...
Show More
سقوط فرشتگان داستان زندگی دو خانواده است در مجاورت یک قبرستان.
در واقع این قبرستان است که زندگی این دو خانواده را به یکدیگر پیوند می دهد. قبرستانی که مردگانش از مردمان دنیای واقعی زنده تر می نمایند.
در ابتدای داستان متوجه می شویم که ملکه ی انگلستان، ویکتوریا، از دنیا رفته و همگان در حال عزاداری برای ملکه هستند. در واقع مرگ ملکه، پایان دوره ی ویکتوریا را نشان میدهد. با پایان این دوره زمینه ی رهایی از ارزش های سرکوبگر ویکتوریایی فراهم شده و مردم با سبک زندگی لیبرال ادواردیایی کمی آشنا می شوند که این پیشرفت های اجتماعی متعددی را با خود به همراه می آورد. برای مثال، یکی از این جنبش ها، مبارزه برای حق رای زنان بود، که نه تنها شخصیت های این داستان، مثل کیتی و گرترود را از هم دیگر جدا کرده بود، بلکه زنان و مردان جامعه را به دو دسته ی متفاوت تقسیم کرده بود. کیتی، بیشتر به دنبال ارزش های تازه و تغییر است در حالی که گرترود طرفدار سنت و ارزشهای سرکوبگر ویکتوریایی است. این تقابل بین دو دیدگاه، بیانگر تقابل مدرنیته و سنت گرایی است.
از آنجایی که خانواده ی کیتی، کلمن ها، از طبقه ی بالای متوسط جامعه هستن و خانواده ی گرترود، واترهاس ها، از طبقه ی متوسط جامعه، می توان اینگونه نتیجه گرفت که این پیروی از ارزش های ویکتوریایی بیشتر در دهک های رو به پایین اجتماع رواج داشته است. مرگ کیتی و آیوی می، نشان می دهد که این تغییر و رفتن به سوی مدرنیته، بر روی هر دو طبقه ی اجتماعی تبعات جبران ناپذیری را باقی گذاشته است.
سقوط فرشتگان، حکایت دلهره آور دو خانواده است که به یکدیگر پیوسته اند. داستان دوستی های کودکانه، بیداری جنسی و ضعف انسانی، که در چارچوب نظام جامعه ی زمان خویش قرار گرفته اند. این داستان حماسه ی تغییر یک ملت است که حقوق خود و ارزش ها و اعتقادات ثابت جامعه ی خود را زیر سوال می برند.
قبرستان واقعی، نظام و ارزشهای مرده ایست که انسان ها خود واقعیشان را پشت آنها پنهان نموده اند.
داستان را به ترجمه ی نینا فراهانی خواندم. نمی دانم ایراد از ترجمه بود و یا ضعف نگارش خود کتاب و شخصیت پردازی ها. داستان اگرچه از زبان راویان متعددی بیان می شد، ولی خواننده نمی تواند متوجه تغییر لحن شخصیت ها شود وانگار همگی زبان مشترکی دارند. در بین همین شخصیت ها، تمرکز بیشتر روی شخصیت های زن داستان قرار دارد، و خواننده تقریبا اطلاعات چندانی از شخصیت های مرد داستان بدست نمی آورد. البته من این را ایرادی برای این داستان نمی دانم، چرا که با مرگ ملکه ویکتوریا، جامعه از مردسالاری کمی فاصله گرفت و مردمان کم کم متوجه حضور زنان و نقش آنان در جامعه شدند.