Community Reviews

Rating(4.1 / 5.0, 99 votes)
5 stars
35(35%)
4 stars
34(34%)
3 stars
30(30%)
2 stars
0(0%)
1 stars
0(0%)
99 reviews
April 17,2025
... Show More
1.5. Ta książka była odpychająca, niesmaczna, dziwna do potęgi i utwierdziła mnie w przekonaniu, że nie chcę mieć dzieci
April 17,2025
... Show More

العزيز ماروكامي:

بلغني الكثير عن جنونك، بلغني أن هذه هي الأكثر جنونًا، حياتي مليئة بالجنون مؤخرا سيّد موراكامي..تُري هل ستأسرني للحد الذي يدفعني لإتمام عمل بهذا الحجم؟ ام سوف أرجيها لوقت لاحق أكثر إملالا لتحدث بعض الإثارة؟

********************************************

تستحق القراءة و بشدة

من أجمل و أمتع ما قرأت في 2015

ربما اقرأها مرة أخري قريبا..أرشح للقراءة بشدة.


عزيزي موراكامي
شكرا علي السحر.
April 17,2025
... Show More
كيف يا هاروكي موراكامي؟ كيف تكتب حكاية تتجاوز الستمائة صفحة يقرؤها قارئ شديد البطء مثلي في عشرة أيام؟ كيف سحبتَ مني جزءا من روحي (أو شطرا من ظِلِّي، بكلماتك أنت!) لأصير بنصف روح فقط طوال الأيام العشرة التي كنت أقرأ فيها الحكاية (أو الأيام العشرة التي حدثَت فيها الحكاية، برؤيتك أنت!)؟ لا أعرف، ولن أعرف على الأرجح.
الحكاية كلها يبدأ طرفها من عند (كافكا) الفتى الذي يقرر - في يوم عيد ميلاده الخامس عشر - أن يهرب من أبيه وظلاله ا��مخيفة. ويبدأ طرفها الآخر من عند (ناكاتا) العجوز - ذكَّرني كثيرا بـ(فورست جامب) و(جون كوفي/جرين مايل) و(إد بلوم/بيج فيش) وشخصية أخرى من أحد أفلام العبقري الياباني (هاياو ميازاكي) لن أذكر اسمها هنا حتى لا أفسد أحداث الفيلم والرواية معا! - الذي يقرر، بعد عمر طويل، أن يبدأ في رحلة للبحث عن نصف ظله المفقود! تتقاطع الطرق والمصائر بالطبع، لكن بأقل الأشكال توقُّعا ومللا، وأكثرها غرابة وسحرا.
قيل إن الحكاية الرديئة هي التي تخبرك بحقيقة مؤلفها، وإن الحكاية الجيدة هي التي تخبرك بحقيقة أبطالها. وأنا لم أعرف عن موراكامي - طوال أكثر من ستمائة صفحة - سوى أنه ساحر أو مجنون! موراكامي مثقف بكل معاني الكلمة. خفيف الظل بشكل مدهش. والمؤكد أنه لا يقل غرابة عن بطليه (كافكا) و(ناكاتا)، هذا كل شيء يمكن استنتاجه بصدد المؤلف. أما شخصيات القصة فشديدة الثراء والعمق، كلها. لم توجد شخصية واحدة - بشرية أو غير ذلك! - دون حكاية ورائها، وأبعاد داخلها، وقَدَر ينتظرها. أما تفاصيل الأحداث فمذهلة بكل المقاييس، تحتاج إلى شحذ كل ما لديك من طاقة تأمل وخيال. لا أعرف - بالمناسبة - كيف لم توجد حتى الآن خطط لتحويلها إلى فيلم سينمائي، وقد صدرت طبعتها الأولى منذ عشرة أعوام كاملة!
الترجمة العربية جيدة جدا، ومن الواضح أنها تُرجمت عن الإنجليزية لا اليابانية.
ختاما، لا أدعي أنني فهمت كل شيء فيها بشكل تام، لكنني أعرف يقينا أن (كافكا على الشاطيء) تحتاج إلى قارئ كبير مستعد لها، وأنها - بشكل ما - تعرف كيف تختاره!

