کتاب ادوارد سعید البته جدلی است. من نگاهی به آن کردهام و به دلم ننشست. نهایت چیزی که توانستم از آن دریافت کنم این بود که شرقشناسان مشکل روششناختی داشتهاند و با افزایش آشنایی با شرق و گسترش دانش و منابع، امکان اصلاح دیدگاههای آنها بوده. نویسندهی این کتاب هم به مشکلات زیادی اشاره میکند، از جمله اینکه رابطهی بین استعمار و شرقشناسی بیپایه است. شرقشناسی عمدتاً در آلمان بالیده است که هیچوقت استعمارگر بزرگی نبوده. در انگلستان هم که استعمارگر بزرگی بوده، توجه زیادی به شرقشناسی و زبانهای شرقی نمیشده است مگر در این اواخر. کارگزاران استعمار تحت تاثیر تربیت کلاسیک بودهاند و خود را در جایگاه رومیان میدیدهاند و خبر چندانی از فعالیتها و مطالعات شرقشناسان نداشتهاند که بخواهند تحتتأثیرشان قرار بگیرند. اگر قرار بوده در جایی رابطهای بین استعمار و شرقشناسان باشد در روسیه بوده که سرزمینهای مسلماننشین آسیای میانه را فتح میکردهاند. اما سعید اصلا گویی از شرقشناسی روسیه بیخبر بوده است.