Community Reviews

Rating(4 / 5.0, 98 votes)
5 stars
30(31%)
4 stars
38(39%)
3 stars
30(31%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
98 reviews
April 16,2025
... Show More
"يا مارلين، أنا أحبُّك وأحترمُك كثيرًا. ولكني سأقتلك قبل أن ينتهي هذا اليوم."

في هذه الجملة تتلخص الكثير من صراعات الوجود والاستمرار، معاملة العجوز للسمكة كصديق حينًا وكعدو حينًا آخر وصراعه في الوقوف على حكمة الإله من هذا النظام الكوني الذي يجعل هذه السمكة البديعة في معركة لاستمرارها على قيد الحياة، هي معركة وجودية مع الإله في أجزائها الأولى.

طوال الرواية إلى ما قبل القضاء على السمكة نهائيًا كان يراودني شعور بأن السمكة هي من تصطاد العجوز، هو يظن أنه من يتحكم في الأمر ويسوقها كيفما شاء في حين أن السمكة هي من كانت تقود الأمر.
هل الأمر دائر بالفعل حول الشجاعة؟ نعم. هل الشجاعة تجلت في محاربة العجوز للقروش؟ لا.
الشجاعة هنا في الاستمرار على قيد الحياة من البداية، على ملء فراغ العجوز بالصيد.. الشجاعة هنا في الماهية والجوهر للفعل نفسه، لا في الفعل الظاهر بمواجهة القروش.
العجوز والمارلين متشابهان، فما فعلته المارلين مع العجوز من البداية حتى صيدها، يشبه ما فعله العجوز مع القروش حتى النهاية. نهايتهم واحدة.

في تعليق كبار الكتاب والصحف على الرواية يمتدحون الطريقة السردية التي صيغت بها الرواية، وهم محقون بالتأكيد، فاستخدام الطرق السردية المتعددة في الرواية بهذا التمكن والإيجاز والتنقل ما بينهم شيء عظيم.. الرواية العظيمة هي ما تختل إن حذفت منها مشهد أو جزئية بسيطة، وهذا البناء السردي العبقري صعب أن نتخيله مكتوب بغير هذه الطريقة.
April 16,2025
... Show More
كبرياءك كرجل يكمن في انجازك
..مهما كان عمرك..او نسبك..او حجمك
تنتهي كرجل يوم يموت فيك الامل..و من فينا لم يشعر في وقت ما انه :سانتياجو

اربع و ثمانين يوما متتالية يا سانتياجو لم تفز فيها بسمكة واحدة
هل مللت؟
هل يأست ؟
هل انصاعت ذراعيك الواهنتين و تركت السمكة؟
ثلاث ايام يا سانتياجو و انت تصارع سمكة عملاقة تفوق مركبك حجما
April 16,2025
... Show More
I doubt I can add anything original here about Hemingway's late masterwork about an old fisherman who battles for several days with an enormous marlin far off the coast of Cuba. It's your classic man vs. nature scenario, and it's given poignancy because the man – Santiago – is so old and alone and has, as outlined in the book's opening sentence, "gone eighty-four days without taking a fish."

Fishing is his life (he's also got an interest in baseball). And his only true friend, a boy named Manolin, has been told by his parents not to fish with Santiago because he's unlucky. The novella is beautifully structured; Hemingway sets up the old man's routine at the beginning, with the loyal boy helping him after another fruitless day out in his skiff, fetching him food and beer and then bait for the next day's fishing. We can imagine this scenario happening nightly.

The bulk of the book takes place far out in the gulf, where Santiago hooks the enormous marlin – a creature who's also old – and spends a couple of days trying to reel it in, cutting his hands on the line, trying to eat and drink from a single bottle of water. The man talks to himself, studies the water and sky and remembers episodes from his past. And although some symbolism creeps into the tale, none of it feels writerly or mannered.

