It has the strengths of a Euripides play. It is an easy read and rich in context. Unfortunately the story did little for me, the characters being more like archetypes which I think hurts a drama about complex human feelings. Yet there was one theme that resonated: a man choosing his hobby/passion/work over love and the dire consequences of such a choice. That being said I respect the play but I wish it had moved me in some way.
هیپولیت: ای پروردگار عالم، ای زئوس، تو چرا جهان را گرفتار شر و آفت موجود خبیث و نالایقی که نامش زن است کردهای؟ اگر میل و اراده تو این بود ه نسل انسان فانی برقرار بماند، چرا زن را مامور تجدید نسل بشر کردهای؟ آیا بهتر نبود که مردم به معابد تو بیایند و هرکدام به قدر استطاعت خود بدرهای از سیم یا زر به درگاه تو نیاز کنند و در مقابل آن جنینی متناسب یا ارزش پول خود خریداری نمایند و با خود به خانه برند و از آن پس در سرای خویش به آسایش و راحت زیست کنند و از شر وجود زنان در امان باشند؟ اگر بخواهی دانست که زن در جهان چه بلای مبرمی است، همین بس که چون پدری صاحب دختر شود، او را بزرگ میکند و به مرحله رشد میرساند و آنگاه جهیزی بدو میدهد و او را از خانه بیرون میکند و از شر او راحت میشود. آنکس هم که این افعی را به خانه میبرد و در آغوش خویش میپرورد، بر تن او جامه رنگارنگ میپوشاند و او را چنان بتان با زر و زیور میآراید و بینوای مسکین آنچه به میراث برده است در این راه تلف میکند و دلخوشی او در آنست که آنهمه زشتی و کراهت را با نقش و نگار میپوشاند. تازه اگر بخواهد جز این کند چه میتوان کرد؟ هرگاه زنی از تیره بزرگان بستاند باید ناگزیر با ستیزهخویی او بسازد و دم نزند، اگر هم زنی از خانواده پست و فرومایه بگیرد، باید به همین دلخوش باشد که آن زن روی خوش بدو مینمایند و با او به مدارا زیست میکند. هرکه بخواهد زندگی آسوده و راحت داشته باشد، باید زنی بینامونشان بستاند و او را چون مجسمه بر پایهای بنشاند و مواظب باشد که به همان حال جهل و بیخبری باقی بماند و پای از حدود خویش فراتر ننهد. من از زن هوشمند و زیرک که بدانچه از حد زنان فراتر است میاندیشد بیزارم و محال است که او را در سرای خویش راه دهم! دلیل آن هم اینست که زنان هوشمند زودتر اسیر دست هوی و هوس خود میشوند و به راه تباهی و فساد میروند، ولی زنان سادهلوح به واسطه آنکه فاقد شعورند از انحراف مصون میمانند. هرگز نگذارید غلامی یا کنیزی با همسر شما محشور شود و او را پیوسته با جانوران بیزبان و وحشی دمخور سازید تا نه آنها معنی سخنان او را درک کنند و نه خود بتوانند با او سخن بگویند. اگر جز این باشند، زنان بیتقوا در خانه مینشینند و طرح بدکاری هرزگی میریزند و ملازمان آنان نیز آن هرزگیها را به خارج خانه میرسانند. تو خود یکی از این نابکاران هستی که چون عفریتی به نزد من آمده ��را اغوا میکنی که با همسر پدرم همخوابه شوم! من این سخنان پلید تو را به آب دریا از گوش خود خواهم شست و تو ای نابکار چگونه میتوانی مرا به گناه و معصیت واداری، در حالی که حتی از شنیدن سخنان تو خود را آلوده و پلید میپندارم؟ گوش کن، من این بار به دام سوگندی که خوردهام میافتم و خاموشی میگزینم، زیرا از خدایان بیم دارم و همین نکته جان تو را رهایی میبخشد و الا بیدرنگ همه این داستان را به پدرم بازمیگفتم. اینک من از کاخ بیرون میروم تا پدرم باز آید و از این مقوله نیز سخنی با وی نخواهم گفت. پس از آن به همراه او میآیم و به دقت مینگرم که تو و بانوی شوخچشمت با چه رو به دیدگان او خواهید نگریست. تو یکی بیگمان با کمال بیحیایی به صورت وی نظاره خواهی کرد من میدانم که امثال تو از چه قماشی ساخته شدهاید! لعنت بر همه نژاد و نسل شما! هرقدر از شما منزجر و بیزار باشم باز کم است. آری، همه به من میگویند که من پیوسته همان سخنان را تکرار میکنم، آخر مگر نه آنست که جنس زنان نیز همیشه همان است که بوده است؟ اگر کسی یافت شد که توانست به زنان عفت و تقوا بیاموزد، آن وقت من از پایمال کردن نام آنان خودداری خواهم کرد!
