...
Show More
من کلا با سلینجر حال می کنم. سرش نمی دونم چیه، هر چی هست آدم رو تسخیر می کنه. نمونه درست و درمون دیگه ای از این فضا و شیوه ی نویسندگی تو آمریکا پیدا نکردم (شاید پل استر از فقط بعضی نظرا).
سیمور خیلی شخصیت جذابیه. باهوشه. در واقع نابغه است. نابغه تعریف های متعذی داره. ولی تعریفی که به نظر وجه مشترک بیشتر تعریف ها رو شامل میشه اینه که نابغه اولا آفریننده ست، ثانیا ادراک کننده ی حقیقت در سطحی عمیقه. یعنی اراده و عقلش در منتها درجه است، به شرطی که اراده رو مظهر آفرینندگی و عقل رو مظهر فهمندگی بدونیم. نابغه در زندگی روزمره چیزهایی رو درک می کنه که ما درک نمی کنیم. ضمنا مدام در حال آفرینندگیه. نابغه حتی وقتی به چیزها نگاه می کنه هم در حال آفرینندگیه. حال آنکه ما بیشتر دچار انفعال هستیم.
به نظر من، نابغه ای از جنس سیمور گلس، پدیدارشناس فوق العاده ای هم هست.
علاقه ی سیمو به شعر بسیار جالبه. هایدگر همه ی هنرها رو ذیل شعر طبقه بندی می کنه. شعر کاشف از وجوده، مظهر وجوده. سیمور وقتی به هایکوهای ژاپنی و زیر و بم های این نوع شعر توجه می کنه، مشغول نوعی وجواندیشیه! خودکشی سیمور بعد از گفتگو با دخترکی در ساحل، برای کاملا غیر قابل درکه. سیمور چیزی رو درک می کنه که ما درک نمی کنیم. نمیشه گفت خودکشی سیمور، عملی کاملا پوچ یا ابسورده. معنایی داره. سیمور که نابغه است و درک و اراده ی بی نظیری داره، دست به خودکشی می زنه. خودکشی نحوه ای از بودنه. شاید یکی از نحوه هایی از بودن که کمتر کسی اون را انتخاب می کنه. من دوست ندارم خودکشی سیمور رو عملی احساسی یا عاطفی تفسیر کنم. مگر اینکه منظورمون از احساس و عاطفه، وجوه وجودی باشه، نه وجوه موجودی یا بی اهمیت به تعبیری.
قطعا سیمور از جنبه ای نیست انگاره. به نظر من، سیمور به درک معنای وجود خودش در وهله ی اول، و درک وجود به طور کلی دست پیدا نمی کنه. خودکشی سیمور عملی قهرمانه است ناشی از درک تناهی بشر، هم از حیث آفرینندگی هم از حیث فهمندگی. چرا سیمور بعد از گفتگو با دخترکی در ساحل با گلوله مغز خودش رو متلاشی می کنه؟ بالاخره باید جوابی بدیم به این سوال. آیا افسردگی شدید؟ ولی افسردگی که خودش معلول علتی دیگه ست. پوچی؟ فک نکنم. پوچی یا نیست انگاری البته در سیمور دیده میشه، به ویژه که تا شرق دور به دنبال معنا، به دنبال شعر جستجو می کنه. پس چی؟ خودکشی سیمور چه معنایی داره؟ کلکی داستانی از جانب سلینجر؟
نقل قول سیمور از کی یرکگور در ابتدای این مونولوگ نشون میده که سیمور فیلسوفه. پس باید جوابی فیلسوفانه به این مونولوگ و سرنوشت نویسنده اش بدیم. اما چه جوابی؟
سیمور خیلی شخصیت جذابیه. باهوشه. در واقع نابغه است. نابغه تعریف های متعذی داره. ولی تعریفی که به نظر وجه مشترک بیشتر تعریف ها رو شامل میشه اینه که نابغه اولا آفریننده ست، ثانیا ادراک کننده ی حقیقت در سطحی عمیقه. یعنی اراده و عقلش در منتها درجه است، به شرطی که اراده رو مظهر آفرینندگی و عقل رو مظهر فهمندگی بدونیم. نابغه در زندگی روزمره چیزهایی رو درک می کنه که ما درک نمی کنیم. ضمنا مدام در حال آفرینندگیه. نابغه حتی وقتی به چیزها نگاه می کنه هم در حال آفرینندگیه. حال آنکه ما بیشتر دچار انفعال هستیم.
به نظر من، نابغه ای از جنس سیمور گلس، پدیدارشناس فوق العاده ای هم هست.
علاقه ی سیمو به شعر بسیار جالبه. هایدگر همه ی هنرها رو ذیل شعر طبقه بندی می کنه. شعر کاشف از وجوده، مظهر وجوده. سیمور وقتی به هایکوهای ژاپنی و زیر و بم های این نوع شعر توجه می کنه، مشغول نوعی وجواندیشیه! خودکشی سیمور بعد از گفتگو با دخترکی در ساحل، برای کاملا غیر قابل درکه. سیمور چیزی رو درک می کنه که ما درک نمی کنیم. نمیشه گفت خودکشی سیمور، عملی کاملا پوچ یا ابسورده. معنایی داره. سیمور که نابغه است و درک و اراده ی بی نظیری داره، دست به خودکشی می زنه. خودکشی نحوه ای از بودنه. شاید یکی از نحوه هایی از بودن که کمتر کسی اون را انتخاب می کنه. من دوست ندارم خودکشی سیمور رو عملی احساسی یا عاطفی تفسیر کنم. مگر اینکه منظورمون از احساس و عاطفه، وجوه وجودی باشه، نه وجوه موجودی یا بی اهمیت به تعبیری.
قطعا سیمور از جنبه ای نیست انگاره. به نظر من، سیمور به درک معنای وجود خودش در وهله ی اول، و درک وجود به طور کلی دست پیدا نمی کنه. خودکشی سیمور عملی قهرمانه است ناشی از درک تناهی بشر، هم از حیث آفرینندگی هم از حیث فهمندگی. چرا سیمور بعد از گفتگو با دخترکی در ساحل با گلوله مغز خودش رو متلاشی می کنه؟ بالاخره باید جوابی بدیم به این سوال. آیا افسردگی شدید؟ ولی افسردگی که خودش معلول علتی دیگه ست. پوچی؟ فک نکنم. پوچی یا نیست انگاری البته در سیمور دیده میشه، به ویژه که تا شرق دور به دنبال معنا، به دنبال شعر جستجو می کنه. پس چی؟ خودکشی سیمور چه معنایی داره؟ کلکی داستانی از جانب سلینجر؟
نقل قول سیمور از کی یرکگور در ابتدای این مونولوگ نشون میده که سیمور فیلسوفه. پس باید جوابی فیلسوفانه به این مونولوگ و سرنوشت نویسنده اش بدیم. اما چه جوابی؟