کاندید جوان خوش قلب و ساده دلی که در قصر بارون گویی در بهشت زندگی میکنه و تحت تعالیم فیلسوفی به اسم پنگلاس قرار داره که خلاصه ی تمام آموزه هاش اینه که همه چیز در دنیا به بهترین شکل خودش قرار داره و در یک کلمه خوش باوری یا خوش بیتی مفرط. کاندید عاشق دختر ارباب قصر میشه و در حین بوسیدن دیده میشه و ارباب اون رو با اردنگی به بیرون قصر پرت میکنه. از اینجا انواع و اقسام بلاهای طبیعی و غیر طبیعی بر سر کاندید و افرادی که طی داستان باهاشون آشنا میشه میاد. ولتر در این رمان طنزگونه به نقد ساده دلی و خوش بینی و رفتار حکومت ها و مردم نسبت به هم پرداخته.ه

There’s good sense in taking five- and one-star book reviews with a grain of salt. For many, it is easier to fall back on exaggeration, of which I’ve certainly been guilty. What challenges me there, constantly, is not letting my feelings get ahead of myself, though this book doesn't help matters. More to the point, I loved it. Candide, the little book that could (and most definitely did if it caused so many highers-up then to clutch at their pearls in offended pride), goes for just under a hundred pages, but reads breezily as if it has half the amount. Voltaire, from the first word, hits the ground rocketing, wasting no time after introducing all the important characters in yeeting the titular one into one unlucky situation after another, each crazier than the last. Candide the character, subscribing to Pangloss’s school of thought (modeled after Leibniz’s) that “all is best” and as intended, takes optimism to hilariously absurd extremes.

The plot basically boils down to this: his chasing the love of his life, Cunégonde, around the world, accompanied by a group of assorted characters, while Voltaire rather matter-of-factly subjects them to a series of misfortunes. Whatever you can name, the book likely has it: volcanoes, earthquakes, war, thievery, greed, slavery, corruption, rape, religious persecution, and class warfare, to say nothing of cannibalism (“[c]ut off only one buttock from each of these ladies… and you’ll have a delicious meal”) and bestiality (“[w]hy do you find it so strange that in some countries there should be monkeys that enjoy the favors of ladies?”). Don’t let the last two examples send you fleeing for the hills because, as with most things, they read much better, if not funnier, in context. By itself, the book would just be an amusing novelty, an easy conversation piece for coffee tables, if not for Voltaire’s reason for writing Candide: to expose the various injustices he had observed in his time as the idiocies they were and are, the most significant of which being the aforementioned Leibniz’s assertion that our world is the “optimal among all possible worlds,” given that God in his omnipotence and omniscience could not possibly produce anything less than the best. Satire was almost too easy, and I’m sure Voltaire, amid much cackling and hand-rubbing, must’ve thought as much.

Far from content with stopping at just Leibniz, though, Candide doesn’t pick and choose between the various evils of the world; everyone, if they’ve done wrong and been dishonest, gets pissed on in Voltaire’s golden shower, and it’s a lovely, lovely thing to watch. From governments and poets to doctors and playwrights, none escape unsoaked. The English and French are “raving lunatics,” the Portuguese superstitious fools, heads of states powerful cowards (“[s]ome of them die of [castration]; others acquire more beautiful voices than that of any woman; still others go off to rule states”), and quasi-doctors useless pretenders (“[w]ith the aid of medicines and bloodlettings, Candide’s illness became serious”). Also, Voltaire was not above being a little retaliatory, as his loudest detractors (from the Journal de Trevoux to Freron to Trublet, according to my footnotes) found their way into the book to be his playthings. Their supporters are given equal mercy: after one of the minor characters went on a rant about Trublet, another “of learning and good taste… confirmed what [she] had said," a zinger so stealthy I almost missed it.

