Community Reviews

Rating(4 / 5.0, 98 votes)
5 stars
36(37%)
4 stars
26(27%)
3 stars
36(37%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
98 reviews
April 25,2025
... Show More
بخشي از كتاب:
وقتي كسي چيزي را مي جويد بسيار پيش مي آيد كه چشمش جز به مطلوب خود باز نيست و به اين سبب نمي تواند چيزي بيابد و به دل راه دهد، زيرا جز به آنچه ميجويد فكر نميكند. مقصودي پيش نظر دارد و در بند افسون آن است. جويندگي همان داشتنِ مقصود است. حال آنكه يافتن زماني ميسر است كه از هدف آزاد باشي و دل را گشوده بداري.
April 25,2025
... Show More
Siddhartha was a seeker, but at one time he was into materialism, hedonistic living. Perhaps, that too, was seeking. Then he heard about enlightenment and wanted it, so he believed that becoming a Buddhist was the way.

I was once a seeker. I was first a Christian, then an atheist, next a Buddhist, a Neo-Hindu, a Unitarian Universalist, and now I just have a few beliefs, mostly Native American.

I liked the ending of Siddharta's life best, where he was a ferryman. It felt like he, too, gave up his search to find meaning in life and just lived. Some say he became enlightened on that river, that he became one with nature. If so, that had to have been a great experience. But I feel that no one has the real answer to the questions: What is enlightenment? What is the meaning of life? Who am I?

"In the shade of a banyan tree, a grizzled ferryman sits listening to the river. Some say he's a sage. He was once a wandering shramana and, briefly, like thousands of others, he followed Gotama the Buddha, enraptured by his sermons. But this man, Siddhartha, was not a follower of any but his own soul." ``Siddartha

When I walked away from all religions, I sat down one day and contemplated what it was that I believed, and I came to the conclusion that all that mattered in life was caring for others and for the earth but mostly, just do no harm.

None of the above is easy, but it is easier than seeking answers to big questions and dealing with organizations that actually try to take away your freedom of thinking.

"Truth is a pathless land, and you cannot approach it by any path whatsoever, by any religion, by any sect. Truth, being limitless, unconditional, unapproachable by any path whatsoever , cannot be organized; nor should any organization be forced to lead or to coerce people along any particular path." ~~J. Krishnamurti
April 25,2025
... Show More
سیدارتها یک کتاب به شدت فلسفی با مفاهیم عمیق عرفانی هست که من مطمئنم متن آلمانیش هم یک متن سخت و ادبی هست.
در توانایی آقای سروش حبیبی برای ترجمه هیچ شکی نیست. کتاب قبلی هرمان هسه رو هم با ترجمه حبیبی خوندم (داستان دوست من) اما این کتاب رو ایشون جوری ترجمه کرده که انگار داری قابوسنامه یا تذکره الاولیا میخونی. مثلا از کلماتی استفاده شده مثل حواصیل ، غثیان سترگ، اباطیل و از این دست کلمات که در لغتنامه دهخدا هم بعضا نمبشه پیداشون کرد. همین ماجرا باعث شده بود که مطالعه این کتاب کم حجم برای من نزدیک به یک ماه زمان ببره.
از ترجمه که بگذریم تمام حرف های کتاب در 20 صفحه آخرش بود. تا قبل از این که به اون بخش برسم میخواستم بهش 2 تا ستاره بدم اما الان نظرم فرق کرده که البته اینم خوب نیست و نشون میده نویسنده بعضی جاها دچار اضافه گویی شده.
عرفان نهایی که سیدارتها از اول دنبالشه و آخر هم بهش میرسه چیزی نیست جز درک ارزش زمان حال. اینکه همه پدیده های عالم از کوچک و بزرگ همگی در حال زندگی میکنند و اصلا آینده و گذشته ای وجود نداره و همه چیز الان و همین لحظه است.
"امروز اما از رازهای بسیار رود فقط به یکی پی برد و همان نیز جانش را تسخیر کرد. دید که رود پیوسته روان است و پیوسته برجا. همیشه و همیشه همان رود است وبا این همه هر لحظه رودی دیگر."
"... به زندگی خود نگریستم و آن را نیز رودی دیدم و دیئم که سیدارتهای کودک وسیدارتهای بالغ و سیدارتهای پیر جز با سایه ای از هم جدا نبوده اندو فاصله ای واقعی از هم جداشان نمیکرد. سیدارتهای دیگری نیز بودند، در تولدهای پیشین، که گذشته نبودند. مرگ و بازگشت او به نزد برهما نیز آینده نیست. هیچ چیز نبوده و نخواهد بود. همه چیز هست. وجود همه چیز فقط در حال است."
April 25,2025
... Show More
I am sorry that The book did not reach me. It did not stir any feelings in me.
April 25,2025
... Show More
n  n
SPOILER ALERT