أحمد الديب
سبتمبر 2012
April 17,2025
... Show More
海辺のカフカ = Umibe no kafuka = Kafka On The Shore, Haruki Murakami

Kafka On The Shore is a 2002 novel by Japanese author Haruki Murakami. Its 2005 English translation was among "The 10 Best Books of 2005" from The New York Times and received the World Fantasy Award for 2006.

Comprising two distinct but interrelated plots, the narrative runs back and forth between both plots, taking up each plot-line in alternating chapters.

The odd-numbered chapters tell the 15-year-old Kafka's story as he runs away from his father's house to escape an Oedipal curse and to embark upon a quest to find his mother and sister.

After a series of adventures, he finds shelter in a quiet, private library in Takamatsu, run by the distant and aloof Miss Saeki and the intelligent and more welcoming Oshima.

There he spends his days reading the unabridged Richard Francis Burton translation of One Thousand and One Nights and the collected works of Natsume Sōseki until the police begin inquiring after him in connection with the murder of his father that he does not know he has committed.

Oshima brings him to the forests of Kōchi Prefecture, where Kafka is ultimately healed.

The even-numbered chapters tell Nakata's story.

They start with military reports of a strange incident in Yamanashi Prefecture where multiple children, including Nakata, collapse in the woods - Nakata, after the incident, is the only one of the children who came out of the incident without any memory and unable to read and write.

The incident is initially blamed on poisonous gas, but it is later revealed that it was the result of a lustful teacher beating Nakata. Later on in the book, it is shown that due to his uncanny abilities, Nakata has found part-time work in his old age as a finder of lost cats.

Having finally located and returned one particular cat to its owners, Nakata finds that the circumstances of the case have put him on a path which, unfolding one step at a time before him, takes the illiterate man far away from his familiar and comforting home territory.

Nakata kills a man named Johnnie Walker, a cat murderer. He takes a gigantic leap of faith in going on the road for the first time in his life, unable even to read a map and without knowing where he will eventually end up.

عنوانهای چاپ شده در ایران: «کافکا در کرانه»؛ «کافکا در ساحل»؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ تاریخ نخستین خوانش: روز یازدهم ماه نوامبر سال 2007میلادی

عنوان: کافکا در کرانه؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ مترجم مهدی غبرائی؛ تهران، نیلوفر، 1386، در 608ص، شابک 9789644483509؛ چاپ دوم 1387؛ چاپ سوم 1390؛ چاپ چهارم 1392؛ چاپ پنجم 1392؛ کتاب حاضر از متن انگلیسی ترجمه شده است؛ عنوان دیگر کافکا در ساحل؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ژاپنی - سده 21م

عنوان: کافکا در ساحل؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ مترجم: آسیه عزیزی؛ پروانه عزیزی؛ تهران، بازتاب نگار، کتاب نادر، 1386، در 629ص، شابک 9789648223347؛ چاپ دوم 1388؛ چاپ دیگر تهران، بازتاب نگار، 1394؛ در 627ص؛

عنوان: کافکا در ساحل؛ نویسنده: هاروکی موراکامی؛ مترجم: گیتا گرکانی؛ تهران، کاروان، 1385، در 668ص، چاپ دیگر تهران، نگاه، 1392؛ شابک 9789643518325؛ چاپ سوم 1393؛

داستان دو شخصیت دیگر گونه است، که در موازات هم حرکت می‌کنند: «کافکا» که پسری پانزده ساله‌ است، و به علت یک پیشگویی عجیب، از خانه فرار می‌کند، و آقای «ناکاتا»، پیرمرد آرام و مهربان و عجیبی که به علت رخدادی شگفت‌ انگیز در بچگی، دچار نوعی عقب ماندگی ذهنی شده‌ است، اما حاصل این رخداد، به دست آوردن توانایی گفتگو با گربه هاست!؛

بخشی از داستان، به «کافکا» و زندگی ایشان، و بخش دیگر به آقای «ناکاتا»، می‌پردازند؛ رمان در عین دو پارگی، دارای وحدت مضمون است، و تمام رخدادها، حتی کوچکترین و جزیی‌ترین آنها، به هم مرتبط هستند؛

