Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 97 votes)
5 stars
36(37%)
4 stars
34(35%)
3 stars
27(28%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
97 reviews
April 17,2025
... Show More
*این ریویو شامل کلمات و احساساتی‌ست که ممکن است برای همه مناسب نباشد*

من یه اشتباه بزرگی کردم. پارسال یه عزیزی برای من این کتابو زبان اصلی خرید، من خیلی ذوق کردم و همون موقع شروعش کردم یه پنجاه شصت صفحه‌ای خوندم و عجیب اینکه خیلی هم خوشم اومد. ولی توی برهۀ شلوغی بودم و ولش کردم تا سر فرصت بخونم. حالا ترجمه‌شو فرزاد اورد و دمش گرم.

ولی. من. ابداً. دوستش. نداشتم.

حالا دو تا سؤال دارم. اگه ایشی گورو نوبل نمی‌گرفت یهو اینقدر معروف نمی‌شد؟ اگه این کتابو ایشی گورو نمی‌نوشت یهو اینقد معروف نمی‌شد؟

حرفم اینه که، چی باعث میشه یه کتاب معروف بشه؟ او��ین مخاطب‌هایی که می‌خونن باعث می‌شن یا خود کتاب؟ واکنش منتقدها یا خود کتاب؟

به قول لیلی این کتاب برای من یه خب که چی بود. دارم یه ریویوی نه تنها بد، بلکه خصمانه می‌نویسم. ایشی گورو، یه انگلیسی ژاپنی‌تبار پُرطمطراق که سعی می‌کنه از دغدغه‌های انسانی بنویسه. یه ایدۀ معرکه داره، یه دغدغۀ معرکه، ولی ابداً نمی‌دونه داره دربارۀ چی می‌نویسه. فقط دوست داشته اینو بنویسه. فقط دوست داشته اون تم شرقیشو بیاره اینجا. به لحاظ درون‌مایه می‌گم. یه بن‌مایۀ شرقی با روکش غربی و سانتیمانتال. من بازماندۀ روز رو خیلی بیشتر دوست داشتم. و اون خیلی بیشتر معرف ایشی گوروئه تا این. عین این می‌مونه که من بخوام دربارۀ یه سری نوجوانِ انگلیسی بنویسم. چطوری می‌شه؟ منِ ایرانیِ بدبخت درک درستی خواهم داشت؟ حتی اگه به لحاظ تکنیکی چیز خوبی بشه به داستانم میشه خیلی ایراد گرفت. این برای ایشی گورو هم بسیار صادقه.

می‌خوام نهایت بدجنسیمو نشون‌تون بدم و بگم انگار ایشی گورو نشسته فکر کرده چی بنویسم که همه دوستش داشته باشن؟ رفته به چند نفر هم ایده رو گفته و گفتن پسر، تو نوبل می‌گیری با این. (آره بیاین بگین ایشی گورو به خاطر این کتاب نوبل نگرفت، می‌دونم) می‌خوام بگم ایشی گورو بزرگ‌تر از دهن و قلمش نوشته. این کتاب با باقی کتاب‌های یانگ ادالت چه فرقی داره؟ چپوندن دغدغۀ انسانی و برچسبِ ساینس فیکشن؟ یه نفر بیاد بگه چرا این کتاب ساینس فیکشنه تا باهاش مفصل بحث کنم که نیست یا جیغ بزنم فرار کنم تا یه مدت در هیچ جامعه‌ای ظاهر نشم. :)) و گودریدز جنایت بزرگی کرده که اینو ساینس فیکشن حساب کرده. اینکه شما از انسان‌های آزمایشگاهی حرف بزنی داستانت ساینس فیکشن نمی‌شه. چرا اینو گرفتین دست‌تون؟ آدم فکر می‌کنه هیچی از ساینس فیکشن نمی‌دونین. اینجا یه آقا پوریایی دیدم گفته ساینس فیکشن دونستن این کتاب مثل این می‌مونه که بگی 1984 هم ساینس فیکشنه، و همین‌قدر خنده‌داره. فکر نکنیم برای ارزشمند کردن یه کتاب باید یه برچسب ادبی روش بزنیم. کار باید خودش معرف باشه، و این نیست. یه فکت علمی به من نشون بدین تا ساکت شم. اینطوری باشه هرکسی می‌تونه ساینس فیکشن بنویسه.