می دونین چی اعصاب آدم رو بهم میریزه؟ اون صدا چیه که دائم توی سر آدم داره مث سوت یک قطار میکشه و ول نمیکنه ؟
شاید همین الان که دارین این متن رو میخونین یک جایی توی ذهنتون دارین به این فکر میکنین که توی اینستاگرام چندتا لایک گرفتین :دی فکر میکنین بیست تا بسه ؟ شاید دارین به کیف و کفشاتون فکر میکنین..! بنظرتون شیک نمیان نه ؟ شاید انقدر شیک هستن که چشم فلانی رو از کاسه در میاره ! مدل ماشینتون قدیمیه ؟ شایدم اصن ماشین ندارین ؟ ماشین جدید میخواین ؟ یا یک گوشی اپل آخرین مدل !؟ میدونین چیه ؟ خودم رو میگم ها .. همش دارم به بعدی فکر میکنم. یکی بعد از یکی دیگه و به قول اون کتاب شاگرد قصاب پاتریک مک کیب : هنوز یه فکر تو سرم تموم نشده، یکی دیگه بدو بدو جاش رو میگیره و میگه من فکر بهتری ام، نظرت چیه ؟! :دی نظرتون چیه ؟.. و یک روزی میرسه که به این نتیجه می رسین هرچیزی که دارین یک عطش سوزان هست که با هیچ آبی برطرف نمیشه. همینطور طالب یکی جدیده باقی می مونید و یک موقع این میاد تو ذهنتون که خوشحالی همون زمانیه که شما خوشحالی بیشتری نمی خواین ! اما بالاخره کی با این چیزهایی که دارین خوشحال میشین؟؟؟ این دقیقا همون حرفیه که هرمان هسه توی این کتابش سیذارتا میخواد بهتون بزنه. سیذارتا سعی میکنه که راه درست رو بهتون نشون بده. سیذارتا شخصیت اصلی این کتاب به این باور رسیده که شادی و آرامش درونی تنها با شناخت کافی از دنیا و جهان اطرافمون سرچشمه میگیره و این عطش قدیمی رو بالاخره ساکت میکنه. سیذارتا دقیقا یکی ازون کتاباییه که باعث میشه بشیند و کمی جهان رو مطالعه کنید. نه این که این کتاب یک شاهکار باشه. نه این که فوق العاده باشه . اما یک تلنگری میزنه و برا چند دقه هم شده باعث میشه خواننده فکر کنه. به قول سهراب سپهری : زیر بیدی بودیم. برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم، گفتم: چشم هارا باز کنید، آیتی بهتر از این میخواهید ؟!


