...
Show More
«داستان دو شهر» را میتوان یک رمان تاریخی دانست. داستانی که در واقع دربارهی دو کشور است: فرانسه و انگلستان، و تفاوتهای اجتماعی و سیاسی آنها. داستان یک جامعهی محافظهکار با تغییرات سیاسی تدریجی (انگلستان)، و یک جامعهی انقلابی و طغیانگر در برابر ظلم و ستم(فرانسه). البته شاید بهتر باشد بگوییم نقش فرانسه و انقلاب آن در کتاب پررنگتر است، و به عبارتی بخش بزرگی از کتاب نگاه «چارلز دیکنز» و نقد او به عنوان یک نویسندهی انگلیسی به انقلاب فرانسه است.
اما دیکنز حقههای دیگری نیز در آستین دارد.
فقر، اشرافیگری و بیعدالتی
دیکنز درک عمیقی از مسئلهی فقر دارد، شاید به این خاطر که در کودکی طعم فقر را چشیده است. فقر از درونمایههای بیشتر آثار دیکنز (از جمله این کتاب) است.
دیکنز فقر را با طنزی تلخ و هنرمندانه پیش چشم خواننده به نمایش در میآورد. این طنزِ تلخ و کنایی در مورد اشرافیگری نیز به چشم میخورد.
اشرافی که دیکنز از آنها سخن میگوید فقط از نظر ثروت با همنوعان خود اختلاف ندارند، آنها «حضرت اشرف»هایی هستند که ستم کردهاند، ولی نه تنها از چنگ عدالت گریختهاند، بلکه بیگناهان را به جای خود مجازات کردهاند. چون از نظر نظام قضایی نیز برتر از دیگر انسانها هستند. آنها گرفتار غرور و خودبرتربینی هستند، چنان که تودهی مردم را به چشم «موشهایی کثیف» میبینند.
چنین وضعیتی در جامعهی فرانسه زمینهساز انقلاب فرانسه، یا به تعبیر دیکنز، انقلاب خونین فرانسه، با همهی اعدامها، انتقامجوییها و خونریزیهایش میشود. انقلابی که دیکنز علت وقوع آن را با توجه به ظلمی که بر جامعه رفته درک میکند، ولی روش وقوع آن را تأیید نمیکند. روشی که اگرچه با شعار برابری و برادری و آزادی و به نام جمهوری صورت میگیرد، ولی آلوده به خشونت بیحد و حصر و قتل و خونریزی و محاکمههای پوشالی و اعدام از طریق طنابِ دار، گیوتین و ... است.
باید گفت دیکنز به راستی استاد تصویرسازیهای کنایی است، مثلا به نظر من یکی از هنریترین بخشهای کتاب فصل «میخانه» است. فصلی که در آن بشکهای از شراب در محلهای از پاریس شکسته و شراب سرخ(در اینجا در مفهوم کنایی خون) بر زمین پخش شده و مردم جمع شدهاند تا با خوشحالی آن را از روی زمین بنوشند. تصویری که دیکنز در این فصل از مردم پیشاانقلابی فرانسه رسم میکند و توصیف شخصیت دلقکی که روی دیوار کلمهی خون را مینویسد به راستی زیباست.
عشق
داستان دو شهر در عین حال در بخشهایی از کتاب یک داستان عاشقانه هم هست که از نظر من متأسفانه جزو نقاط ضعف داستان است. داستان عاشقانهی کتاب به خوبی پرداخت نشده و شخصیتپردازی بعضی از شخصیتها مثل لوسی و چارلز دارنِی ضعیفتر از چیزی است که باید باشد. به طور مثال برداشت خواننده از شخصیت لوسی، یک دختر زیبا و احساساتی است و نه بیشتر، شبیه به چیزی که سیدنی کارتِن(از شخصیتهای کتاب) او را یک «عروسک موطلایی» مینامد، در حالی که نویسنده میتوانست ابعاد عمیقتری از شخصیت او را به ما نشان دهد.
داستان به خصوص در دو سوم ابتدایی، تا حدی درگیر نوعی سانتیمانتالیسم است. دیالوگهایی با تعارفها و احساسات اغراق شده و شخصیتهایی که مدام با شنیدن این دیالوگها اشک میریزند.
دربارهی ترجمه
به ترجمهی جناب ابراهیم یونسی، که احتمالا مشهورترین ترجمهی بازار هم هست، میتوان نمرهی «قابل قبول» داد. ابراهیم یونسی توانسته به خوبی لحن دیکنز را به فارسی برگرداند، اما متأسفانه ترجمه در بعضی بخشها دچار اشکالاتی است که اگر از فیلتر یک ویراستار توانا میگذشت میتوانست به یک ترجمهی عالی تبدیل شود. متأسفانه فرصت نشد سایر ترجمهها را بررسی کنم.(احتمالا ترجمهی مهرداد نبیلی نیز از ترجمههای قابل توجه باشد)
پینوشت: جذابترین قسمت کتاب، یک سومِ پایانی آن است، پس اگر در آغاز، کتاب را خستهکننده یافتید، صبور باشید و به خواندن ادامه دهید :)
اما دیکنز حقههای دیگری نیز در آستین دارد.