Hemingway's reputation and persona have often got more attention than his writing. But damn, when he was good, he was very good, finding just the right diction and rhythm to capture this archetypal story. Apparently the book used to be taught in high schools. I'm glad I didn't read it when I was too young. You've got to have lived a few years and grown some calluses to appreciate just how profound and powerful this simple-seeming tale is.
April 16,2025
... Show More
خیلى خیلى وقت پیش، زمانى كه هنوز نوجوانى بودم، داستانى نوشتم به تقلید از پیرمرد و دریاى همینگوى، ولى با لحنى به مقتضاى سنم، رمانتیك و شاعرانه. داستان ماجراى پیرمردى ست كه از این كه سیرى و گرسنگى خود و خانواده اش به دست بازى هاى دریا باشد، به تنگ آمده. روزى، پس از چهار ماه بدون صید ماندن، چهار ماه گرسنگى، تورش را بر مى دارد و مى رود تا صید اصلى را به تور بیندازد. نه ماهى هاى كوچك، نه نهنگ هاى بزرگ، خود خود دریا را.

خانواده اش از این جنون به وحشت مى افتند و مى خواهند متوقفش كنند، مى گویند: اراده ى انسان حدى دارد و هر چیزى را نمى توان به دست آورد. مى گویند: آن ها به همین اندك راضى و قانعند. خیلى چیزهاى دیگر هم مى گویند. ولى پیرمرد همه را پس مى زند و راهى دریا مى شود.
دریا نخست ریشخندش مى كند و آشغال به تورش مى اندازد. پیرمرد از اراده اش بر نمى گردد. دریا با بى اعتنایى چند ماهى به تورش مى اندازد كه برود رد كارش. پیرمرد ماهى ها را بر مى گرداند و باز تور مى اندازد. دریا مى لرزد و نهنگى برایش مى فرستد. پیرمرد نگاهش هم نمى كند و باز تور مى اندازد. دریا خشمگین مى شود، موج از پى موج مى فرستد براى واژگونى این بر هم زننده ى نظم آفرینش. پیرمرد، مصمم تور مى اندازد و تور مى اندازد و تور مى اندازد.

سال ها گذشته و هنوز پایان مناسبى براى این داستان به ذهنم نرسیده. در یك روایت پیرمرد غرق مى شود و دریا تا همیشه از گرسنگان تور به دست مى ترسد.
در یك روایت پیرمرد با اراده اش چنان تركى به نظم آفرینش مى اندازد كه بلور شكست ناپذیر كیهان به كل مى شكند و در هم فرو مى ریزد و هر تكه ى آن به گوشه اى از دریاى عدم پرتاب مى شود.
روایت هاى دیگرى هم هست. اما در هیچ یك پیرمرد موفق نمى شود دریا را به تور بیندازد، و در هیچ یك دریا موفق نمى شود پیرمرد را از اراده اش برگرداند. این دو در همه ى روایت ها، چون دو جنگجوى آشتى ناپذیر خصم ابدى یكدیگر باقى مى مانند.
April 16,2025
... Show More
I hated this book in high school. Despised it with a fiery passion. Swore to never, ever read another Hemingway novel.

I fully intended for this reread to renew my hatred. I'd already planned a snarky review to the effect of “Forget the marlin. Sharks should have eaten Hemingway before he wrote this book and done the world a favor.”

But it turns out I didn't hate it as much this time. Go figure. It's never going to be my favorite novel (or will it? check back in another thirty years to find out!), but, eh, I've read worse.
April 16,2025
... Show More
A lot of people will hate me for this but I fucking haaaaaate The Old Man and the Sea. It was so boring and yeah I get it, it's an allegory. I don't fucking care.
April 16,2025
... Show More
پيرمرد و دريا كتابي درباره تلاش هاي يك پيرمرد ماهيگير كه هم سنش و هم دورانش نزديك به پايان رسيدن است. وي در طول 84 روز نتوانسته حتي صيد كوچكي بكند.روزي تصميمش را مي گيرد و بر عكس سهراب منتظر ساختن قايق نميشود. با هرچه دارد دل به دريا مي زند.دور مي شود از شهر ها و مردمانش در پي بدست آوردن بزرگترين صيد دوران ماهيگيريش

