...
Show More
نمیدونم چقدر خدا منو دوست داره که انقدر لذت ها و دردهای همزمان بهم میده... لذت خوندن و درگیر شدن با اندیشه هایی که تکه تکش رو میتونی درونت پیدا کنی و حالا به ضورت منظم، بینهایت ادبی وزیبا و "اتشین" جلوی چشمات میبینیشون.
واقعا این نوشته به نظرم درد بی پایان داستایوسکی بود. همونطور که مفتش جوابی نگرفت، داستایوسکی هم با این درد زنده است و شاید برای رسیدن به حقیقت هنوزم در تکاپو باشه! بله هنوز هم در تکاپوست.
اتشی که درون سینهی داستایوسکی شعلهور بود انقدر خشمگین و عصبی بود که اثر این رمان روی من به این زودی از بین نخواهد رفت.
داستایوسکی از عشق میگوید، عشق به نوع انسان. از درد میگوید، درد انبوه سوالات بیجواب. از انسان میگوید، از تمام پیچیدگی هایش، انقدر ��قیق ادرس میدهد که حس میکنی خود گمشده ات را تازه پیدا کردهای!. از ازادی میگوید، همان که همه فانوس به دست آن را در تمام دنیا جستجو میکنیم ولی دریغ از این انسان عصیانگر که تا تمام دنیا را همسو با خود نبیند راضی نمیشود.
اه از این همه درد، از رنح بی پایان انسان. از حقیقتی که همه را دیوانه کرده. از خدا، خدایی که نمیشناسیمش. از عیسایی که نخواستیم قبولش کنیم.
از انسان، از انسانی که هر روز همه به طور دسته جمعی و هماهنگ ازش گریزانیم.
و شاید هر ایوانی "اگر" در این دنیا زنده باشد تا بیش از سی سالگی هم دوام نیاورد و این جام را زمین بزند...
واقعا این نوشته به نظرم درد بی پایان داستایوسکی بود. همونطور که مفتش جوابی نگرفت، داستایوسکی هم با این درد زنده است و شاید برای رسیدن به حقیقت هنوزم در تکاپو باشه! بله هنوز هم در تکاپوست.
اتشی که درون سینهی داستایوسکی شعلهور بود انقدر خشمگین و عصبی بود که اثر این رمان روی من به این زودی از بین نخواهد رفت.
داستایوسکی از عشق میگوید، عشق به نوع انسان. از درد میگوید، درد انبوه سوالات بیجواب. از انسان میگوید، از تمام پیچیدگی هایش، انقدر ��قیق ادرس میدهد که حس میکنی خود گمشده ات را تازه پیدا کردهای!. از ازادی میگوید، همان که همه فانوس به دست آن را در تمام دنیا جستجو میکنیم ولی دریغ از این انسان عصیانگر که تا تمام دنیا را همسو با خود نبیند راضی نمیشود.
اه از این همه درد، از رنح بی پایان انسان. از حقیقتی که همه را دیوانه کرده. از خدا، خدایی که نمیشناسیمش. از عیسایی که نخواستیم قبولش کنیم.
از انسان، از انسانی که هر روز همه به طور دسته جمعی و هماهنگ ازش گریزانیم.
و شاید هر ایوانی "اگر" در این دنیا زنده باشد تا بیش از سی سالگی هم دوام نیاورد و این جام را زمین بزند...