Translators can make or break even the best of foreign-language books, so I made sure to hunt down the best of them, who turned out to be Lowell Bair, for whom I can now wholeheartedly vouch. His translation is unobtrusive and pleasant to read, all that anyone requires, and that alone puts him ahead of the pack. As for the book itself, can't praise it enough. Granted, aside from just the one (where Pangloss meets the dervish and his door), there weren't many parts that made me laugh out loud as often as those in Pratchett and Bryson's books have. Yet I'm sensible-minded enough not to deduct points from Voltaire for so small an issue, as it really is so much more than a fishing attempt for laughs. With fast pacing, fleshed-out characters, and a zany story getting progressively zanier, Candide's short, readable, and so much fun besides, but best of all: audacious.

These have been my candid thoughts.

"برای تفنن از هرکدام ازمسافران بخواهید قصه‌ی خودش را تعریف کند و اگر یک نفر پیدا شودکه زندگی‌اش را نفرین نکن و اغلب به خود نگفته باشد که نگون بخت‌ترین آدمیان است،مرا با سر به میان دریا بیندازید"
.
فکر میکنم فلسفه‌ی این اثر پشت همین جمله نهفته است.ولتر با سفری در میان فرهنگ‌ها،ادیان،کشور‌ها،فلسفه‌های مختلف و... نشان داد که بدبختی سراسر زمین را فرا گرفته،آدمی حیوانی وحشی‌ست و ایده‌ی "همه چیز در بهترین حالت خود است" و این خوش بینی (جهان بینی مثبت گرای لایبنیتس ) رو به سخره گرفت.
با اینکه حجم این کتاب کم بود اما یکی از بهترین کارهایی بود که خوندم و همچنین اولین اثری که از ولتر خوندم.

[3.5] I have to round this novel up to four stars because it was a painless journey in Voltaire's philosophy. Candide experiences a series of unfortunate, violent events and emerges unscathed. In the process Voltaire makes fun of just about everything. Did I love it? No. But, it was an easy, quick read and now a gap in my education is closed.

من الأدب الساخر بطلها يدعى كانديدوترجمتها حسب ما قرأت هي الساذج
تقوم الرواية على فكرة أن العالم ملىء بالشر وإن الإنسان عليه أن لا يسرف بالتفاؤل ولعلها فعلا كما ظن جاك جان روسو كانت الرد على رسالته التي وجهها إلى فولتير والتي تنتقد النظرة التشاؤمية التي يكتب بها فولتير وإن كان يظن أن فولتير لم يطلع على تلك الرسالة مع إن كل الدلائل تشير لعكس ذلك ، ينتقد فولتير هذا العالم الممتلىء بالقسوة فالكل في هذه الرواية يبدو شريرا .. كما إنه لا توجد قوانين أخلاقية تجمع بين البشر ..بل المنفعة والأنانية والسلطة المتوحشة التي لا تأبه لأي قانون

ما تعرّض له شخوص الرواية من مصائر مروعة خلال رحلات النجاة كان طريفا وإن لم يتوجب ذلك أعني أن تضحك في عز مأساة أحدهم لذلك يبدو وكأن استخدام روح الدعابة التي مرت عبر النص بأكمله أمرا غير مستساغا لكن فولتير يخلق الطرافة لأن الرواية أريد لها أن تكون ساخرة لتعبر الخطوط الحمراء ..
ربط فولتير الأفكار والقضاياالتي يريد تمريرها ببعض العبارات الفلسفية ..ومن خلال الجمع ما بين هذا وذاك فولتير ينتقد ما تفعله الحروب وما يولده التعصب الديني ، والعنف والعبودية ..


شخصيتان في الرواية تمثلان صفتين نقيضتين في الحياة التفاؤل والتشاؤم
التفاؤل ممثلا في شخصية بانجلوس الفيلسوف وهو معلم كانديد ،
التشاؤم يمثله مارتن رفيق إحدى رحلاته ، في الوقت الذي كان الفيلسوف يرى أن مهما حدثت هناك من مصائب فإن ..الأمور لا زالت على مايرام
وهي فكرة تثير الغيط وتجعلك تود أن تشد شعرك
بينما يسيطر على مارتن القلق ويسرف في التشاؤم المثير للحزن.. فهو دائما لايرى أي مخرج وكل الطرق تؤدي إلى لا مكان
يبدو فولتير ساخرا من كلا الموقفين .. وفي النهاية
يدعو فولتير لتحسين العالم من خلال بذل المزيد من الجهد
( لنزرع حديقتنا )في الوقت الذي تشعر فيه الخادمة العجوز بالملل من الوضع الجديد وتظن أن كل ما مر بهم من ويلات لهو أفضل من هذه الحياة الباردة التي قررها كانديد