One of Euripides' best tragedies, and I am so glad I read it.
Hippolytus is the son of Theseus and he has devoted himself to a chaste life in service of Artemis. Aphrodite doesn't like that Hippolytus' chastity and devotion to that other goddess has caused him to turn a blind eye to her. So, she causes Phedra, who is Theseus' wife and Hippolytus' step-mother, since his biological mother was an Amazonian woman, to lust after Hippolytus. Phedra is conflicted and disgusted with herself, but her nurse ends up revealing the lust to Hippolytus. Obviously, he rebuffs Phedra, who then kills herself -- but not before alleging in a written note that Hippolytus raped her. Theseus blames Hippolytus -- wrongly -- for her death. He casts out his son -- and uses one of the three curses that Poseidon promised to him to kill Hippolytus, who is eventually struck down. Theseus ultimately learns what he's done and has some brief time to apologize to Hippolytus, before the latter finally dies.
Euripides' decision to make Theseus the victim and the most sorrowful is the best, most striking part of this play. Phedra and Hippolytus suffer in their own way, too, of course, and so does Artemis by losing her favorite devotee. But for Theseus to move from the one who has struck down to his son wrongly to a wretched and despairing victim makes this so powerful.
القصة: تتناول القصة هيبوليتوس الشاب الذي نذر حياته للعفة والطهر وعبادة الربة أرتيمس ربة الصيد والطبيعة والعذرية. هيبوليتوس وهو أبن الملك ثيسيوس وامرأة أمازونية قد وهب نفسه للربة أرتيمس وقد ولى ظهره لربة الحب والجمال أفروديتي لذلك تقرر أفروديتي الانتقام منه. تقوم أفروديتي بجعل فايدرا زوجة ثيسيوس -زوجة أب هيبولتيوس – تقع في حب البطل لكنها كامرأة طاهرة ونقية تقاوم هذه الرغبة والشهوة. لكن الخادمة العجوز تعلم بهذا السر وتقنع فايدرا بأن تصارح هيبوليتوس بمشاعرها وعند قيامها بذلك يصدها البطل ويهرب منها لكنه يعاهدها أنه لن يفشي سرها أبداً. بعد هذه الواقعة تقرر فايدرا الانتحار تكفير لأخطائها. ولأنها لا تريد من العار أن يلطخ سمعة أولادها بعد موتها تكتب في رسالة انتحارها أن هيبولتيوس حاول اغتصابها. عند عودة الملك وعثوره على الرسالة يأمر باستجواب أبنه لكن أبنه لا يدافع عن نفسه بقوة لأنه أقسم لفايدرا بالصمت. يطلب الملك ثيسيوس من الإله بوسايدن أن ينزل لعنته على البطل ويقوم بنفيه. وهكذا أثناء ذهابه إلى منفاه يهاجم هيبوليتوس ثور يخرج من المياه ويقتله. لكن في النهاية تأتي الربة أرتيمس إلى الملك وتخبره بالحقيقة ويجد أن أبنه ما يزال حي ولكن بالكاد ويتبادلون الاعتذارات ويموت هيبولتيوس بيد والده.
علي الاعتراف أن القصة لم تعجبني كثيراً فالقصة لا تحوي أي تشويق فمنذ اللحظة الأولى تظهر أفروديتي وتشرح ما سيحدث للبطل وبذلك تقتل كل تشويق لكن الكاتب معذور فهذه قصة تاريخية مشهورة فلا فائدة من التشويق والأمر كله يعتمد على الأسلوب.
حسناً الأسلوب كان أسوء فيوريبيديس الكاتب كان خطيباً محنكاً وهذا واضح في المسرحية فكل الشخصيات هنا خطباء مفوهين ويلقون خطباً طويلة ومواعظ أخلاقية مملة من نوع كن شخصاً صالحاً وأطع أمك وأبوك وكن فرداً منتجاً في مجتمعك وهراء من هذا النوع-كما لو أن هناك معلومات جديدة في هذه النصائح-.
أعتقد أن الشيء الذي أعجبني في المسرحية هو التحليل في نهاية المسرحية ومعرفتي أن هناك نسختين من هذه المسرحية الأولى كانت فيه فايدرا امرأة ماجنة ولعوبة لكن المجتمع الإغريقي رفضها وأدان المسرحية لكن بعدها عاد الكاتب وكتب هذه المسرحية وصور فايدرا كامرأة محافظة وتقية ويتم التلاعب بها من قبل الإلهة وحصدت هذه المسرحية المركز الأول في أثينا وهذا يخبرنا الكثير عن كمية كره المجتمعات المحافظة للشخص الذي يواجههم بعهرهم وفسقهم بشكل مباشر.
