...
Show More
#باشگاه_مشت_زنی رمانی به قلم نویسنده آمریکایی #چاک_پالانیک و ترجمه #پیمان_خاکسار است.
داستان از زبان راوی بی نام بازگو میشود.
راوی کتاب که از که از #بی_خوابی و #اختلال_تجزیه_هویت رنج میبرد در یک کارخانه اتومبیل سازی مشغول به کار است.
او به مدت شش ماه است که به بیماری بیخوابی مبتلا شده است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده است.
وی روزی با فردی عجیب و غریب به نام #تایلر_داردن آشنا میشود که شغلش بازاریابی صابون است و عقاید نو و جالبی در مورد آزادی، جامعه و راه های کسب قدرت دارد
وی شیفته تایلر میشود.
این دو برای آن که از عقده های درونی خالی شوند و به اصطلاح تولدی دوباره داشته باشند، آگاهانه شروع به کتک کاری یکدیگر میکنند.
در نهایت به منظور گسترش تفکر و عقاید خود به فکر تاسیس باشگاهی زیرزمینی می افتند، باشگاه مشت زنی
کتاب آینه ی تمام نمای جامعه ی های پسامدرن و زندگی ماشینی افراد در آن است.
انتقادی طنز به مصرف گرایی در یک جامعه سرمایه داری است.جایی که انسان ها با بحران هویت و نهیلیسم ناشی از تلقین های رسانه دست و پنجه نرم میکنند.
«باشگاه مشتزنی» روایت عصیان است و #طغیان، طغیانی #آنارشیستی علیه وضعیت دنیای مصرفگرای مدرن
نویسنده ما را با گونه ای از دنیای مدرن آشنا میکند که در آن روزمرگی ماشینی زندگی انسان ها را تشکیل داده است و این امر به وضعیتی عادی و طبیعی بدل شده است.
هیچ نقطه امیدی وجود ندارد و تنها راه حل موجود شورش، سرپیچی و نابودی این دنیا است.
مبلمان میخری به خودت می گویی این آخرین کاناپه ای است که تا آخر عمر ممکن است لازم داشته باشی ... بعد یک دست ظرف عالی بعد هم یک تختخواب ایده آل، پرده، فرش. حالا در خانه ی خوشگلت گیر افتاده ای. چیزهایی که قبلا صاحبشان بوده ای صاحبت شده اند...!
فرهنگ ما همه را شبیه به هم بار آورده. دیگر هیچ کس هویتی منحصر بفرد ندارد.
همه ی ما خواسته های واحدی داریم. فردیت ما تبدیل به هیچ شده است...!
چند نسل است که آدمها شغل هایی دارند که از آن متنفرند و تنها دلیلی که ولشان نمی کنند این است که بتوانند چیزهایی بخرند که بدردشان نمی خورد....!
"ما بچهوسطیهای تاریخیم.
از بچگی، تلویزیون به خورد ما داده که بالاخره یه روزی میلیونر و هنرپیشه و ستارهی راک میشیم.
ولی هیچوقت نمیشیم، و ما تازه داریم این واقعیت رو میفهمیم،
و خیلی خیلی کُفری هستیم."
#باشگاه_مشت_زنی رمانی به قلم نویسنده آمریکایی #چاک_پالانیک و ترجمه #پیمان_خاکسار است.
داستان از زبان راوی بی نام بازگو میشود.
راوی کتاب که از که از #بی_خوابی و #اختلال_تجزیه_هویت رنج میبرد در یک کارخانه اتومبیل سازی مشغول به کار است.
او به مدت شش ماه است که به بیماری بیخوابی مبتلا شده است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده است.
وی روزی با فردی عجیب و غریب به نام #تایلر_داردن آشنا میشود که شغلش بازاریابی صابون است و عقاید نو و جالبی در مورد آزادی، جامعه و راه های کسب قدرت دارد
وی شیفته تایلر میشود.
این دو برای آن که از عقده های درونی خالی شوند و به اصطلاح تولدی دوباره داشته باشند، آگاهانه شروع به کتک کاری یکدیگر میکنند.
در نهایت به منظور گسترش تفکر و عقاید خود به فکر تاسیس باشگاهی زیرزمینی می افتند، باشگاه مشت زنی
کتاب آینه ی تمام نمای جامعه ی های پسامدرن و زندگی ماشینی افراد در آن است.
انتقادی طنز به مصرف گرایی در یک جامعه سرمایه داری است.جایی که انسان ها با بحران هویت و نهیلیسم ناشی از تلقین های رسانه دست و پنجه نرم میکنند.
«باشگاه مشتزنی» روایت عصیان است و #طغیان، طغیانی #آنارشیستی علیه وضعیت دنیای مصرفگرای مدرن
نویسنده ما را با گونه ای از دنیای مدرن آشنا میکند که در آن روزمرگی ماشینی زندگی انسان ها را تشکیل داده است و این امر به وضعیتی عادی و طبیعی بدل شده است.
هیچ نقطه امیدی وجود ندارد و تنها راه حل موجود شورش، سرپیچی و نابودی این دنیا است.
مبلمان میخری به خودت می گویی این آخرین کاناپه ای است که تا آخر عمر ممکن است لازم داشته باشی ... بعد یک دست ظرف عالی بعد هم یک تختخواب ایده آل، پرده، فرش. حالا در خانه ی خوشگلت گیر افتاده ای. چیزهایی که قبلا صاحبشان بوده ای صاحبت شده اند...!
فرهنگ ما همه را شبیه به هم بار آورده. دیگر هیچ کس هویتی منحصر بفرد ندارد.
همه ی ما خواسته های واحدی داریم. فردیت ما تبدیل به هیچ شده است...!
چند نسل است که آدمها شغل هایی دارند که از آن متنفرند و تنها دلیلی که ولشان نمی کنند این است که بتوانند چیزهایی بخرند که بدردشان نمی خورد....!
"ما بچهوسطیهای تاریخیم.
از بچگی، تلویزیون به خورد ما داده که بالاخره یه روزی میلیونر و هنرپیشه و ستارهی راک میشیم.
ولی هیچوقت نمیشیم، و ما تازه داریم این واقعیت رو میفهمیم،
و خیلی خیلی کُفری هستیم."