استخدم فولتير أسلوب المبالغة في الحدث لتبدو الشخصيات أقرب للكاريكاتورية التي تضخم أنف أو فم أو تكبر رأس .. مما يذكرني برواية جوستين للماركيز دو ساد والتي كان تُضرب بالسوط أينما إتجهت وتتعرض للإيذاء وهذه المبالغة لا تختلف عنها المبالغة في الأحداث في عالم كانديد
فتجد كانديد يبكي على وفاة الفيلسوف أو وفاة حبيبته لكنهما يعودان للظهور وكأن شيئا لم يحدث لهم .. إلا أن الفرق شاسع في الهدف من هذه المبالغة
بكل بساطة فولتير كان يود أن يقول :

كيف يمكن أن نتجاهل كل هذا الشر والقتل الفساد والعبودية
ونقول أن الأمور مازالت على ما يرام !

ومع كل الأفكار التنويرية التي طرحها فولتير

غير أني
لا أحب الأدب الساخر
ثلاث نقاط فقط :(

ساده لوح

رمان کاندید، حاصل حدود سی سال تحقیق و بررسی ولتر از ادیان و مکاتب و فرهنگ های گوناگون و مشهورترین داستان اوست. ماجرای داستان منحصر به یک محدوده جغرافیایی نیست. علاوه بر کشورهای مختلف اروپایی، داستان در برّ جدید و نهایتا در ترکیه امروزی خاتمه می یابد.


ولتر در این رمان، طیف وسیعی از افکار فلسفی و دینی رایج در زمان خود را منعکس می سازد. وی این رمان را در پاسخ به جهان بینی مثبت گرای لایب‌نیتز نگاشته است.


نکته ای که همه جا به چشم می خورد، خرافات ستیزی ولتر و تنفرش از اصحاب کلیساست. البته او شمشیرش را فقط به سوی کشیش ها نمی گیرد، بلکه خاخام ها و امام های مسجد مسلمین هم گاهی مورد عتاب قرار می گیرند. امری که باعث شد ولتر در زمان خود فردی مخالف همه ادیان معرفی شود، اما حقیقت امر اینگونه نیست.


در رمان کاندید، ویژگی همیشگی هجو ولتری به چشم می خورد؛ در محتوا جدی، در شکل خنده دار و بامزه. ولتر قصد نداشت عقیده خودش را ابراز کند. او فقط می خواست نشان دهد که سفت و سخت چسبیدن به یک نظام متافیزیکی، آدم را تا کجاها که نمی برد. این داستان در پشت نظام متافیزیکی، به مسئله شر می پردازد. هیچ کس توضیح قانع کننده ای در مورد وجود شر نداده بود. ولتر نیز پاسخی برای آن نداشت و به اعتقاد او نیازی به این پاسخ نبود. انسان غریزه صیانت نفسی دارد که همواره توجیهش می کند که وضع بهتر خواهد شد. قرن هجدهم به دلیل اینکه دریافته بود همه چیز را باید از نو انجام داد، قرن اشتیاق برای تغییر بود. درسی که کاندید می دهد به آسانی درک می شود: انسان آن قدر ضعیف و غیرمنطقی است که به راحتی سنگ دل و بی رحم می شود و باید با همنوعانش با تساهل و آسان نگری برخورد کند و نباید به نام عقاید و افکارش باعث ترویج تعصب و خشونت شود بلکه باید به هم نوعانش کمک کند تا از روش های خطا و قیود انحرافی دست بردارند.


ولتر تاثیر خود را بر آزاد اندیشی و رفتار مسالمت آمیز و صلح جویانه برجای گذاشت. زبان طنز و منتقدانه وی سبب دردسرهای زیادی برایش شد تا آنجا که کشیشان از ادای مراسم مذهبی بر جنازه اش خودداری کردند اما آثارش چنان ماندگار و اثرگذار بر تحولات اجتماعی آن زمان بود که قرن هجده را قرن ولتر نیز نامیده اند. - برگرفته از نقد و بررسی موجود در انتهای این کتاب.

