...
Show More
▪️من تنها آدمی را که میتوانستم تنها زندگیام را با او بگذرانم از دست داده بودم.
اُسکار نه ساله، پدرش را در سانحهی تروریستی یازدهم سپتامبر از دست داده و تمام دنیای امن کودکانهاش نابود شده است. همهی ذهن او درگیر اینه که پدرش چگونه مرده. آیا بر اثر ریزش سقف مرده یا در پلههای اضطراری گیر افتاده؟ شاید هم خودش را به بیرون ساختمان پرت کرده؟ زمان مرگش در آرامش بوده یا عذاب؟ نمیدونه و این ندونستن آزارش میده.
تا اینکه روزی در کمد، کلیدی را در یک پاکت پیدا میکنه که نام " بلک" بر رویش نوشته شده.
اسکار با امید به اینکه این کلید او را به جواب سوالهاش میرسونه، پیاده راه میفته و با افراد و اتفاقات متفاوت مواجه میشه.
کتاب سه تا راوی داره؛ اسکار، پدربزرگ و مادربزرگ که در زمانهای مختلف روایت میشه.
بخشهایی از کتاب:
▪️یک روز هم کارهایی برایم میکنی که از همهشان نفرت داری. خانواده یعنی همین.
▪️ متاسفم بخاطر ناتوانیام بابت اینکه چیزهای بیاهمیت را رها نمیکنم، بخاطر ناتوانیام در نگه داشتن چیزهای بااهمیت.
▪️میدانی، قلم زورش از شمشیر بیشتر است.
▪️این تراژدی عشق است، نمیتوانی چیزی را بیشتر از آنچه دلت برایش تنگ شده دوست داشته باشی.
▪️هیچ کس نمیتواند آدمی را که نمیخواهد قانع شود، قانع کند.
▪️چرا یاد نمیگرفتم با همه چیز طوری برخورد کنم که انگار آخرین بارم است، بزرگترین افسوسم این بود که چقدر به آینده اعتقاد داشتم.
▪️متاسفانه بهای یاد گرفتن زندگی، خود زندگیه.
▪️یه دفترچهی پربرگ بیانتها میخواستم و باقی زمان را...
پ.ن: اتمام این کتاب مصادف شد با درگذشت خسرو آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان، که در دل همهی ایرانیان جاودان است و محبوبیتی بینهایت بلند دارد.
۹۹/۷/۱۷
اُسکار نه ساله، پدرش را در سانحهی تروریستی یازدهم سپتامبر از دست داده و تمام دنیای امن کودکانهاش نابود شده است. همهی ذهن او درگیر اینه که پدرش چگونه مرده. آیا بر اثر ریزش سقف مرده یا در پلههای اضطراری گیر افتاده؟ شاید هم خودش را به بیرون ساختمان پرت کرده؟ زمان مرگش در آرامش بوده یا عذاب؟ نمیدونه و این ندونستن آزارش میده.
تا اینکه روزی در کمد، کلیدی را در یک پاکت پیدا میکنه که نام " بلک" بر رویش نوشته شده.
اسکار با امید به اینکه این کلید او را به جواب سوالهاش میرسونه، پیاده راه میفته و با افراد و اتفاقات متفاوت مواجه میشه.
کتاب سه تا راوی داره؛ اسکار، پدربزرگ و مادربزرگ که در زمانهای مختلف روایت میشه.
بخشهایی از کتاب:
▪️یک روز هم کارهایی برایم میکنی که از همهشان نفرت داری. خانواده یعنی همین.
▪️ متاسفم بخاطر ناتوانیام بابت اینکه چیزهای بیاهمیت را رها نمیکنم، بخاطر ناتوانیام در نگه داشتن چیزهای بااهمیت.
▪️میدانی، قلم زورش از شمشیر بیشتر است.
▪️این تراژدی عشق است، نمیتوانی چیزی را بیشتر از آنچه دلت برایش تنگ شده دوست داشته باشی.
▪️هیچ کس نمیتواند آدمی را که نمیخواهد قانع شود، قانع کند.
▪️چرا یاد نمیگرفتم با همه چیز طوری برخورد کنم که انگار آخرین بارم است، بزرگترین افسوسم این بود که چقدر به آینده اعتقاد داشتم.
▪️متاسفانه بهای یاد گرفتن زندگی، خود زندگیه.
▪️یه دفترچهی پربرگ بیانتها میخواستم و باقی زمان را...
پ.ن: اتمام این کتاب مصادف شد با درگذشت خسرو آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان، که در دل همهی ایرانیان جاودان است و محبوبیتی بینهایت بلند دارد.
۹۹/۷/۱۷