...
Show More
بالاخره اومدم براش ریویو بنویسم، بعد بیشتر از یک ماه!
میخواستم یه بخشهاییش رو بنویسم اما چون کتاب امانتی بود زیرش خط نکشیدم یادداشت هم نکردم. از طرفی خوشحال شدم که دیدم اینجا بعضیهاش رو بچهها توی ریویوهاشون اوردن. ریویوها خیلی خوب بودن، دم همه گرم.
در انتظار گودو جزو کارهای دلخواه من شد. اخیراً چون هم توی دانشگاه کنفرانس و مقاله داشتم دربارۀ معنادرمانی و اگزیستانسیالیسم و همم دیدم چقدر به روحیاتم میخورن، مطالعهم توی این حوزهها بیشتر شده. توی ادبیات هم بخوای ردش رو بگیری باید دنبال کارهای ابزورد بری و اتفاقاً کارهای ابزوردی هم که خوندم بسیار به دلم نشست. الان دیگه اولویتم در مطالعه همین حوزهها شده. منتها در انتظار گودو با همۀ ساختار قدرتمندش به من ضربه نزد. شاید به این خاطر که قریب به یک ساله که فضای ذهنیم مشترکه و اونقدر دربارۀ در انتظار گودو شنیده و خونده بودم که یه جورایی برام لوث شده بود. اما بازم خوندنش رو دوست داشتم. دارم فکر میکنم اگه بشه پایاننامهم رو یه چیزی توی این مایهها بنویسم که خیلی راضی خواهم شد از خودم. چون خیلی دلم میخواد بین رشتهم و تخصصم همبستگی ایجاد کنم و توی این زمینه بتونم کار کنم.
اون مقالۀ ته کتاب رو هم خیلی دوست داشتم. دربارۀ تئاتر ابزورد بود. چقدر دلم میخواد تئاتر در انتظار گودو رو هم ببینم. اینکه یک ستاره کمتر دادم ابداً بهخاطر کیفیتش و اینا نبود. همون مسئلۀ فضای ذهنی بود که گفتم، نتونست بم ضربه بزنه. چون یک سالی هست که دائم ذهنم توی همین مضمونهاست. خیلی هم دلم میخواد باقی کارهای بکت رو بخونم. من همیشه از بکت میترسیدم. فکر میکردم باید بذارم مثلاً بعد سی سالگیم بخونم کارهاش رو. :)) هم بکت هم کامو هم سارتر هم کافکا هم برشت، همین کسانی که فضای کارهاشون ابزورد و اگزیستانسیالیه. از بدِ روزگار خودم به حالی افتادم که خوندن این کارها دقیقاً توی همین برهه از زندگیم داره جواب میده. نمدونم خوبه و قراره به چیزهای بهتری منجر بشه یا پسفردا خودکشی میکنم. :)))