آخرین داستان به اسم اندوه عادی که زیباست و از تنهایی و از لحظه ای حرف می زند که پل استر در رادیو آدم ها را به نوشتن داستان و فرستادن فرا می خواند.
” وقتی اولین بار زندگی تنهایم را شروع کردم مثل خیلی های دیگر هر روز رادیو گوش می کردم. صبح ها از خواب بیدار می شدم و شب ها به خانه برمی گشتم. بالاخره رادیو برای تنهایی ساخته شده. تنهایی آدم آواره و منزوی.
رادیو همه جا هست. ادم های تنها رادیو می خواهند،صرفا به این دلیل که رایدو می تواند فضای خالی عظیمی را که حتی در کوچکترین آپارتمان ها لنگر انداخته را پر کند.رادیو ما را به خاطر حواس پرتی مان اذیت نمی کند.“
” اما در زندگی من هیچ سفر یا مرگی که شایسته ی بازگو کردن باشد نیست. هیچ ضربه یا بدبختی یا تراژدی باورنکردنی برایم اتفاق نیفتاده است. فقط یک اندوه عادی دارم.“
یاد صبح های مدرسه می افتم و آشپرخانه مان که همیشه پر بود از صدای رادیو.. که مامان عاشق رادیو است و همه را در خانه دیوانه می کرد.
دلم برای با هم بودنمان تنگ شده...
.
.
March 26,2025
... Show More
Wena idea, horrible selección de historias.
La mayoría de las historias no valía la pena ni contarlas we
March 26,2025
... Show More
Hermoso libro con una recopilación de historias a donde aparecen las coincidencias, el amor, la amistad, las historias increíbles, la familia. Algunas muy lindas, otras no me gustaron tanto sobre todo las de guerra. Lo recomiendo igualmente!
March 26,2025
... Show More
La propuesta me parece excelente, y ordenar por categorías aún mas. Entiendo que no soy una yankee y aveces me costaba meterme en la historia, empatizar o mismo que me interese, es muy americano y su nombre en inglés lo relata perfectamente.
Ahora, porqué le doy 3 estrellas? Porque no me flasheo tanto como pensé que me iba flashear, pero bueno.
Me gustó que sean cuentos cortos además, pero como es un libro de bastantes páginas y cada cuento te relata una vida o situación con mucho detalle, me costaba pasar de uno a otro, cosas mías
En fin, 3 estrellas we
 1 2 3 4 5 下一页 尾页
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.