Romanzo filosofico pubblicato nel 1759, mescola l’elemento fantastico con la riflessione filosofica. Trenta capitoli per ironizzare sulle filosofie ottimistiche e in particolare sul pensiero di Leibniz, il sostenitore dell’armonia dell’universo e della tesi che quello in cui viviamo sia il migliore dei mondi possibili nonostante l’esistenza del male dovuta all’imperfezione umana, male giustificato con l’idea che da una male individuale possa derivare un bene collettivo o che il male presente faccia derivare un bene futuro.
Candido, educato dal filosofo Pangloss alle teorie dell’ottimismo, pensa appunto di vivere nel migliore dei mondi possibili, fin quando una serie di peripezie non lo portano a scontrasi con il mondo e la realtà che sono invece dominati dal male: guerra, colonialismo, religioni, condizione della donna, chiesa. Una denuncia dei mali del mondo che si conclude con la massima “bisogna che lavoriamo nel nostro orto” a sottolineare che solo l’impegno personale nel quotidiano fa di noi degli uomini , veri cittadini de mondo, concorrenti a generare il benessere generale nonostante l’esistenza del male.
Perché leggere Candido?
Avrei una serie di motivazioni ma ognuno va a cercarsi la propria. Le mie sono queste. La prossima mia lettura sarà il Candido di Sciascia il quale tentò di sgravarsi della pesantezza del tempo che viveva e rappresentava riproducendo la velocità e la leggerezza del conte philosophique, era dunque necessario esperire l’originale. L’opera rappresenta inoltre un classico antologizzato in Perché leggere i classici di Calvino il quale risponde per me affermando che “leggere per la prima volta un grande libro in età matura è un piacere straordinario” che nasce dalla capacità di apprezzare maggiormente un testo rispetto alla giovinezza per via dell’esperienza del mondo e della lettura stessa di cui si è portatori e che, per le stesse ragioni, dona un sapore particolare alle riletture dei medesimi classici. Avrei inoltre la volontà di proseguire la lettura del testo di Calvino, insieme di brevi e preziosi saggi su testi classici avendone una conoscenza diretta della maggioranza fra quelli che tratta perché reputo inutile cimentarmi in uno studio critico senza conoscerne direttamente l’oggetto, consapevole del fatto che la lettura di un classico è lo scontro con una serie di resistenze (lettura impegnata, non fluida, costruzione di un sapere, ricerca) che tende a risolversi in una grande gioia e spesso, come suggerisce lo stesso Calvino, nel divertimento. Ecco Il Candido di Voltaire è l’esempio perfetto: una prosa veloce, chiara, lucida, una struttura snella, una trama rocambolesca, fanno di questo testo una lettura piacevole e divertente. Se a questi elementi si unisce l’aspettativa di andare a compiere un giro del mondo in brevissimo tempo percorrendo continenti e avvenimenti storici di fine Settecento, utili a comprendere questo pazzo mondo, in un’ infinita serie di improbabili ma gustosissime agnizioni, allora penso che qualcuna delle mie motivazioni possa se non divenire la vostra almeno spingervi verso questo romanzo.

“Well, you now see how mankind treat each other.”

You know that question that everyone always asks? Namely, how could God allow such evil to exist in the world? That is what Candide is about. After having the characters profess that everything under the sun is exactly as it should be, Voltaire gives us a tour through the world’s worst cruelties and horrors—those caused by religion, by war, by prejudice, and by natural disaster.

“Ah, what has become of the best of worlds now?”

The morally upstanding drown while the guilty swim safely ashore; thousands of children are castrated daily; the residents of a city, both young and old, are buried in an earthquake; innocent people are flogged, hung, or burned; women have their buttocks cut off for cannibalism, virgins are raped and their bodies are ripped open. The point of it all is to attack optimism as well as fanaticism and ignorance.

“It having been decided by the University of Coimbra that burning a few people alive by a slow fire, and with great ceremony, is an infallible secret for preventing earthquakes … The same day there was another earthquake.”

