...
Show More
کودک آزاردیده من
کودک طرد شده من
ای منِ ترسیده و سرکوب شده!
تو بخشی از منی، تو خودِ منی و من تو را به رسمیت میشناسم، دوست میدارم و در آغوش میگیرم
هر چند قبلا کسانی که باید تو را دوست نداشتند.
بله منظورم از کسان پدر و مادر ماست.
دیگر تو را نادیده نمیگیرم و از مواجه شدن با دلهره های آن بخش از زندگیام هراسی ندارم
هر چند سخت
هر چند دردناک
اما تاب روبهرو شدن و پذیرش تو را پیدا کردهام
دیگر پتک سرکوبم را بر سر خودم نمیزنم
بر سر عوامل این آسیب ها هم نمیزنم؛ اما هیچ وقت آنها را نمیبخشم و تا همیشه آنها را محکوم و مسئول صدها سرخوردگی، یأس و پوچی امروز خود میبینم.
اگر سواد تربیت فرزند ندارید حق ندارید بچه دار شوید.
همانطور که اگر گواهینامه خلبانی ندارید اجازه ندارید هواپیمایی را به پرواز درآورید.
وقتی بتوانیم به عمق آسیبها و کاستیهای دوران کودکی شیرجه بزنیم دیگر بدون هیج تابویی میتوانیم عملکرد والدین ناآگاه خود را نقد کنیم.
کاش والدین ما میدانستند چه تاثیری بر ما دارند و قبل از هر کاری بیشتر فکر میکردند.
احتمالا این کتاب شدیدا شما را تکان خواهد داد.
طوری که نتوانید مثل قبل فکر کنید. آگاهیبخشی صرف درباره آسیبهای دوران کودکی در این کتاب نمیتواند مسئله را برطرف و حال ما را در بلند مدت بهتر کند. چرا که به گفته خود نویسنده باید درد در اتاق درمان ذره ذره حس شود. به طوری که ارتباط احساسی با لحظه آسیب برقرار شده و مراجع خود را در آن لحظه و با حضور آسیب زنندگان تصور کند.
این کار بسیار رنجآور است. به طوری که در همین لحظه که این متن را مینویسم دستان و چشمانم میلرزد. اما تجربهاش برایم بسیار سودمند بود و از چیزها و کسانی توانستم گذر کنم که انجامش برایم محال بود.
رواندرمانی باید طوری باشد که یاد بگیریم نسبت به خودمان دلسوزی کنیم تا یکپارگی شخصیت خود را بازیابیم.
برای همه کسانی که تحت درمان هستند، کسانی که رواندرمانی را شروع نکرده یا در برابر آن گارد دارند و حتی رواندرمانگران این کتاب یک ضرورت است.
کودک طرد شده من
ای منِ ترسیده و سرکوب شده!
تو بخشی از منی، تو خودِ منی و من تو را به رسمیت میشناسم، دوست میدارم و در آغوش میگیرم
هر چند قبلا کسانی که باید تو را دوست نداشتند.
بله منظورم از کسان پدر و مادر ماست.
دیگر تو را نادیده نمیگیرم و از مواجه شدن با دلهره های آن بخش از زندگیام هراسی ندارم
هر چند سخت
هر چند دردناک
اما تاب روبهرو شدن و پذیرش تو را پیدا کردهام
دیگر پتک سرکوبم را بر سر خودم نمیزنم
بر سر عوامل این آسیب ها هم نمیزنم؛ اما هیچ وقت آنها را نمیبخشم و تا همیشه آنها را محکوم و مسئول صدها سرخوردگی، یأس و پوچی امروز خود میبینم.
اگر سواد تربیت فرزند ندارید حق ندارید بچه دار شوید.
همانطور که اگر گواهینامه خلبانی ندارید اجازه ندارید هواپیمایی را به پرواز درآورید.
وقتی بتوانیم به عمق آسیبها و کاستیهای دوران کودکی شیرجه بزنیم دیگر بدون هیج تابویی میتوانیم عملکرد والدین ناآگاه خود را نقد کنیم.
کاش والدین ما میدانستند چه تاثیری بر ما دارند و قبل از هر کاری بیشتر فکر میکردند.
احتمالا این کتاب شدیدا شما را تکان خواهد داد.
طوری که نتوانید مثل قبل فکر کنید. آگاهیبخشی صرف درباره آسیبهای دوران کودکی در این کتاب نمیتواند مسئله را برطرف و حال ما را در بلند مدت بهتر کند. چرا که به گفته خود نویسنده باید درد در اتاق درمان ذره ذره حس شود. به طوری که ارتباط احساسی با لحظه آسیب برقرار شده و مراجع خود را در آن لحظه و با حضور آسیب زنندگان تصور کند.
این کار بسیار رنجآور است. به طوری که در همین لحظه که این متن را مینویسم دستان و چشمانم میلرزد. اما تجربهاش برایم بسیار سودمند بود و از چیزها و کسانی توانستم گذر کنم که انجامش برایم محال بود.
رواندرمانی باید طوری باشد که یاد بگیریم نسبت به خودمان دلسوزی کنیم تا یکپارگی شخصیت خود را بازیابیم.
برای همه کسانی که تحت درمان هستند، کسانی که رواندرمانی را شروع نکرده یا در برابر آن گارد دارند و حتی رواندرمانگران این کتاب یک ضرورت است.