همينگوي كتاب هاي زيادي نوشت و در همه آنها مرداني مي بينيم كه شجاعت شان مهمترين صفت بارز آنهاست . در اين كتاب ،وي مبارزه انسان در زماني كه هيچ كس اميدي به وي ندارد را موضوع اصلي داستان قرار داده و شايد به قول "ماریو وارگاس یوسا" این پیرمرد خود همینگوی می باشد كه ديگران استعداد اورا رو به خاموشي مي دانستند ولي كتابي نوشت كه براي هميشه ماندگار ماند

یکی از بهترين ويژگي اين كتاب، نشان دادن قدرت شكست ناپذيري انسان در شرايطي است كه هيچ اميدي به پيروزي وجود ندارد.همینگوی از زبان سانتياگو ماهيگير پير مي گويد
(( آدمي نابود مي‌شود اما هيچ گاه شكست نمي‌خورد))

ارنست همينگوي اين كتاب را در كوبا نوشته و شخصيت پيرمرد برگرفته از يك ماهيگير كوبايي به نام گرگوريو فوئنتس است
اين ماهيگير پير به علت بيسوادي نتوانست اين كتاب را بخواند
همينگوي خود عاشق ماهيگيري بود و شايد اگر اين اثر رو نمي نوشت باعث تعجب مي شد
April 16,2025
... Show More
داستان جذابیت خاصی نداشت , هرچند من عاشق ماهیگیری هستم و خب فضای داخل داستانش باعث شد تا انتها روند عادی اش را تحمل کنم و کتاب را بخوانم اما این دلیلی نمیشود بر اینکه بگویم خیلی خوب بود و یا عالی بود ! در عوض یک داستان کاملا متوسط و چه بسا رو به پایین به حساب میامد که انتظارش را نداشتم و فکر میکردم بهتر از این حرف ها باشد که نبود و کتاب را بعد خواندن اخرین صفحه اش با نارضایتی بستم و کنار گذاشتم ... این را هم بگویم که دلم برای پیر مرد داستان سوخت که زحمتش اینطور به هدر رفت و دست تنها این همه سختی کشید و آخرش هم هیچ چیزی دستش را نگرفت به دریا و نیرنگ هایش باخت ...
April 16,2025
... Show More
My heart goes out to anyone who hasn't read this. Hemingway is supreme when he's writing short fiction.
April 16,2025
... Show More

La novela se titula «El viejo y el mar» como podría titularse «El hombre y la vida» (déjenme utilizar el masculino genérico).

Nos sorprende tanto como nos admira el escalador que sufre lo indecible por llegar a la cima, el que da la vuelta al mundo en soledad pilotando una pequeña embarcación, Forrest Gump recorriendo sin motivo aparente más de 30.000 km. ¿Por qué hacemos estas cosas? ¿Por qué el empeñó de Santiago en atrapar ese pez? Porque no podemos hacer otra cosa, porque El viejo es pescador.
n  “Lo mataste por orgullo y porque eres pescador. Lo amabas cuando estaba vivo y lo amabas después. Si o amas, no es pecado matarlo. ¿O será más pecado?”n
Santiago además de pescador es viejo, así lo llamaban en el pueblo, y su lucha en soledad era doble, la del hombre y la del que quiere demostrar que sigue siéndolo.
n  “El hombre no está hecho para la derrota. Un hombre puede ser destruido, pero no derrotado”n
A todos nos llega el final, nada nos llevamos de esta vida, únicamente el convencimiento, en el mejor de los casos, de que hicimos todo lo que estaba en nuestra mano.
April 16,2025
... Show More
This is one of my favourite Hemingway books ever. The old fisherman has the catch of his lifetime and loses everything in a hard struggle to nature. Only bits and pieces of the great Marlin remain. What a book and what a powerful prose. A book to take with you on a deserted island. You seldom find so much symbolism condensed in one single and relatively short book. Very emotional and moving. One of my alltime favourites, a timeless classic! Recommended? I would say this is an absolute must read!
April 16,2025
... Show More
كثيرة هي الروايات التي تغنّت بتحصيل الأحلام واقتناصها ، لكنّها قلّة تلك التي واصلت الحكاية من حيث يتحول الحلم إلى محنة .
الأحلام ، هذه اللفظة الأثيرية التي داعبت خيال البشر منذ غابر الأزمنة ، قد تمر بالقلب بأرق ما تمر به أوراق الورد الناعمة ، و لكن يا لقسوتها حين تنغرز كالشوكة في سويدائه !.



