...
Show More
اولین بار بود که تو ژانر پست مدرن، کتابی نیمه فانتزی نیمه علمی تخیل�� میخوندم، اونم با چاشنی طنز!
کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها با استفاده از طنز موقعیت و گاه اغراقهای قابل توجه، به انتقاد و زیر سوال بردن مسائل عادی انسانی میپردازه.
بعضی بخشهای کتاب رو واقعا دوست داشتم، طنزش به دل مینشست و آدم رو به فکر فرو میبرد. با این حال بعضی جاها هم برام خستهکننده میشد.
تصویرسازی و شخصیتپردازی متوسط و گاه دم دستی بود. خلاقیت نویسنده ستودنی به نظر میرسید و همینطور فکر میکنم اگر کتاب رو زبان اصلی میخوندم بیشتر با طنزش ارتباط برقرار میکردم.
کتاب پایانبندی نداره و به جلد بعدیش وصله. یعنی انتهای کتاب وصل میشه به ابتدای جلد بعد که خب نظر دادن در موردش رو سخت میکنه. فصلبندیهاشم برای من عجیب بود چون اگر شمارهی فصلها رو برمیداشتیم کل کتاب به هم متصل بود و لزوم شماره زدن رو متوجه نشدم.
من ترجمهی آرش سرکوهی رو خوندم ولی گویا ترجمه فرزاد فربد بهتره.
----------
بخشهای ماندگار کتاب:
آقای پروسر آرزو میکرد که الان در نقطهی ت میبود. نقطهی ت جای خاصی نبود فقط جایی بود که از نقطههای الف و ب و پ خیلی دور بود.
...
یکی از خصوصیات آدمها که فورد هیچ وقت از اون سر در نیاورده بود، عادت عجیب و غریب اونها بود به اینکه چیزهای پیش پا افتاده و بدیهیات مثل روز روشن رو دوباره و دوباره تکرار کنند.
...
اگر آدمها بدون توقف، زبون و لبهاشون رو تکون ندن، مغزشون شروع میکنه به کار کردن.
...
زمان فقط یه توهمه.
...
میشه فقط برای یه لحظه هم که شده تو مهمترین چیز دنیا نباشی؟
...
دقیقا همون موقعی که آدم فکر میکنه زندگی از این بدتر نمیشه، یک اتفاقی میافته و آدم میبینه که خیلی بدتر از این هم هست.
...
خیلی دوست داشت بدونه که این چیه که تمام وقت سعی میکنه بهش فکر نکنه.
کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها با استفاده از طنز موقعیت و گاه اغراقهای قابل توجه، به انتقاد و زیر سوال بردن مسائل عادی انسانی میپردازه.
بعضی بخشهای کتاب رو واقعا دوست داشتم، طنزش به دل مینشست و آدم رو به فکر فرو میبرد. با این حال بعضی جاها هم برام خستهکننده میشد.
تصویرسازی و شخصیتپردازی متوسط و گاه دم دستی بود. خلاقیت نویسنده ستودنی به نظر میرسید و همینطور فکر میکنم اگر کتاب رو زبان اصلی میخوندم بیشتر با طنزش ارتباط برقرار میکردم.
کتاب پایانبندی نداره و به جلد بعدیش وصله. یعنی انتهای کتاب وصل میشه به ابتدای جلد بعد که خب نظر دادن در موردش رو سخت میکنه. فصلبندیهاشم برای من عجیب بود چون اگر شمارهی فصلها رو برمیداشتیم کل کتاب به هم متصل بود و لزوم شماره زدن رو متوجه نشدم.
من ترجمهی آرش سرکوهی رو خوندم ولی گویا ترجمه فرزاد فربد بهتره.
----------
بخشهای ماندگار کتاب:
آقای پروسر آرزو میکرد که الان در نقطهی ت میبود. نقطهی ت جای خاصی نبود فقط جایی بود که از نقطههای الف و ب و پ خیلی دور بود.
...
یکی از خصوصیات آدمها که فورد هیچ وقت از اون سر در نیاورده بود، عادت عجیب و غریب اونها بود به اینکه چیزهای پیش پا افتاده و بدیهیات مثل روز روشن رو دوباره و دوباره تکرار کنند.
...
اگر آدمها بدون توقف، زبون و لبهاشون رو تکون ندن، مغزشون شروع میکنه به کار کردن.
...
زمان فقط یه توهمه.
...
میشه فقط برای یه لحظه هم که شده تو مهمترین چیز دنیا نباشی؟
...
دقیقا همون موقعی که آدم فکر میکنه زندگی از این بدتر نمیشه، یک اتفاقی میافته و آدم میبینه که خیلی بدتر از این هم هست.
...
خیلی دوست داشت بدونه که این چیه که تمام وقت سعی میکنه بهش فکر نکنه.