فقر، اشرافیگری و بیعدالتی
دیکنز درک عمیقی از مسئلهی فقر دارد، شاید به این خاطر که در کودکی طعم فقر را چشیده است. فقر از درونمایههای بیشتر آثار دیکنز (از جمله این کتاب) است.
دیکنز فقر را با طنزی تلخ و هنرمندانه پیش چشم خواننده به نمایش در میآورد. این طنزِ تلخ و کنایی در مورد اشرافیگری نیز به چشم میخورد.
اشرافی که دیکنز از آنها سخن میگوید فقط از نظر ثروت با همنوعان خود اختلاف ندارند، آنها «حضرت اشرف»هایی هستند که ستم کردهاند، ولی نه تنها از چنگ عدالت گریختهاند، بلکه بیگناهان را به جای خود مجازات کردهاند. چون از نظر نظام قضایی نیز برتر از دیگر انسانها هستند. آنها گرفتار غرور و خودبرتربینی هستند، چنان که تودهی مردم را به چشم «موشهایی کثیف» میبینند.
چنین وضعیتی در جامعهی فرانسه زمینهساز انقلاب فرانسه، یا به تعبیر دیکنز، انقلاب خونین فرانسه، با همهی اعدامها، انتقامجوییها و خونریزیهایش میشود. انقلابی که دیکنز علت وقوع آن را با توجه به ظلمی که بر جامعه رفته درک میکند، ولی روش وقوع آن را تأیید نمیکند. روشی که اگرچه با شعار برابری و برادری و آزادی و به نام جمهوری صورت میگیرد، ولی آلوده به خشونت بیحد و حصر و قتل و خونریزی و محاکمههای پوشالی و اعدام از طریق طنابِ دار، گیوتین و ... است.
باید گفت دیکنز به راستی استاد تصویرسازیهای کنایی است، مثلا به نظر من یکی از هنریترین بخشهای کتاب فصل «میخانه» است. فصلی که در آن بشکهای از شراب در محلهای از پاریس شکسته و شراب سرخ(در اینجا در مفهوم کنایی خون) بر زمین پخش شده و مردم جمع شدهاند تا با خوشحالی آن را از روی زمین بنوشند. تصویری که دیکنز در این فصل از مردم پیشاانقلابی فرانسه رسم میکند و توصیف شخصیت دلقکی که روی دیوار کلمهی خون را مینویسد به راستی زیباست.
عشق
داستان دو شهر در عین حال در بخشهایی از کتاب یک داستان عاشقانه هم هست که از نظر من متأسفانه جزو نقاط ضعف داستان است. داستان عاشقانهی کتاب به خوبی پرداخت نشده و شخصیتپردازی بعضی از شخصیتها مثل لوسی و چارلز دارنِی ضعیفتر از چیزی است که باید باشد. به طور مثال برداشت خواننده از شخصیت لوسی، یک دختر زیبا و احساساتی است و نه بیشتر، شبیه به چیزی که سیدنی کارتِن(از شخصیتهای کتاب) او را یک «عروسک موطلایی» مینامد، در حالی که نویسنده میتوانست ابعاد عمیقتری از شخصیت او را به ما نشان دهد.
داستان به خصوص در دو سوم ابتدایی، تا حدی درگیر نوعی سانتیمانتالیسم است. دیالوگهایی با تعارفها و احساسات اغراق شده و شخصیتهایی که مدام با شنیدن این دیالوگها اشک میریزند.
دربارهی ترجمه
به ترجمهی جناب ابراهیم یونسی، که احتمالا مشهورترین ترجمهی بازار هم هست، میتوان نمرهی «قابل قبول» داد. ابراهیم یونسی توانسته به خوبی لحن دیکنز را به فارسی برگرداند، اما متأسفانه ترجمه در بعضی بخشها دچار اشکالاتی است که اگر از فیلتر یک ویراستار توانا میگذشت میتوانست به یک ترجمهی عالی تبدیل شود. متأسفانه فرصت نشد سایر ترجمهها را بررسی کنم.(احتمالا ترجمهی مهرداد نبیلی نیز از ترجمههای قابل توجه باشد)
پینوشت: جذابترین قسمت کتاب، یک سومِ پایانی آن است، پس اگر در آغاز، کتاب را خستهکننده یافتید، صبور باشید و به خواندن ادامه دهید :)