برای اون لحظههایی که به خونهام نگاه کردم و نمیدونستم زندانمه یا جای امنم
برای اون لحظهای که دلم میخواست ماشینم رو بکوبم به در سازمان
برای اون لحظهای که پای تلفن به عربدههای سوپروایزر عوضیم گوش میدادم
برای اون لحظههایی که درد ده ساعت سگکاری رو با خرید آشغال فقط برای یک لحظه کم کردم
برای اون لحظهای که یهو حس کردم وسایلام من رو صاحب شدند
برای اون لحظههایی وسط درس دادن کاندیشنال سوم حس کردم که بودن و نبودنم ذرهای فرق نداره
برای اون لحظهای که اون نامه رو روی میزم دیدم و میخواستم تو صورت تکتکشون تف کنم که من رو به بازی گرفتند
برای اون لحظهای که توی هواپیما در راه سفری که ماهها منتظرش بودم فکر کردم شاید هواپیما بیوفته و نترسیدم
فایت کلاب کتاب این لحظههاست
کتابِ این بخش از وجودمه
فایت کلاب حس تهوع از زندگی مدرنه
و برای همین بینظیره ولی برای هر کسی نیست
کتاب یا فیلم؟
فکر میکنم دیدن فیلم قبل از خواندن کتاب لذتش رو برام دو چندان کرد. هم خوب میفهمیدمش و از اینکه رازش رو میدونستم راضی بودم، هم تصویرهای ذهنی حاضر و آمادهای داشتم که فقط پر و بالش دادم. البته که این فقط تجربهی منه
M's Books : کتاب رو اینجا گذاشتم
۱۴۰۰/۷/۲۳