...
Show More
زرافه و من و پلی
سفید و زرد و فلفلی!
این قصهی رولد دال خیلی بامزه بود و نقاشیهای خیلی قشنگی داشت. داستان زرافه و پلیکان و میمونی که شرکت شیشه پاککنی بدون نردبان رو اداره میکردن و آشناییشون با بیلی، پسربچهای که همیشه دوست داشت یه قنادی داشته باشه.
در کل سافت و صورتی و گوگولی بود، مثل گل هایی که زرافه از درخت تینکل-تینکل میخورد.
_راننده چند بار به در گرابر ضربه زد. نگاه کرد به بالا و ما را دید. زرافه و پلی و من و میمون خیره شده بودیم به او؛ اما چهره اش هیچ تغییری نکرد، تکانی به ابرویش هم نداد. راننده های آدم های پولدار از هیچ چیز تعجب نمیکنند.
سفید و زرد و فلفلی!
این قصهی رولد دال خیلی بامزه بود و نقاشیهای خیلی قشنگی داشت. داستان زرافه و پلیکان و میمونی که شرکت شیشه پاککنی بدون نردبان رو اداره میکردن و آشناییشون با بیلی، پسربچهای که همیشه دوست داشت یه قنادی داشته باشه.
در کل سافت و صورتی و گوگولی بود، مثل گل هایی که زرافه از درخت تینکل-تینکل میخورد.
_راننده چند بار به در گرابر ضربه زد. نگاه کرد به بالا و ما را دید. زرافه و پلی و من و میمون خیره شده بودیم به او؛ اما چهره اش هیچ تغییری نکرد، تکانی به ابرویش هم نداد. راننده های آدم های پولدار از هیچ چیز تعجب نمیکنند.