It is gruesome, yes. It goes too far in making the point about how horrible people can be, yes. At times it feels like reading the same joke repeatedly, yes. However, many great points are made and they are made in memorable (and sometimes hilarious) ways. And buried underneath the satire are some timeless observations about the human condition.

“The Dutch fetishists who converted me tell me every Sunday that the blacks and whites are all children of one father, whom they call Adam … you must admit that no one could treat his own relations in a more horrible manner.”

Voltaire also shares some opinions, or at least one of his characters does, about classic literature and the “great” poets, ranging from Virgil to Milton. It is notable, because at least in the case of Homer’s Iliad, I agree with him.

“Homer is no favourite of mine … his continual repetitions of battles which are alike, his gods that are always interfering, but never doing anything decisive; his Helen, who is the cause of the war, and yet hardly acts in the whole performance … in short, all these things together make the poem very boring to me.”

Other Memorable Quotes:

“You see, my dear friend, how fleeting the riches of this world are; there is nothing solid but virtue.”

“Imagine all the contradictions, all the inconsistencies possible, and you may meet with them in the government, the courts of justice, the churches, and the public spectacles of this odd nation.”

“In short, this world is nothing but one continuous scene of civil war.”

“Those who spoke sincerely assured me that he had made them fall asleep, and yet that they could not well avoid giving him a place in their libraries.”

“Fods admire everything in an esteemed writer. I read only to please myself.”

“As to those huge volumes of divinity, and those enormous collections of sermons, altogether they are not worth one single page of Seneca.”

“Man was born to live either in the convulsions of misery, or in the lethargy of boredom.”

لنزرع حديقتنا
رواية فلسفية عميقة وممتعة ومؤثرة تأسر جميع حواسك فتندفع فى القراءة للنهاية بحثاً مع كنديد عن معنى لحياته إلى أن يجدها فى النهاية ببناء حديقته الخاصة وبيته وملاذه من الارتحال, بالرغم من أن الحياة قد أخذت منه أجمل شئ سعى له فى حياته وهو الجمال والصحة والراحة, هى باختصار رحلة إنسانية كرحلة كل إنسان من الشقاء فى الشباب ثم تحصيل المال ثم الانصهار فى أزمة منتصف العمر لعدم وجود دوافع حقيقية للحياة ثم اكتشاف الحياة على حقيقتها فى النهاية وأن لكل شئ – المال والصحة والجمال والارتحال - نهاية.
ينتقد فولتير العالم الممتلئ بالقسوة والنذالة والأنانية والتسلط المتوحش الذى لا يأبه للأخلاق ولا يخضع للقوانين.
العمل يدفع عنا السأم والرذيلة والعوز
يدعو فولتير فى نهاية الرواية إلى البدء فوراً فى العمل وعدم تحميل الذات أكثر مما تحتمل وعدم الإتكال (لنزرع حديقتنا) وعدم الاكتراث إلى أحاديث مارتن المتشائمة وعدم تصديق أحاديث بنغلوس المفرطة فى التفاؤل (أنه مهما حدث فإن كل شئ على ما يرام وأن الأشياء ما كانت لتحدث بطريقة أفضل مما هى عليه).
بقى أن أشير إلى نقطتين مهمتين فى نهاية مراجعتى الموجزة:
1-الكاتب لم يعمل على وصف الشخصيات وصفاً تصويرياً ولكنه كان مروراً سطحياً على اسم كل شخصية فيما لا يتعدى التعريف بالشخصية فقط كمشارك فى الأحداث من رأيى أن هذه أهم نقاط الرواية ضعفاً.
2-أعيب على المترجم كثرة إستخدام المصطلحات والألفاظ الغريبة التى لم نعتد عليها على سبيل المثال:
خلاسى ومعناها الطفل من أبوين من سلالتين مختلفتين,
العيار بتشديد الياء: وهو كثير السفر والتجول والطواف مع سيره وفق هواه,
البيزان ومعناها الصقور ومفردها باز,
لين العريكة ومعناها اللطيف المُجامل,
خالع العذار ومعناها المُتهتك أو المبتذل وضدها الاحتشام أو العفاف.
أخيراً الرواية رائعة وتستحق القراءة وأرشحها لجميع أصدقائى.