مجسمه ی سیذارتای روزه دار

اما خلاصه ی داستان :

اول بریم ببینیم سیذارتا یعنی چی ؟ ویکی پدیا زده سیزارتا به زبان سانسکریت یعنی : کسی که به هدفش رسیده است. خوب دیگه چیه این کتاب رو خلاصه کنیم ؟! :دی سیذارتا پسر یک برهمنی بوده و یک دوست هم به اسم گویاندا داره.. یک روز دیگه خسته میشه از این خلایی که توی قلبش احساس میکنه.. تعالیم برهمنان آرومش نمیکنه.. از باباش اجازه میگیره بره شمن بشه.. میره شمن میشه بازم آروم نمیشه... در آخر میفهمه که این تعالیم رو نمیشه یاد داد.. یعنی میشه یاد داد ولی خرد رو نمیشه به کسی یاد داد. برای این که خرد رو یاد بگیره باید از خودش یاد بگیره.. سیذارتا با یک زن زیبا هم آشنا میشه :دی یک کارایی هم میکنن و بعد در واقع زندگی رو با حواس پنج گانه ی خودش تجربه کرد.. سختی کشید .. خوشی کرد ... خوشی دید.. و به جایی رسید که وقتی با دقت به صدای رود گوش داد فهمید همه چیز به هم پیوسته است. تصوری از گذشته و حال و آینده از جلوی چشماش رد شد و فهمید : صداها ، اهداف، رنجها، میلها ، خوبی ها و بدی ها همه خود همون دنیا است. موزیک و آهنگ زندگیه. سیذارتا فهمید که خودش هم تنها جزئی از کل و باید به وحدت برسه.

“You will grow tired, Siddhartha.”
“I will grow tired.”
“You will fall asleep, Siddhartha.”
“I will not fall asleep.”
“You will die, Siddhartha.”
“I will die.”
همچنین برپا می مانم و چشم میدارم.
سیذارتا، خسته می شوی.
خسته می شوم.
سیذارتا به خواب هاهی رفت.
بخواب نخواهم رفت.
میمیری، سیذارتا.
میمیرم. ص 14



n  شخصیت های داستان: n

سیذارتا:
برای سیذارتا زیاد توضیح دادم.. ولی بیشتر اگه میخواین بدونین باید بگم که سیذارتا رفتاری فرگرایانه داره. حتی شکلی که میخنده هم با بقیه فرق میکنه. برای آرمان های خودش حتی صمیمانه ترین دوستش رو رها میکنه. معلمان خودش رو رها میکنه. پدر و خانواده ی خودش رو رها میکنه اما در جایی که باید پسر خودش رو هم رها کنه، میبینه که این رها کردنها چقد برای دیگران سخت بوده. و به قول کاملا این سیذارتا ست که تاحالا نتونسته کسی رو دوست داشته باشه. بلد نیست که این دوست داشتنش رو نشون بده.


نقاشی وسوسه ی سیذارتا که برروی دیواری از معابد هند

وازوده وا:
مرد گیل کش که به ندرت صحبت میکنه، ولی وقتی صحبت کنه عجب حرفهایی میزنه ! این مرد استعاره ایست از خرد و جاودانگی. ب�� توانایی بی نظیرش در شنیدن و دل دادن به رودخانه به دانشی ژرف دست یافته است.

گوتاما:
یا همان بودای رخشان، اولین کسی است که به درک عمیق و آن آرامشی که سیذارتا نیز به دنبالش بوده رسیده است. گوتاما یادآور آینده ی سیذارتا است. گوتاما به نوری درونی و آرامشی رسیده و پاسخهایش را با روانی آرام عرضه میدارد. اگرچه که سیذارتا با گوتاما به خوبی برخورد کرده و اورا عمیقا دوست میدارد، اما هرگز اورا به معلمی خود قبول نمیکند. سیذارتا عقیده دارد که راه خود را به سوی معرفت باید شخصا و بدون کمک کسی طی کند. خواننده هرگز نمیفهمد که آیا گوتاما هم این مسیر را با کمک استادی پیموده و یا شخصا موانع راه خویش را برطرف کرده است. اما از آنجایی که قبل از گوتاما نام کسی دیگر آورده نشده و خود گوتاما هم چندی با عقیده ی سیذارتا موافق است ، میتوان نتیجه گرفت که گوتاما نیز این راه را بدون کمک معلمی پیموده.



