...
Show More
اولین بار کتاب را به انگلیسی خواندم و تصمیم داشتم دفعه ی دوم ترجمه ی فارسی را بخوانم که نزدیک به صفحه ی صدم به کلی منصرف شدم و به انگلیسی برگشتم. مطمئن نیستم که ترجمه روان نبود یا من زبان مادری ام را نمی فهمم ( و دچار این توهم هستم که انگلیسی را می فهمم) ولی بخش هایی از کتاب مفهوم نبودند، جملات طولانی و نثر فاخربرای کتابی که به نظرم ساده نویس و خوش خوان بود کمی زیاده روی به نظر می رسید
شناخته شده ترین بخش از کتاب ،نظریات سعید، موضوع ابداع مفهوم "دیگری" توسط کشورهای اروپایی تحت عنوان کلی"شرق" است، "دیگری" که کمک می کند فرهنگ غربی برتری خودش بر فرهنگ شرقی را توضیح بدهد و برای صد سال سیاست استعماری واشغال سرزمین های آسیایی و آفریقایی اش توجیه خوبی داشته باشد، در واقع این کشورها خود را تحت عنوان کلی غرب نماینده ی دنیای مدن، پیشرفت صنعتی-علمی و دارای عقلانیت و تمدن معرفی می کنند و در برابر خود شرق را می سازند که به صورت پیش فرض نشان دهنده ی جامعه ای ساکن، دچارعقب ماندگی، بی خردی و بی تمدنی است و البته تمام کشورهای آفریقایی و اسیایی را بدون توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی تحت این عنوان دسته بندی می کنند( که البته بعدا یک دور و نزدیک ومیانه هم به شرق اضافه می کنند تا مشخص تر بشود).
سعید در یک پاراگراف در همان اوایل کتاب این موضوع را مطرح می کند و بقیه ی کتاب تلاشی برای این است که ثابت کند چنین تصویری همیشه وجود داشته است و ابداع قرن هجدهم و نوزدهم نیست و به تبع آن هم شرق شناسی همیشه وجود داشته است و همیشه چنین ایده ی از پیش ساخته شده ای را نسبت به شرق داشته است.
به غرب انتقاد دارد که شرق شناسی ( و در قرن بیستم تحت عنوان مطالعات منطقه ای) را روشی علمی برای مطالعه و توضیح و تفسیر کشورهای شرقی نشان می دهند در حالی که همواره در حال بازتولید همان تصویر "ما" و "دیگریِ" نیازمند رستگاری و راهنمایی هستند، است، در واقع شرق شناسی را سیستم فکری می داند که هدفش تسلط بر شرق؛ تغییر ساختار آن و اعمال قدرت است و ادبیات مشخص و تصاویر مشخصی دارد که حتی در آزادانه ترین حالت هم پژوهشگرانش از مرزهای تعیین شده خارج نمی شوند. تصویری که در خوشبینانه ترین حالت نگاه رمانتیکی به فرهنگ و اجتماع شرقی دارد.
برای توضیح این سیستم فکری از تقابل امپراطوری ایران با یونانیان و بعدا امپراطوری روم شروع می کند( خیلی مختصر، در حد یک پاراگراف)، از جنگ های صلیبی و ترس مسیحیان از مسلمانان می نویسد و بعد با مثال زدن از نویسندگان مختلف در هر دوره ای سعی می کند که شکل شرق شناسی آن دوره را توضیح بدهد و در نهایت به قرن بیستم می رسد که از دهه ی هفتاد میلادی اسلام هراسی شدت می گیرد و در تمام این فصل ها تاکید می کند که چگونه نگاه کلاسیک هراسان و خودبرتر بین نسبت به شرق دیده می شود.
به نظرم ایده ی اصلی که دارد جالب است و تلاش زیادی برای ثابت کردنش داشته، آن هم زمانی که تازه مطالعات پسااستعماری شکل گرفته اند، اینکه سعید چنین نظریه ای ارائه می دهد واقعا مهم است اما خودش هم گزینشی عمل کرده است و از نویسندگان مشخصی نام برده که دقیقا همان نگاهی که سعید به دنبال ثابت کردن آن است را تایید می کنند. به نظرم برای چنین موضوعی باید نگاه جامع تری داشت که البته شاید امکانش وجود نداشته است.