شاید چیزی که آثار «موراکامی»، و به ویژه این رمان را، دل انگیزتر می‌کند، سود بردن نویسنده، از رازواره های فرهنگ بومی «ژاپنی»، باشد؛ با خوانش این رمان، از پیشرفت داستان شادمان میشوید، و با باورها، و رسومی آشنا می‌گردید، که از آنِ مردمان «ژاپن» بوده و در این داستان نهادینه شده اند، باورهایی همانند: «پیشگویی»، «غیب بینی»؛ «وجود دنیاهایی ورای دنیای ما»؛ «حرکت بین گذشته و آینده»؛ و «یادمانهایی که هرگز کهنه نمی‌شوند»، و در راستای زندگی روزمره جریان دارند، و تابوهای فرهنگی دیگر نیز، که به خوبی و در کمال هنرمندی، در لا به لای داستان گنجانیده شده‌ اند

تاریخ بهنگام رسانی 30/05/1399هجری خورشیدی؛ 11/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
April 17,2025
... Show More
از کافکا در کرانه اونقدر اسم و تعریف و توجه همه جا هست که اگر اونایی که بطور جدی مطالعه میکنند تا به حال نخونده باشنش برای خیلیا عجیبه :)) مدت ها بود با خودم کلنجار میرفتم که سراغش برم اما یه احساس دافعه‌ی عجیبی نسبت به این کتاب داشتم، یه جورایی انگار بهم میگفت این اون چیزی نیست که تو باهاش غرق لذت بشی، حجمشم زیاد بود و همین شد که اینهمه مدت خوندنش طول کشید.
الان اگر واقعا بخوام از حسم بگم نمیدونم دوسش داشتم یا نه، با این حال فضا دقیقا همون فضایی بود که من ازش گریزونم :)) اما خب فرقش با همه سورئال‌هایی که خوندم و دوسشون نداشتم اینه که موراکامی کارشو خیلی خوب بلده. همه چی به‌جا و درسته، شخصیت‌ها ملموس و قابل درکن. شخصیت ناکاتا رو بی‌نهایت دوست داشتم، از اون جنس شخصیت‌ها که امکان نداره فراموششون کنم از بس خاص و منحصر به فرد و دوست داشتنی بود.
ریتم داستان جذابه، غیرقابل پیش بینیه و کشش فوق‌العاده ای داره اما اینهمه ابهام و سوال بی‌جواب درست وسط توضیحات شفاف و اضافه‌ای که خواننده خودشم میتونست بهشون پی ببره واقعا چرا باید باقی بمونه؟؟
هر چند فصلی که میخوندم تو ذهنم یه دور همه چی رو مرور میکردم تا شاید به جواب سوالام برسم ولی انگار ذات این افسانه که مدرن و امروزی نوشته شده پر از ابهامه .. اما خب از طرفی‌ام اینهمه تعلیقو دوست داشتم. معمولا خیلی وقتا که سراغ یه فضای خیال‌گونه میری تکلیفت با خودت معلومه میدونی قراره تخیل کنی و خیلی چیزا واقعی نباشه اما کافکا در کرانه جوری درگیرت میکرد که همه تخلیات واقعی و بدیهی میشدن و انگار دقیقا همه چیز همین باید باشه و چیزی غیر از این امکان نداره :))
اینهمه حرف زدم ولی واقعا نمیدونم دوسش داشتم یا نه! اونهمه ابهام و پیچیدگی بی‌مورد ذهنمو آزار میده، اصولا دوس دارم وقتی درگیر این حجم از مالیخولیا تو داستان میشم آخرش شده حتی به سختی احساس کنم گره‌ها رو کشف کردم ولی کافکا در کرانه این حسو بهم نداد.
۴ ستاره بخاطر اینکه هرچقدرم به سلیقه‌ی من نزدیک نبود ولی بازم جذبم کرد (که به ندرت همچین چیزی اتفاق میفته) و خب با قطعیت میتونم بگم یکی از متفاوت‌ترین کتابایی بود که خوندم.
April 17,2025
... Show More