کامالا:
او شخصی است که سیذارتا را به راه دیگری و دغدغه هایی دنیوی کشاند. کامالا نمادی است از الهه ی عشق و مهروزی. کسی که عشق را با پنج حس خود دریافت میکرد و این هنر را نیز به سیذارتا آموخت. سیذارتا از این فاحشه ی زیبا روی، فرزندی را به ارث گذاشت. کاملا کمک بسزایی را برای رسیدن سیذارتا به آن آرامش درونی خویش کرد. کودک کامالا نیز آخرین و سخت ترین آزمایش سیذارتا بود و سیذارتا با شکست آخرین تعلقات دنیوی توانست بر اُم درونش غلبه کرده و آن نداهای متفرق را وحدتی ببخشد.

بررسی ساخاتاری کتاب

ژانر کتاب:
کوئست و ادبیات فلسفی.

ستینگ :
ستینگ و یا محل وقوع داستان احتمالا در حدود 625 سال قبل از میلاد مسیح و در هند، همزمان ما بودا است.

زاویه دید داستان:
سوم شخص دانای کل، با محوریت بیشتر بر روی سیذارتا. چرا که ما تنها به درون دنیا و افکر سیذارتا وارد شده و از دنیای دیگر شخصیت ها را تنها نظاره گر هستیم.


n  نمادگرایی: n

رودخانه:
نمادی است از خرد باستانی و گذشت زمان و به قول حافظ : بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین. اساسی ترین نماد داستان نیز همین رودخانه است. رودخانه وحدت بخش افکار و دنیای سیذارتا است به نحوی که گذشته و آینده و زمان حال وی را همچون پرده ای در مقابل چشمانش به هم می آمیزد. درسی که رودخانه میدهد گوش دادن است. این گوش دادن به ندای درون و طبیعت است که راه را برای سیذارتا و انسان های متفکر می گشاید.

لبخند:
این لبخند آرام نمادی است از بیداری روحی که در سیذارتا در حال پدیدار شدن است. هنگامی که به ندای رودخانه گوش میدهد، کم کم روح وی آرامشی عمیق پیدا میکند. تمام شخصیت های داستان عم از گیل کش و گوتاما نیز چنین لبخندی را بر چهره خود دارند. لبخندی که از آرامش روحی و بیداری درونی سرچشمه میگیرد.

اُم:
اُم تنها یک کلمه نیست، بلکه ذکری است که معانی عمیقی را در خود پنهان دارد. ام یک صوت است که مانند یک موسیقی از ورای قرون و اعصار، فرهنگ و تمدن‌ها و هم‌چنین موجودات عبور کرده است. این باور وجود دارد که تمامی صداهای موجود در هستی از این صدا نشأت می‌گیرند. این کلمه یه طور طبیعی یک مانترا یا به عبارتی ذکر است که اگر با صوت مناسب تلفظ و تکرار شود، در تمام بدن طنین انداز شده؛ روح و جسم را به آرامش و سکون دعوت می‌کند. هماهنگی وجودی، صلح و بخشش، فلسفه اصلی و پنهان این ذکر هستند. همان‌طور که یوگی‌ها تصدیق می‌کنند، ارتعاشاتی که از زمزمه اُم بلند می‌شود، ذهن را به آرامش می‌رساند. اُم نماد تمام هستی است: گذشته، حال و آینده که در درون سیذارتا با هم آمیخته شده و این وحدت درونی باعث آرامش جاودانی سیذارتا میگردد.

