...
Show More
موافقم:
"این خصوصیت کتابهایتان است که میپسندم این موضوع که پیوسته مسائل را زیر سؤال میبرید و بعد درباره ی سؤالها هم سؤال میکنید. کتاب هایتان به پاسخ یا راه حلی اشاره نمیکنند. در اغلب کتابهای تان راه حلی وجود ندارد. در آخر فقط رفته رفته متوجه میشوید که سؤال چیست."
بخش مصاحبههاش رو دوست داشتم. حرفهای استر ساده و خودمونی بودن، گاهی جوری بود که انگار داشتم افکار خودمو میخوندم. افکار و نظریات و تجربیاتش درباره نوشتن و کتابهاش.
ماجراهایی که تعریف میکرد گاها الهام بودن براش یا به طور شانسی بعدها اتفاق میافتن و با نکاتی از کتابهاش ارتباط داشتن، خیلی جالب بود این بخشش.
اگر از فنهای استر هستین کتاب جالب و دانستنی هست براتون.
|تکه کتاب|
▪︎نقل قولی از ویتگنشتاین" و این هم قابل بحث است: زندگی در متن یک کتاب"
▪︎در فرایند نوشتن یا تفکر درباره ی خویش آدم در واقع کسی دیگر می شود.
▪︎تنها کاری که سعی میکنم انجام بدهم این است که فضای کافی در نوشته هایم باقی میگذارم تا خواننده در آن فضا جای بگیرد. چون معتقدم در آخر این خواننده است که کتاب را مینویسد نه نویسنده. در مورد خودم به عنوان خواننده (خواننده ای که بیشتر از کتابهایی که نوشته کتاب خوانده است!) متوجه شدم که تقریباً همیشه صحنه و موقعیتی را از کتابی گرفته ام و با تجربه ی خود وفق داده ام یا برعکس. مثلاً در خواندن کتابی مثل غرور و تعصب در شرایط خاصی متوجه شدم که محل همه ی اتفاقات کتاب خانه ی دوران کودکی ام است. مهم نیست توصیف نویسنده از یک مکان چه قدر دقیق باشد انگار همیشه آن را به چیزی که با آن آشنا هستم تبدیل میکنم. از چند نفر از دوستانم هم پرسیدم که آیا درباره ی آنها هم همین طور است. برای بعضی این طور بود، برای بعضی نه فکر کنم. این موضوع به رابطه ی فرد با زبان خیلی مربوط می شود، این که چه عکس العملی نسبت به کلمات چاپ شده روی کاغذ دارد.
▪︎فکر میکنم آنچه من جست و جو میکنم نوشتن داستانی است که به اندازه ی دنیایی که در آن زندگی میکنیم عجیب باشد.
▪︎زندگی ما واقعا مال ما نیست، متعلق به جهان است.
▪︎به عنوان رمان نویس حس میکنم از نظر اخلاقی متعهد هستم که این وقایع را در کتاب هایم بیاورم و درباره ی دنیا همان طور که آن را تجربه کرده ام بنویسم نه این که کس دیگری به من بگوید که هویت دنیا چیست. هر دقیقه با ناشناخته ها بمباران میشویم به نظر من وظیفه ی من پذیرفتن این تصادفات است این که متوجه همه ی این راز و رمزهای زندگی باشم.
▪︎همهی نویسنده ها، کم و بیش در نوشتن از زندگی خود الهام میگیرند. هر رمانی حالت زندگی نامهی شخصی را دارد. ولی جالب این جاست که چگونه تخیل با واقعیت درهم میآمیزد.
"این خصوصیت کتابهایتان است که میپسندم این موضوع که پیوسته مسائل را زیر سؤال میبرید و بعد درباره ی سؤالها هم سؤال میکنید. کتاب هایتان به پاسخ یا راه حلی اشاره نمیکنند. در اغلب کتابهای تان راه حلی وجود ندارد. در آخر فقط رفته رفته متوجه میشوید که سؤال چیست."
بخش مصاحبههاش رو دوست داشتم. حرفهای استر ساده و خودمونی بودن، گاهی جوری بود که انگار داشتم افکار خودمو میخوندم. افکار و نظریات و تجربیاتش درباره نوشتن و کتابهاش.
ماجراهایی که تعریف میکرد گاها الهام بودن براش یا به طور شانسی بعدها اتفاق میافتن و با نکاتی از کتابهاش ارتباط داشتن، خیلی جالب بود این بخشش.
اگر از فنهای استر هستین کتاب جالب و دانستنی هست براتون.
|تکه کتاب|
▪︎نقل قولی از ویتگنشتاین" و این هم قابل بحث است: زندگی در متن یک کتاب"
▪︎در فرایند نوشتن یا تفکر درباره ی خویش آدم در واقع کسی دیگر می شود.
▪︎تنها کاری که سعی میکنم انجام بدهم این است که فضای کافی در نوشته هایم باقی میگذارم تا خواننده در آن فضا جای بگیرد. چون معتقدم در آخر این خواننده است که کتاب را مینویسد نه نویسنده. در مورد خودم به عنوان خواننده (خواننده ای که بیشتر از کتابهایی که نوشته کتاب خوانده است!) متوجه شدم که تقریباً همیشه صحنه و موقعیتی را از کتابی گرفته ام و با تجربه ی خود وفق داده ام یا برعکس. مثلاً در خواندن کتابی مثل غرور و تعصب در شرایط خاصی متوجه شدم که محل همه ی اتفاقات کتاب خانه ی دوران کودکی ام است. مهم نیست توصیف نویسنده از یک مکان چه قدر دقیق باشد انگار همیشه آن را به چیزی که با آن آشنا هستم تبدیل میکنم. از چند نفر از دوستانم هم پرسیدم که آیا درباره ی آنها هم همین طور است. برای بعضی این طور بود، برای بعضی نه فکر کنم. این موضوع به رابطه ی فرد با زبان خیلی مربوط می شود، این که چه عکس العملی نسبت به کلمات چاپ شده روی کاغذ دارد.
▪︎فکر میکنم آنچه من جست و جو میکنم نوشتن داستانی است که به اندازه ی دنیایی که در آن زندگی میکنیم عجیب باشد.
▪︎زندگی ما واقعا مال ما نیست، متعلق به جهان است.
▪︎به عنوان رمان نویس حس میکنم از نظر اخلاقی متعهد هستم که این وقایع را در کتاب هایم بیاورم و درباره ی دنیا همان طور که آن را تجربه کرده ام بنویسم نه این که کس دیگری به من بگوید که هویت دنیا چیست. هر دقیقه با ناشناخته ها بمباران میشویم به نظر من وظیفه ی من پذیرفتن این تصادفات است این که متوجه همه ی این راز و رمزهای زندگی باشم.
▪︎همهی نویسنده ها، کم و بیش در نوشتن از زندگی خود الهام میگیرند. هر رمانی حالت زندگی نامهی شخصی را دارد. ولی جالب این جاست که چگونه تخیل با واقعیت درهم میآمیزد.