من الأفضل أن يكون الإنسان محظوظاً ، ولكني أؤثر اذا عملت عملاً أن أتقنه ، حينئذٍ ، اذا جاء الحظ يكون المرء متأهباً لاستقباله ..


سانتياجو ، صياد عجوز ، كان له في حياته نصيب من الأحلام المُحقَقَة و الأيام الظافرة ، نسيج من الذكريات السعيدة لأناسٍ مضوا ، و لأنّ دأب الإنسان أن يحلم ، ظلّ طيف الصيد الكبير يغازل جفنيّ هذا العجوز لمدة لا بأس بها من الزمن ، هو الذي لم يعد يملك من القوة إلا قوة عزيمته ، و من الثقة إلا إيمان الصبي مانولين به و بقدراته كصيّاد مخضرم .



و لأنّ الحلم يدفع بالإنسان إلى حدود لم ترتسم في باله مطلقاً ، يتوغل صيادنا العجوز بعيداً في المحيط حيث لم تصل مركب صيادٍ قبله ، ينصب شراكه و يتحيّن الفرصة ، و حين يجذب طُعمه أضخم سمكة قابلها في حياته ، يظن الصياد أن بشائر أحلامه قد هلّت ، فيقاتل في سبيل صيّده الثمين ، و يصارع سمكته صراع الندّ للندّ ، يكرُّ و يفرّ ، يهادنُ و يهاجم ، يتوحد مع سمكته في منافسة نبيلة غير آبهٍ بما يبذله في سبيلها من ألم و جهد و طاقة ذهنية وبدنية هائلة .



و مَن قال أنّ بالظَفر ينتهي الحلم؟ ، في بعض الأحيان الظَفر بالشيء هو بداية جولة جديدة من القتال لأجله ، معركة يثبت فيها الإنسان أحقيّته وجدارته بالفوز ، ولعلّها أشرس وأدهى من سابقتها لأنّه يوجد بين يديه الآن ما يمكن خسارته ، و هكذا يظفر صيادنا بسمكته الصخمة لكنّ القروش مثلها مثل نوائب الحياة تأبى إلا أنّ تقوض الأحلام وتفترسها ، فيستبسل العجوز بالذود عن سمكته ، و يضحي بالكثير برغم ما يراه من ضمور وتلاشي لجسد أحلامه ، لكن هل يربح الحرب من يفقد سلاحه !؟



قد يتحطم الرجل ، لكنه لا يُهزم ...


واذا ما وضعنا أنفسنا موقع الصياد ، و أهدافنا موضع صيّده ، و من آمنوا بنا موقع صبيّه ، و حياتنا ومفاجآتها موضع البحر وتقلباته ، و التحديات والعقبات مكان القروش المفترسة .... ، فنجد أن حكاية هيمنجواي مثلها مثل ثوبٍ سبق لنا أن ارتديناه مراراً .


ما يميز الرواية في نظري :

• أنها ليست حكاية عن الأحلام التي لها أجنحة ، بل عن تلك التي تمتلك مخالب ، فما أسهل أن تكتب عن حلم تم تحقيقه ، ولكن ما أصعب أن تكتب عن الأحلام التي تحولت إلى نوائب!

• واقعيّتها ، فقد نعارك الحياة طويلاً و نخرج من حربنا خالييّ الوفاض .

• النهاية التي جعلت من الخيّبة خبرة ، و من الخبرة بذرة لأمل جديد ، و أظن هذه النهاية لوحدها تستحق ٥ نجوم و جائزة نوبل و تربيت طويل على كتف هيمنجواي الذي سطرها وهو يلوذ بأحضان الكآبة .


من السذاجة والحماقة أن يفقد المرء الأمل ، هذا بجانب أنني أعتقد أنّ اليأس خطيئة .
Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.