موضوع دیگر هم این است که با وجود اینکه از کشورهای اروپایی انتقاد می کند که چرا شرق را توده ی بی شکلی که یک سری خصوصیات مشخص دارد در نظر گرفته اند ، در نهایت خودش هم فقط از عرب ها صحبت می کند، از عنوان کلی عرب ها، بقیه ی ملت ها کنار گذاشته می شوند و در فصل آخر هم نتیجه گیری به اینجا می رسد که ریشه ی این تصویر سازی شرق شناسانه ترس مسیحیت از اسلام بوده است و توضیحات زیادی درباره ی اشکال مختلف این ترس و نفهمی درباره ی اسلام می دهد، که خب البته اگر از اول مشخص می شد که شرق مد نظرش فقط عرب ها و مشخصا عرب های مسلمان هستند ( که باز هم کلی گویی است) راحت تر این چرخش ها را می شد پذیرفت.
در آخر هم این نگاه " ما" و " دیگری" را ما هم داشته ایم، ما به عنوان ایرانیان مسلمان ( بقیه ی کشورها هم حتما داشته اند) اگر سفرنامه ها و توضیحات ایرانی ها درباره ی اروپاییان را بخوانیم نگاه آنها هم سراسر نگاهی تحقیر آمیز همراه با تحسین حسرت آمیز نسبت به جنبه هایی از زندگی غربی است که از درک نکردن فرهنگ اروپاییان و نگاه بالا به پایین نسبت به غیر مسلمان سرچشمه می گیرد ( کمی هم تخیلات قاطی می شود به جای مشاهدات)، تنها فرقش این است که حدودا دویست سال است که آنجا که غرب می خوانیمش قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست دارد و توانسته با این نگاه بکشد، غارت کند و تاثیر بگذارد اما ما نتوانسته ایم
به نظرم طنز ماجرا اینجاست که منتفدان اروپایی آمریکایی سعید که تاکید داشته اند شرق شناسی و پیش روی اروپا در "شرق" تماما به نفع شرقیان بوده است و برای نجات آنها صورت گرفته و او زیادی مبالغه کرده است معتقد بودند که سعید به اندازه ی کافی عرب یا خاورمیانه ای نیست که بتواند چنین کتابی را در نقد مطالعات شرق شناسی غربی بنویسد یا از
مصائب ملت های مورد استعمار و درگیر جنگ مثل فلسطین دفاع کند و از طرف دیگر محکومش می کردند که با پیش داوری و براساس تجربه ی شخصی درباره ی غرب نوشته است که به اینجا می رسد که آیا این آقایان عادل و منصف بلاخره اجازه می دهند که سعید عرب باشد یا اجازه نمی دهند؟
شناخته شده ترین بخش از کتاب ،نظریات سعید، موضوع ابداع مفهوم "دیگری" توسط کشورهای اروپایی تحت عنوان کلی"شرق" است، "دیگری" که کمک می کند فرهنگ غربی برتری خودش بر فرهنگ شرقی را توضیح بدهد و برای صد سال سیاست استعماری واشغال سرزمین های آسیایی و آفریقایی اش توجیه خوبی داشته باشد، در واقع این کشورها خود را تحت عنوان کلی غرب نماینده ی دنیای مدن، پیشرفت صنعتی-علمی و دارای عقلانیت و تمدن معرفی می کنند و در برابر خود شرق را می سازند که به صورت پیش فرض نشان دهنده ی جامعه ای ساکن، دچارعقب ماندگی، بی خردی و بی تمدنی است و البته تمام کشورهای آفریقایی و اسیایی را بدون توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی تحت این عنوان دسته بندی می کنند( که البته بعدا یک دور و نزدیک ومیانه هم به شرق اضافه می کنند تا مشخص تر بشود).
سعید در یک پاراگراف در همان اوایل کتاب این موضوع را مطرح می کند و بقیه ی کتاب تلاشی برای این است که ثابت کند چنین تصویری همیشه وجود داشته است و ابداع قرن هجدهم و نوزدهم نیست و به تبع آن هم شرق شناسی همیشه وجود داشته است و همیشه چنین ایده ی از پیش ساخته شده ای را نسبت به شرق داشته است.