" محمد .. ابقى اسألى عندك فى السور على رواية اسمها كافكا على الشاطئ "
" كافا على الشاطئ ؟ ايه الاسم غريب ده ؟ دى بتتكلم عن كافكا ؟ "
"لأ .. دى رواية لكاتب يابانى إسمه هاروكى موراكامى "
" هاروكى مورا ايه ؟ حلوة دى ؟ "
" آه سمعت .. بيقولوا حلوة جدًا "
" حاضر هسألك عليها .. ولو كده اجيب نسخة لنفسى "
************************
"الرواية ب 120 جنيه يا هدى ! "
" لأ خلاص ... ماله ال pdf ؟؟ "
" نستنى كده يمكن تنزل فى السور والا حاجة "
" أوك "

************************
"الرواية نزلت عندنا فى النبى دانيال"
" رواية ايه ؟ "
" كافكا على الشاطئ "
" بجد؟ ده انا كنت خلاص نسيت .. كده غالبًا هلاقيها عندنا فى السور احنا كمان "
***********************


طيب .. أقول أيه ؟
اسمحولى اكتب بالعامية لانى مش هعرف اكتب عنها بالفصحى ..
ايه اللى ممكن اكتبه عن رواية زى دى ؟
أبقى بكدب لو قولت إنى فهمتها .. أى حد هيكون بيكدب لو قال إنه فاهمها ..
الرواية من أغرب ما قرأت ..
هى واقعية والا خيالية والا ميكس بين الاتنين ..
لحد ربعها الأول كانت واقعيه .. بعد كده بدأت تظهـر العجائب ..


how to print screen on pc





الرواية ماشية فى محورين .. متوازيين فى البداية ، لكن فى النهاية بيحيدوا عن مسارهم وبيتقاطعوا ..
( كافكا ) اللى بيهرب من منزله ، ومن إقليمه كله عشان يقدر يحقق حلمه ويبقى أقوى شاب عنده 15 سنة فى العالم ، ويهرب من لعنة أبوه ..


pc screenshot




( ناكاتا ) العجوز المتخلف عقليًا ، صاحب القدرة على التحدث مع القطط ، اللى بيهرب من مقاطعته برضو عشان يلاقى نص ظله التانى ..


upload a picture




الرواية عبارة عن مجموعة من المصادفات المتصلة ببعضها اللى بتربط بين أبطال الرواية كلهم ، رغم إن كل واحد منهم فى مساره ، لكن فى النهاية الارتباط ده بيبان ويكون أوضح إلى حد ما ، وإن كان مش واضح بالدرجة الكافية وبيفضل لحد النهاية فى نقط غامضة ..


gif uploader



رواية فيها شاب بيكلم صديق وهمى اسمه ( كرو ) ، وعجوز بيكلم القطط ، وسيدة خمسينية بتظهر على صورة شبح فى فى ال 15 من عمره ، وحجر مدخل بيفتح باب لعالم تانى ، وأطفال حصلتلهم حادثة إغماء بدون سبب ، وجنود مجهولين من الحرب العالمية التانية موجودين فى الغابة ، وشخص بيقتل القطط وبيآكل قلوبها وينتزع أرواحها عشان يعمل منها ناى يعزف بيه ، وراجل عجوز عنده القدرة على إنه يخلى السماء تمطر سمك ..





picture uploading





photos upload





إزاى تقدر تجمع كل ده فى رواية واحدة بدون ما تخلى القارئ ينفجر فى وشك ؟ لأ وكمان تخليه مستمتع ؟
الكاتب اللى يقدر يعمل كده هو بلا شك كاتب يملك موهبة فذة ، وقدرة صياغة غير طبيعية ..


الرواية فيها نكهة فلسفية متخفاش على حد ، وبتطرح تساؤلات عن الحياة والموت والأحلام والذكريات ...

بقالى فترة طويلة مقريتش رواية بالحجم الكبير ده .. لكن الرواية خلصت سريعًا ومكنتش عايزها تخلص .. كانت ممتعة إلى أقصى درجة ..