Summary of this book : too much optimism isn't good for your life, heart or brain. My suggestion is that you all guys come to the dark side, we have cookies here on the pessimistic side.

بیایید بدون نظریه پردازی کار کنیم. این تنها روش قابل تحمل کردن زندگی است.

نمیدونم قبل از خوندنش تصور چه مدلی کتابی رو داشتم، اما هرچی بود احتمالا این نبود. کتاب کاندید پر از ماجراهای متفاوت و اتفاق‌های متنوع بود که از هر کدوم اینا برا بیان دیدگاهش به زندگی و بررسی ذات بشری استفاده کرده بود؛ شاید بشه گفت اصلا یه سری داستان کوتاه طور کنار هم از حادثه هایی که برا آدم ها رخ داده کنار هم چیده بود و کاندید اون وسط می‌چرخید و اینا رو به هم وصل میکرد.

من در کنار کتاب ترجمه مرادی، نسخه صوتی رو از فیدیبو گوش دادم که کار اوانامه بود‌. صدا و لحن گوینده خیلی خوب بود و خوب حس کتاب رو منتقل میکرد، بخصوص وقتی شخصیت‌ها دارن با بدبختی‌هاشون دست‌وپنجه نرم می‌کنن ولی همچنان یه جور خوش‌بینی احمقانه تو فکر و حرفاشونه.

+خوشبینی چیست؟
-هیچی میل مفرط به گفتن اینکه همه چیز خوب است درست موقعی که خود گوینده در برزخ است.

-فکر میکنی که همیشه انسان‌ها مثل امروز هم‌دیگر را قتل عام خواهند کرد؟ که همیشه دروغگو، خیانتکار، ناسپاس، دزد، ضعیف، آب زیر کاه، بزدل، بدگو، شکم پرست، بادہ خوار، خسیس، جاه طلب، حسود، خونخوار، تهمت زن، هوس‌ران، کهنه پرست، ریاکار و احمق باقی خواهند ماند؟
+قبول داری که همیشه هرجا باز کبوتری یافت شکارش میکند؟
-البته.
+خوب اگر بازها همیشه طبیعت خود را حفظ میکنند پس چطور گمان میکنی که انسان تغییر خواهد کرد؟

اسفند ۱۴۰۳

"-¿Qué es el optimismo? -preguntó Cacambo.
-Es el delirio de afirmar que todo es magnífico cuando todo es pésimo -aclaró Cándido."

¡Este libro es un delirio de cabo a rabo! Nunca había leído a Voltaire y este libro me sirvió para reconocer su prosa dúctil y brillante.
Leer las andanzas de Cándido junto (y por separado) a Cunegunda, Pangloss, Cacambo, la vieja y Martin entre otros fue como leer el Quijote en versión punk, por la forma rápida y veloz en que Voltaire narra de los viajes, las peripecias y los encuentros que tiene Cándido con personajes de todo tipo.
Este muchacho da la vuelta al mundo desde Francia a Buenos Aires, Paraguay, Lisboa, Venecia, Surinam, Inglaterra y un montón de países más sin dejar de mencionar ese lugar maravilloso donde todo es perfecto y la gente siempre es feliz: Eldorado.
Todo lo que le pasa a Cándido es superado por su desmesurado optimismo pero llega un momento en que despierta. Son varios los acontecimientos que lo alejan de Cunegunda y tornan su viaje interminable.
Voltaire utiliza una gran variedad de recursos como la filosofía, la parodia, el humor, lo mordaz, lo trágico devenido en gracioso y no deja de lado alguna crítica hacia lo que el considera que está equivocado en el mundo.
Algunos de los personajes que lo acompañan (Pangloss, la vieja y Cunegunda) también sufren todo tipo de penurias, pero salen airosos. La idea es que todos puedan llegar a compartir un final feliz dentro de tanta contrariedad que nos plantea este mundo.
Porque al fin y al cabo, la vida no funciona como uno quiere, pero si le agregamos un poco de optimismo...
¿no sentimos un poco de paz en el corazón?