ایشی گورو و این کتاب مشخصاً زیادی تحویل گرفته شدن. کلاً شما عشق و جوونا و یه فضای غریب و ترسناک و سانتیمانتالیسم رو بچپون توی داستان، اگه کتابت نفروخت بیا یقۀ منو بگیر. می‌خوای ایشی گورو باش یا هرکی دیگه. من می‌تونم با این کتاب از ایشی گورو بیزار بشم. می‌گم چرا، بالاتر هم کمی گفتم. از دلایل دیگه‌م اینه که این کتاب به لحاظ تکنیکی واقعاً شاهکاره، و ایشی گورو انگار اینو می‌دونسته. این رفت و برگشت‌ها، کاشت‌های دقیق داستان، همۀ اینا رو با یه آسوده‌خاطری و اعتمادبه‌نفسی گذاشته که ما فکر می‌کنیم داریم یه داستان عالی می‌خونیم. بله منم مثل خیلی‌های دیگه سرنوشت بچه‌ها رو پیش‌بینی می‌کردم ولی این نه غمگینم کرد نه خوشحالم. منزجرم کرد. ایشی گورو بدون هیچ پستی و بلندی‌ای این کار رو نوشته. هیچ خروج از ریلی نداریم. خروج از ریل در سطح ایده رخ داده و نویسنده اینقد بهش اطمینان داشته که پیش برده‌ش. بسیار پرطمطراق. بسیار خودنما. بسیار نشون‌ندادنی! من بارها حین خوندن حس می‌کردم حتی راوی هم انگار خسته شده از بس حرف زده، همه‌چی به ما گفته شد. الان می‌فهمم چرا آرمینا می‌گه من از راوی اول شخص خوشم نمی‌آد چون انگار داره همه‌چیو توضیح می‌ده. وقتی اینو گفت با خودم گفتم نه بابا، چه نامردی. همۀ اول شخص‌ها که اینطوری نیستن. و دقیقاً باید کتابی رو بخونم که اول شخصش همین‌طوریه! :)) بسیار حراف، بدون نشون دادن. اینقد نشون نمی‌ده که من هیچ تصویری از شخصیت‌ها و محیط اون مدرسه بیمارستان یا هرکوفتی هست ندارم. می‌خوام بدونم چطور با این کتاب ارتباط برقرار کردین وقتی اینقد بدون تصویر بوده.

برای من سرنوشت شخصیت‌ها اصلاً مهم نبود. نویسنده حداقل اینقد عقل داشته که خیلی عامه‌پسندطور نکنه داستانو و جزییات عاشقانۀ کلیشه‌ای نذاره، ولی برای من لوس بود کلاً رابطۀ شخصیت‌ها و رفتارهاشون. من خودم نوجوون بوده‌م. من خودم مسائل عاطفی رو تجربه کرده‌م. داستان برای من یه سخنرانی‌ای بود که انگار همه قبلش داد زده بودن این سخنرانی خیلی مهم و جدیه، حواس‌تون باشه. و من تا ته گوشش دادم تا یارو از سکو رفت پایین. نفهمیدم چرا مهم بود. نفهمیدم چرا جدی بود. یه سری کلمه پرت شدن توی صورتم و مچاله شدم زیرِ بارِ اهمیت زیادی برای این شخص و سخنرانیش.

چون کانیا گفته مجموعه داستانش خیلی خوبه و بازم کانیا یا یه بدبخت دیگه‌ای بم گفته غول مدفونش خیلی خوبه، می‌خوام اونا رم بخونم و خیلی از ایشی گورو بدم نیاد. اگه دوستام نمی‌گفتن بدم می‌اومد ولی. ایشی گورو بهتر بود کارهاش همون مایۀ بازماندۀ روز داشته باشن تا این حرفا. دربارۀ ترجمه هم بگم من مال غبرایی رو خوندم و اومدم کلی اینجا و جاهای دیگه خوندم که چقد ترجمۀ سمی خوب نبوده بندۀ خدا. ولی بذارین بگم ترجمۀ غبرایی هم... نه اینکه بد باشه، ولی بر نمایشیِ بودنِ داستان افزوده. به مصنوعی بودن و باورناپذیر بودنش. اولاً نثر داستان بعضاً دچار کلماتی می‌شه که آدم فکر می‌کنه داره بالزاک می‌خونه مثلاً. حس یه داستان 1990 طور رو به آدم نمی‌داد. مورد دوم که باعث میشد دربرابر کتاب خیلی مقاومت کنم، اسمش بود. هرگز ترکم مکن؟! ینی هیشکی پیدا نشد بگه این اسم مناسب نیست آقای غبرایی جان؟ من از شما ترجمه‌های خیلی خوبی خوندم و همین باعث می‌شه بیشتر زورم بگیره اتفاقاً. خوبه این اسم از یه ترانه هم گرفته شده، نه شعر که بگی چون شعره اینطوری ترجمه شده. هرگز ترکم مکن دیگه چه کوفتیه.

Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.