و در آخر ترجمه ی این کتاب رو از جناب پرویز داریوش خواندم، و نمیدانم که خود نثر هرمان هسه چگونه بوده است. این کتاب پر بود از کلمات و ساختار های دشوار که خوانش آنرا برای خواننده سخت میکرد. حتی چندین بار سر به لغت نامه ی دهخدا زدم. اما در کل کتاب شیرین و گیرایی بود و از خواندنش لذت بردم.
April 25,2025
... Show More
Ένα μικρό βιβλίο που κρύβει στις σελίδες του μεγάλη σοφία. Όπως λέει κάποια στιγμή και ο Σιντάρτα, η σοφία δεν μεταδίδεται. Πρέπει κάποιος να την ψάξει, να τη ζήσει. Μπορεί να ενισχυθεί από αυτήν και να κάνει θαύματα. Αλλά δεν μπορεί να την διδάξει. Μόνο η γνώση διδάσκεται.

Μπορεί λοιπόν να μη διδάχτηκα πολλά, όμως διαβάζοντας αυτό το βιβλίο ένιωσα πως έκανα διαλογισμό. Χαλάρωσα, ηρέμησα και το απόλαυσα.
Τα παραμύθια λένε πάντα τις μεγαλύτερες αλήθειες. Αυτό έχω να πω.
April 25,2025
... Show More
Most religions know of it as "Enlightenment" - when the individual transcends himself and sees himself as one with the ultimate reality. It can be theistic (the Aham Brahma Asmi - "I am the Brahman" or Tat Tvam Asi - "Thou Art That" of Hinduism) or atheistic (the Buddhist Nirvana, based on the Anatman - "non-soul"); but the person who achieves it, according to all sources, is caught up in profound rapture. To reach this stage, one has to tread an arduous path. Carl Gustav Jung called the process "individuation": Joseph Campbell called it "the hero's journey". Herman Hesse's eponymous protagonist of Siddhartha is a man who embarks on this enterprise.

Siddhartha, the handsome Brahmin youth who apparently has everything, is dissatisfied with life: with the whole pointlessness of it. He leaves home with his friend Govinda and joins a group of ascetics (the Samanas) who have made renunciation a way of life. However, the true seeker he is, Siddhartha finds that simple renunciation does not work for him: he joins the Buddha in pursuit of enlightenment. However, he soon understands that whatever knowledge he must possess, must be experiential.

Leaving Govinda to become a Buddhist ascetic, Siddhartha buries himself in the sensual world across the river, where Kamala the courtesan trains him up in the pleasures of the flesh and Kamaswami the merchant instructs him in the secrets of commerce. Siddhartha soon tires of these too: he returns to the river in penury (not knowing that his child is growing within Kamala), and is taken up by the aged boatman Vasudeva as a helper.

Here, ferrying people across the river, Siddhartha finally attains enlightenment - not from a great teacher, not from years of penanace and not even from the kindly Vasudeva (even though he points the way) - but from the river. Kamala's death and his son's abandonment of the stranger father completes his education, as distress turns to peace. Then it's time for Vasudeva, the mentor, to disappear - leaving his student alone with the river.

n  What the river told Siddharthan

The river flows, and becomes one with the ocean. The vapour from the ocean form into clouds, and descend on the mountains, becoming the river. The river keeps on flowing: it is inconstant, ever-renewing, never the same - yet it is eternal. The river flows, and the river is. On its surface, you can see the faces of all your loved ones: whether alive, dead or yet to be born. In the roar of the river, if you listen carefully, you can hear the sacred AUM - the first syllable outward, the second one inward, the third one silence...and the fourth one, the all encompassing silence which bears the sound of the cosmic ocean in its womb.

Highly recommended.
April 25,2025
... Show More
Siddhartha (1922) de Hermann Hesse