"إن ما يدمر المدن العامرة ومنازل البشر هو الكلمات المنمقة أكثر من اللازم. فليس من الضروري أن ينطق المرء بما يسر الأذنين"
في النهاية هذه المسرحية قد تناسب شخص يدرس الإلهة الإغريقية أو الأدب الإغريقي . "وهل هناك شر أكثر من أن أكون بعيدة عنك؟"
"من الأسهل أن تكون للرجل زوجة تافهة-لكنها مؤذية. امرأة توضع ببساطة في المنزل. أكره المرأة المفكرة-وأتمنى ألا تكون في منزلي امرأة على قدر من التفكير أكثر مما ينبغي زوجة لا حيلة لها إذ إن كوبريس تضع قدرا أكبر من الشر في النسوة المفكرات."
I went to a performance of Phaidra and Hippolytos this week, and it left me confused.
Being familiar with Euripides' and Racine's plays, I can't stop thinking about the idea behind the changes that were put on stage in this modern adaptation. The main dramatic problem in the original myth is that Hippolytos rejects Phaedra, and her later actions all derive from the fact that her burning love is unrequited. However, in the performance this week, they clearly and visibly had quite brutal on-stage sexual intercourse. Why? What does it do to the Greek myth to interpret it in this new (opposite) light? If the "guilt" is shared, the situation must be entirely different.
In Christa Wolf's brilliant take on Medea, the question of guilt is moved from the traditional revenge to more complex power structures, including a deliberate destruction of Medea's reputation in order to justify her brutal removal from her position. Is that what happens to Phaedra too if she shares a sexual experience with Hippolytos. Is she more or less guilty for having completed the act? Hippolytos, in any case, does not remain chaste and innocent, even though he clearly is Phaedra's victim. Is this a #metoo take on myth? With a male victim who gives in to power play against his will and then carries the burden without daring to speak?
I am still not sure whether I liked the performance or not, but I am entirely sure that Greek plays, and their eternal reinterpretations by generations of storytellers, are the stuff that humans are made of, and remade of, over and over again.
This was the only play, of the 19 that survive, that Euripides got 1st prize for. My favorite tragedy in college, rereading this 30 years later was so much better. Give this a slow read, preferably allowed. Also research who Phaedra was and Theseus' prior affairs for more context.
Morał z tej historii: abstynencja seksualna jest niebezpieczna i może być śmiertelna.
Zastanawiam się, czy Afrodyta nie była przypadkiem najbardziej krwiożerczą z greckich bogiń. Jakby tak chwilę pomyśleć, to nawet cała wojna trojańska wybuchła przez nią.
Nadal #teameurypides, choć Hippolytos jest mniej zajmujący i robi mniejsze wrażenie niż Medea.
"Mój umysł, wraz wam powiem: więc mi się wydaje, Że człek nie z przyrodzenia grzeszne ma zwyczaje, Boć przecie ludziom wcale nie braknie rozsądku — Nie! Cała ona sprawa takiego jest wątku: My wiemy, co jest dobre, znamy wartość złego, A tylko postępujem inaczej. Dlaczego?"
Nie wkurzaj Afrodyty*.
Bogini miłości postanowiła uprzykrzyć życie Hipolitowi - zesłała na jego macochę, Fedrę, zakazane uczucie do pasierba. To się nie mogło skończyć dobrze. No i się nie skończyło, dwójka głównych bohaterów umiera, a Artemida przysięga zemstę Afrodycie. W skrócie: tajemnicę zdradza piastunka, upokorzona Fedra popełnia samobójstwo, przy okazji oskarżając Hipolita o cudzołóstwo, za co ojciec skazuje go na wygnanie z ojczyzny. Na uciekającego Hipolita napada byk nasłany przez Posejdona (na prośbę Tezeusza), w tym spotkaniu młodzieniec zostaje mocno poturbowany, ale przed śmiercią zdąży się pogodzić z ojcem.
Nikt nic nie mógł zrobić, fatum, los, przeznaczenie. Nie lubię takich rozwiązań, mnie bardziej zadowoliłaby opcja zrobienia z tyłka Afrodyty jesieni średniowiecza, za nękanie porządnych ludzi.
*Właściwie nie wkurzaj nikogo z panteonu, bo oberwiesz.
Those Greek gods and godesses were easily offended and the penalty for insulting them was always a hard one, and didn't always just hit the person who had offended, either. This play is one fine example of that.