...
Show More
این کتاب با اختلاففففففففففففففف زیاد مورد علاقه ترین کتابمه. بالاتر از داستان های دیکنز و داستایفسکی.
داستان اینه که پل استر تو رادیو یه برنامه کوتاه داشته که قرار بوده هر هفته یه داستان کوتاه بخونه و همزمان یه سری کارای خودشم داشته جلو میبرده. بعد وقت نمیکرده این برنامه رادیویی رو درست هندل کنه و میخواسته ولش کنه که زنش میگه به شنونده ها بگو واست داستان کوتاه بنویسن و اونا رو بخون. خلاصه کلی براش نامه میاد و هرکی داستانای خودشو مینویسه. تو مقدمه نوشته شده که با این کتاب اشک میریزی و میخندی و فکر میکنی و الخ. واقن این اتفاق میوفته. داستانای واقعی زندگیشون رو مینویسن مردم عمومن دو یا سه صفحه ست داستانا. و تقریبن همشون از اون داستانای عجیبیه که یکی واسمون تعریف میکنه. من خودم کلی ازین داستانا دارم و وااااقن لذت زیادی میبرم از شنیدن خاطرات عجیب بقیه. اسم اصلی کتاب
عه که اسم یکی از داستاناستI thought my father was God
یه فصل کتاب در مورد مرگه. اکثر داستان ها اینطورین که قبل از اینکه یکی بمیره، اطرافیانش یه طوری متوجه شدن. یا خواب دیدن یا جلوی چشمشون اومده و اینطور چیزا. احتمالن ادمای زیادی شاید فک کنن این داستان ها واقعی نیس ولی ازونجایی که خودم دقیقن 3 نفر رو همینطوری از دست دادم و فهمیدم قبل از مرگشون که میمیرن واقن خیلی ارتباط برقرار کردم و گریه کردم با داستانای زیادیش. اینکه چقد همه ادمها شبیهن و تجربه های مشابهی دارن. بعد که کتاب تموم شد، اغراق نمیکنم، مثل مسلمونا که بعد از خوندن قران کتاب رو میبوسن و به پیشونیشون میزنن، داشتم همین کار رو با این کتاب میکردم. احتمالن اگه بخوام یه کتابی رو برای همیشه انتخاب کنم و با خودم ببرم همه جا این کتابه. ترجمه روونی هم داشت ولی احتمالن یه ذره تو دو سه تا داستان سانسور اتفاق افتاده باشه. کاش از بین همه داستان هایی که برای پل استر اومد، میشد همشون رو خوند و نه فقط این 180 تا رو. میگردم دنبالشون ببینم جایی پیداشون میکنم یا نه.
داستان اینه که پل استر تو رادیو یه برنامه کوتاه داشته که قرار بوده هر هفته یه داستان کوتاه بخونه و همزمان یه سری کارای خودشم داشته جلو میبرده. بعد وقت نمیکرده این برنامه رادیویی رو درست هندل کنه و میخواسته ولش کنه که زنش میگه به شنونده ها بگو واست داستان کوتاه بنویسن و اونا رو بخون. خلاصه کلی براش نامه میاد و هرکی داستانای خودشو مینویسه. تو مقدمه نوشته شده که با این کتاب اشک میریزی و میخندی و فکر میکنی و الخ. واقن این اتفاق میوفته. داستانای واقعی زندگیشون رو مینویسن مردم عمومن دو یا سه صفحه ست داستانا. و تقریبن همشون از اون داستانای عجیبیه که یکی واسمون تعریف میکنه. من خودم کلی ازین داستانا دارم و وااااقن لذت زیادی میبرم از شنیدن خاطرات عجیب بقیه. اسم اصلی کتاب
عه که اسم یکی از داستاناستI thought my father was God
یه فصل کتاب در مورد مرگه. اکثر داستان ها اینطورین که قبل از اینکه یکی بمیره، اطرافیانش یه طوری متوجه شدن. یا خواب دیدن یا جلوی چشمشون اومده و اینطور چیزا. احتمالن ادمای زیادی شاید فک کنن این داستان ها واقعی نیس ولی ازونجایی که خودم دقیقن 3 نفر رو همینطوری از دست دادم و فهمیدم قبل از مرگشون که میمیرن واقن خیلی ارتباط برقرار کردم و گریه کردم با داستانای زیادیش. اینکه چقد همه ادمها شبیهن و تجربه های مشابهی دارن. بعد که کتاب تموم شد، اغراق نمیکنم، مثل مسلمونا که بعد از خوندن قران کتاب رو میبوسن و به پیشونیشون میزنن، داشتم همین کار رو با این کتاب میکردم. احتمالن اگه بخوام یه کتابی رو برای همیشه انتخاب کنم و با خودم ببرم همه جا این کتابه. ترجمه روونی هم داشت ولی احتمالن یه ذره تو دو سه تا داستان سانسور اتفاق افتاده باشه. کاش از بین همه داستان هایی که برای پل استر اومد، میشد همشون رو خوند و نه فقط این 180 تا رو. میگردم دنبالشون ببینم جایی پیداشون میکنم یا نه.