Siddhartha, así como la obra en conjunto del autor alemán Hermann Hesse (ganador del Premio Nobel de Literatura en 1946) plantea una observación crítica de la sociedad de consumo (entonces como contestación de la revolución industrial), la novela plantea que existe una descompensación producida entre la abundancia de lo material y de lo espiritual y que la búsqueda humana consiste en encontrar un equilibrio entre ambas.
Escrita en 1922 a la manera de los poemas hindúes, la historia de Siddhartha coincide inicialmente (casi de manera análoga) con la historia del Buda Siddhārtha Gautama (que aparece durante el transcurso de la obra representado de manera simbólica como el último maestro que nuestro protagonista persigue).
En Siddhartha se plantea por ejemplo, que no es necesario ser miembro de una religión para tener un sentido de espiritualidad o de trascendencia, la noción de que en la búsqueda de encontrar un maestro uno evita convertirse en uno y finalmente la noción de que la sabiduría no puede enseñarse, ya que es el resultado de las experiencias totales de un individuo y sólo le pertenecen a él mismo.
A pesar de que la obra de Hermann Hesse presenció un resurgimiento durante la época hippie en la década de los sesenta debido a que los valores de sus libros (entre ellos Siddhartha) parecen coincidir con los valores reaccionarios de dicho movimiento, es importante advertir que el autor no plantea que la espiritualidad sea una solución a la infelicidad, más bien nos invita a descubrir que la realidad es suficiente, que la plenitud no se encuentra en el ansia del futuro sino en la contemplación del presente.
April 25,2025
... Show More
A profound book. I can't believe I had never read it before now. Siddhartha is the story of a man who has to experience all the ups and downs of life before he can find enlightenment. He becomes a beggar to experience being poor and knowing how to be hungry. He becomes a rich merchant to experience what working and luxury are like, and he also makes love with a beautiful woman. He then gives all that up and becomes a poor ferryman.

"I have experienced on my body and on my soul that I needed sin very much, I needed lust, the desire for possessions, vanity, and needed the most shameful despair, in order to learn how to give up all resistance, in order to learn how to love the world, in order to stop comparing it to some world I wished, I imagined, some kind of perfection I had made up, but to leave it as it is and to love it and to enjoy being a part of it."

But the buildup to his enlightenment in the end was enthralling, and... for lack of a better work - beautiful. It sounded very peaceful to be so calmly listening to a river. This quote was the point of the whole book. And perhaps it's also a better way to live:

"And this is now a teaching you will laugh about: love, oh Govinda, seems to me to be the most important thing of all. To thoroughly understand the world, to explain it, to despise it, may be the thing great thinkers do. But I’m only interested in being able to love the world, not to despise it, not to hate it and me, to be able to look upon it and me and all beings with love and admiration and great respect."
April 25,2025
... Show More
The introduction in my edition is written by Paolo Coelho author of The Alchemist and having read that many years ago, I can see where he took his inspiration from.

What did I take from this book?

I need to stop and remember to be mindful. Focused, conscious, aware.

I need to stop and remember be present. Concentrated, attentive, watchful.

I need to stop
and remember to not just to Look; definition (glance, peer, peep) but to See; definition (discern, distinguish, recognise).

I need to remember to not just Hear; (perceive, catch, get) but to Listen; (attend, heed, hearken)

I need to remember what I've learnt about Unity;
 Unity of all existence, which is seen as the essential foundation of all true spiritual traditions, from Hindu and Buddhist teachings of India and China to the monotheism of western religions.

I need to remember Love is the only thing that matters in the world.

Quotes
But he learned more from the river than Vasudeva could teach him. He learned from it continually. Above all he learned from it how to listen, to listen with a still heart, open soul, without passion, without desire, without judgement, without opinions.

Brahman is the unchanging, infinite, immanent and transcendent reality which is the Divine ground of all matter, energy, time, space, being and everything beyond in this universe.