به غرب انتقاد دارد که شرق شناسی ( و در قرن بیستم تحت عنوان مطالعات منطقه ای) را روشی علمی برای مطالعه و توضیح و تفسیر کشورهای شرقی نشان می دهند در حالی که همواره در حال بازتولید همان تصویر "ما" و "دیگریِ" نیازمند رستگاری و راهنمایی هستند، است، در واقع شرق شناسی را سیستم فکری می داند که هدفش تسلط بر شرق؛ تغییر ساختار آن و اعمال قدرت است و ادبیات مشخص و تصاویر مشخصی دارد که حتی در آزادانه ترین حالت هم پژوهشگرانش از مرزهای تعیین شده خارج نمی شوند. تصویری که در خوشبینانه ترین حالت نگاه رمانتیکی به فرهنگ و اجتماع شرقی دارد.
برای توضیح این سیستم فکری از تقابل امپراطوری ایران با یونانیان و بعدا امپراطوری روم شروع می کند( خیلی مختصر، در حد یک پاراگراف)، از جنگ های صلیبی و ترس مسیحیان از مسلمانان می نویسد و بعد با مثال زدن از نویسندگان مختلف در هر دوره ای سعی می کند که شکل شرق شناسی آن دوره را توضیح بدهد و در نهایت به قرن بیستم می رسد که از دهه ی هفتاد میلادی اسلام هراسی شدت می گیرد و در تمام این فصل ها تاکید می کند که چگونه نگاه کلاسیک هراسان و خودبرتر بین نسبت به شرق دیده می شود.
به نظرم ایده ی اصلی که دارد جالب است و تلاش زیادی برای ثابت کردنش داشته، آن هم زمانی که تازه مطالعات پسااستعماری شکل گرفته اند، اینکه سعید چنین نظریه ای ارائه می دهد واقعا مهم است اما خودش هم گزینشی عمل کرده است و از نویسندگان مشخصی نام برده که دقیقا همان نگاهی که سعید به دنبال ثابت کردن آن است را تایید می کنند. به نظرم برای چنین موضوعی باید نگاه جامع تری داشت که البته شاید امکانش وجود نداشته است.
موضوع دیگر هم این است که با وجود اینکه از کشورهای اروپایی انتقاد می کند که چرا شرق را توده ی بی شکلی که یک سری خصوصیات مشخص دارد در نظر گرفته اند ، در نهایت خودش هم فقط از عرب ها صحبت می کند، از عنوان کلی عرب ها، بقیه ی ملت ها کنار گذاشته می شوند و در فصل آخر هم نتیجه گیری به اینجا می رسد که ریشه ی این تصویر سازی شرق شناسانه ترس مسیحیت از اسلام بوده است و توضیحات زیادی درباره ی اشکال مختلف این ترس و نفهمی درباره ی اسلام می دهد، که خب البته اگر از اول مشخص می شد که شرق مد نظرش فقط عرب ها و مشخصا عرب های مسلمان هستند ( که باز هم کلی گویی است) راحت تر این چرخش ها را می شد پذیرفت.
در آخر هم این نگاه " ما" و " دیگری" را ما هم داشته ایم، ما به عنوان ایرانیان مسلمان ( بقیه ی کشورها هم حتما داشته اند) اگر سفرنامه ها و توضیحات ایرانی ها درباره ی اروپاییان را بخوانیم نگاه آنها هم سراسر نگاهی تحقیر آمیز همراه با تحسین حسرت آمیز نسبت به جنبه هایی از زندگی غربی است که از درک نکردن فرهنگ اروپاییان و نگاه بالا به پایین نسبت به غیر مسلمان سرچشمه می گیرد ( کمی هم تخیلات قاطی می شود به جای مشاهدات)، تنها فرقش این است که حدودا دویست سال است که آنجا که غرب می خوانیمش قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست دارد و توانسته با این نگاه بکشد، غارت کند و تاثیر بگذارد اما ما نتوانسته ایم
به نظرم طنز ماجرا اینجاست که منتفدان اروپایی آمریکایی سعید که تاکید داشته اند شرق شناسی و پیش روی اروپا در "شرق" تماما به نفع شرقیان بوده است و برای نجات آنها صورت گرفته و او زیادی مبالغه کرده است معتقد بودند که سعید به اندازه ی کافی عرب یا خاورمیانه ای نیست که بتواند چنین کتابی را در نقد مطالعات شرق شناسی غربی بنویسد یا از
مصائب ملت های مورد استعمار و درگیر جنگ مثل فلسطین دفاع کند و از طرف دیگر محکومش می کردند که با پیش داوری و براساس تجربه ی شخصی درباره ی غرب نوشته است که به اینجا می رسد که آیا این آقایان عادل و منصف بلاخره اجازه می دهند که سعید عرب باشد یا اجازه نمی دهند؟