...
Show More
اما شرح حال تو شاید ماده خامی باشد برای یک اثرهنری در آینده برای تصویری آتی از عصری بی قانون که سپری شده باشد.اوه،وقتی کشمکش خشمگینانه زمانه سپری شود و آینده فرا رسد؛آنگاه هنرمند آینده شکلهای زیبا برای ترسیم هرج و مرج و بی قانونی گذشته کشف خواهد کرد.آن موقع شرح حالهایی نظیر نوشته تو اگر صادقانه باشند به کار خواهند آمد و به رغم آشفتگی و اتفاقی بودنشان به ماده خام تبدیل خواهند شد...چنین نوشته هایی به هر حال نشانه های وفادارانه ای در خود دارند که از روی آنها می توان حدس زد که در این زمانه دشوار چه چیزهایی ممکن است در قلب یک جوان خام نهفته باشد چنین شناختی اصلا بی ارزش نیست زیرا از جوانهای خام است که نسلها شکل می گیرند.
.
جوان خام رمانی از نویسندهٔ روس فیودور داستایفسکی است که در سال ۱۸۷۵ منتشر شد.رمانی روانشناسانه که به واکنشهای روانی انسانها در برابر یکدیگر می پردازد.داستان این رمان درباره جوان ۱۹ سالهای به نام آرکادی دالگورکی است. او راوی داستان است و قصد دارد روابطش را با جامعه و پدرش بیان کند. دالگورکی که پسری نامشروع است به معنای واقعی کلمه یک جوان خام است و خودش نیز به خوبی از این موضوع آگاه است. میتوان او را فردی بیهویت دانست که میخواهد با بیان داستان زندگی و روابطش، خود را پیدا کند.داستایفسکی در مورد این رمان می گوید که در رمان جوان خام روحی معصوم در نظرم بود که احتمال وحشتناک تباه شدن را حس کرده بود و به «تصادفی بودن» و بی اهمیت بودن خود نفرت می ورزید. نفرتش از روح هنوز پاکی بر می خاست که آگاهانه شرارت را در اندیشه هایش نگه می داشت و در قلبش می پروراند و در رویاهای نا آرام و پنهانی اما گستاخانه اش عذاب می کشید. بالطبع همه چیز را به قدرتش و منطقش و حتی مهمتر به خداوند مربوط می کرد. اینها همه از «نارسی» و «خامی» جامعه بر میخیزند.ادوارد هلت کار در مورد این رمان می گوید که هیچ رمانی از هیچ نویسنده ای نمی توان یافت که حتی پس از چهارپنج بار خواندن به دست دادن شرحی خلاصه و منسجم از آن تا این حد نامقدور باشد و آنچه در این رمان جالب است طرح آن نیست بلکه بررسی روانشناختی شخصیتهاست.
.
جوان خام رمانی از نویسندهٔ روس فیودور داستایفسکی است که در سال ۱۸۷۵ منتشر شد.رمانی روانشناسانه که به واکنشهای روانی انسانها در برابر یکدیگر می پردازد.داستان این رمان درباره جوان ۱۹ سالهای به نام آرکادی دالگورکی است. او راوی داستان است و قصد دارد روابطش را با جامعه و پدرش بیان کند. دالگورکی که پسری نامشروع است به معنای واقعی کلمه یک جوان خام است و خودش نیز به خوبی از این موضوع آگاه است. میتوان او را فردی بیهویت دانست که میخواهد با بیان داستان زندگی و روابطش، خود را پیدا کند.داستایفسکی در مورد این رمان می گوید که در رمان جوان خام روحی معصوم در نظرم بود که احتمال وحشتناک تباه شدن را حس کرده بود و به «تصادفی بودن» و بی اهمیت بودن خود نفرت می ورزید. نفرتش از روح هنوز پاکی بر می خاست که آگاهانه شرارت را در اندیشه هایش نگه می داشت و در قلبش می پروراند و در رویاهای نا آرام و پنهانی اما گستاخانه اش عذاب می کشید. بالطبع همه چیز را به قدرتش و منطقش و حتی مهمتر به خداوند مربوط می کرد. اینها همه از «نارسی» و «خامی» جامعه بر میخیزند.ادوارد هلت کار در مورد این رمان می گوید که هیچ رمانی از هیچ نویسنده ای نمی توان یافت که حتی پس از چهارپنج بار خواندن به دست دادن شرحی خلاصه و منسجم از آن تا این حد نامقدور باشد و آنچه در این رمان جالب است طرح آن نیست بلکه بررسی روانشناختی شخصیتهاست.