Sometimes books find you at exactly the right time and this was one of those for me. Did I discover anything new? We'll see. :)

It feels very strange, even un-necessary to rate this one but the nature of GR asks that I do....
5*
April 25,2025
... Show More
Whatever. Blah blah blah Samana. Blah blah blah Kamala. Blah blah blah Samsara. Blah blah blah River. Blah blah blah Om.
April 25,2025
... Show More
"الحكمة لاتقبل التوصيل ، والحكمة التي يحاول الرجل العظيم توصيلها للآخرين ، تبدو دائما حمقاء ؟"

"المعرفة يمكن ان تكون قابلة للتوصيل أما الحكمة فلا . وقد يستطيع المرء أن يعثر على الحكمة وأن يتقوى بها ، وأن يصنع الأعاجيب من خلالها ، ولكن لن يستطيع توصيلها وتعليمها للآخرين"


مثلما قال المترجم في مقدمته :سيدهارتا معناها الرجل الذي بلغ هدفه . يمكن أن تكون رواية كل إنسان يسير في طريق البحث عن ذاته .

كان سيد هارتا منذ صغره محبوبا
"كان الجميع يحبون سيد هارتا وكان هذا الحب مبعث سروره فكان يسعده أن يكون مصدر سعادة للآخرين
بيد ان سيد هارتا نفسه لم يكن سعيدا"

علمه ابيه ومعلميه الكثير لكنه كان يشعر

"ان والده ومعلميه الآخرين قد نقلوا إليه لب حكمتهم وخير ما فيها ، وأنهم قد صبوا جماع معرفتهم في وعائه المنتظر ، غير ان هذا الوعاء لم يمتلئ وعقله لم يقنع وروحه لم تعرف الأمن وقلبه لم ينعم بالاستقرار"

n  n

فأتبع هو وصديقه جوفيندا السامانا وهم مجموعة من الزهاد المتجولين ثم ذهب ليلتقي ببوذا لكن هل وجد ما يبحث عنه ؟ هل تعرف على ذاته ؟ هل وجد ماينقصه ؟ هل تعرف على السعادة ووصل للسلام النفسي ؟؟

"يبدو أنني انا الذي ادعى سيد هارتا .. لا أجد إلا راحة قصيرة في تماريني وتأملاتي وانا بعيد عن الحكمة وعن الخلاص بعد طفل في رحم أمه "

لا ليس مثلما أراد لكنه تعرف على الوسيلة لذلك و قرر ان يترك كل المذاهب والمعلمين وان يذهب ويبحث عن ذاته من خلال تجاربه الشخصية وليس من خلال ما سمعه من الآخرين وما تعلمه من خبراتهم وتعاليمهم .ان يكون معلم نفسه. فنتابع معه ماسيمر به .

n  n

"على المرء ألا يطيع أى أمر خارجي ، وإنما عليه أن يطيع الصوت وحده وان يكون مستعدا "

الإنسان عادة ما يتعلم عن أمور الحياة من خلال تجاربه الشخصية أكثر مما يسمع و يتعلم من الآخرين ، فتجاربه الشخصية ذات تأثير اقوى من تجارب الآخرين . بالطبع ليس فى كل الامور لكن اتحدث عن بحث الإنسان عن نفسه ، عما يسعده ، وعما يحتاجه فلكل واحد منا شخصيته وكل منا يتأثر بأشياء مختلفة عن الآخر . وكل منا يحتاج ان يتعرف على نفسه ويفهمها ويتعرف على احتياجاتها .


بقدر ماكنت متحمسة للرواية بعد لقائى السابق مع هيرمان فى نرسيس وغولدمند بقدر ما شعرت بالاحباط هنا . لم أستطع الاندماج معها ورغم شاعرية اسلوبه لكنه لم يستطع تحريك افكارى ومشاعرى معه . وشعرت بالملل احيانا . اسلوب الرواية ليس بالسهل ولا الصعب هو مزيج من كلاهما ، أعدت قراءة بعض الجمل احيانا اما اعجابا بها او محاولة لاستيعابها اكثر . الرواية ليست سيئة لكن بإختصار هى ليست لي .

لنا لقاء آخر ياهيرمان واتمنى ان يكون أفضل
احترت فى تقييمها ما بين ٢ و ٣
الرواية ليست نوعى المفضل لكن فى نفس الوقت هى جيدة فى العموم
‏تقييمى ٢.٥


١٧ / ١ / ٢٠٢١
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.