برغم إن الترجمة العربى قائمة على الترجمة الإنجليزى ، مش من اليابانية مباشرةً ، إلا إنها مفقدتش رونقها ، وكانت جيدة وممتعة جدًا ..
الرواية عملتى حالة من اللاوعى بعد ما أنتهيت منها ، وأثارت جوايا تساؤلات لا حصر لها ..
هاروكى عايز ايه بالظبط ؟ عايز يوصّلى ايه ؟ إيه الهدف ؟ إيه الرسالة ؟
تساؤلات بقيت لحد دلوقتى ملهاش إجابة ، واعتقد إنى مش هلاقيلها إجابة ..

April 17,2025
... Show More
عندما ينتهي الإعصار لن تستطيع تذكر الطريقة التي نجوت بها.
لن تكون متأكدًا إن كان الإعصار قد انتهى فعلًا أم لا.
و لكنك ستكون متأكدًا من أمر واحد
عندما تخرج سالمًا من الإعصار ستكون إنسان مختلفًا تمامًا
هذه هي فكرة الإعصار.

يقول هاروكي عن روايته: "تحتوي كافكا على الشاطئ على العديد من الألغاز ، ولكن لا توجد حلول متوفرة. وبدلاً من ذلك ، تتحد العديد من هذه الألغاز ، ومن خلال تفاعلها تتشكل إمكانية الحل. وسيكون الشكل الذي سيتخذه هذا الحل مختلف لكل قارئ. بعبارة أخرى ، تعمل الألغاز كجزء من الحل. من الصعب شرح ذلك ، لكن هذا هو نوع الرواية التي قررت كتابتها."
رائعة أخري لهاروكي لكن حاسس اني أجلتها كل ده عالفاضي.
انا كنت منتظر عمل صعب الفهم فيه اسلوب واقعي سحري و سيريالي في أحيان كثيرة.
بس الأسلوب طول الرواية كان إعتيادي جدًا مع إستثناء بعض الأجزاء القصيرة.
اللي فعلًا الأسلوب فيها حسيته بقي سيريالي فجأة بالذات جزئية كولونيل ساندرز اللي طلع من اللامكان عشان يحل اكثر من عقدة عشان الرواية تتقدم بشكل منطقي عن طريق شخصية وجودها و كيانها نفسه غير منطقي بالمرة.
في بعض الأحيان كنت تحس الأسلوب يرقي للواقعية السحرية بس كل حاجة كان بيتم تفسيرها بخيال علمي أو بأساطير.
أنا مش حابب أحاول أتعمق في رموز وراء الحكاية دي بالذات لأن بالنسبة ليا متمش محاولة الكشف عنها في أي وقت تقريبًا فهي بالنسبة لي مجرد حكاية فانتازيا من الطراز الأول و كل ما فيها تم تفسيره داخل الرواية أو الإيحاء به علي هذا الأساس
شعرت أن أسلوب هاروكي أسهل بكثير من أول رواية قرأتها له ما بعد الظلام أو يمكن أن يكون السبب يرجع في ذلك إلي الترجمة فترجمة كافكا علي الشاطئ سلسة للغاية لا تكاد تشعر انها رواية مترجمة
كان يوجد بعض الأحداث السيريالية و لكن هل وجود حدث سيريالي يرقي الرواية لهذا الأسلوب الصعب من الكتابة ؟ لا أعتقد ذلك.
عشقنا ناكاتا،
و ساييكي، أحببت أيضًا ساكورا جدًا و أوشيما.
كافكا أقوي فتي في الخامسة عشر و لكن في نفس الوقت لقد قابل إناس رائعون أعانوه علي حياته الصعبة التي أقدم عليها.
أنا لست ضليع في الفانتازيا اليابانية و لكن بسبب إقتراب شخصيات كافكا من شخصيات قرأتها مع الرائع نيل جايمان اشعر انه هناك حكايات أخري من الممكن أن أعرفها هنا و لكن من كتب يابانية أخري
المكان الذي اج��مع فيه الأم و الأب و كافكا الإبن في النهاية هو ليمبو و أسطورة ليمبو معروفة مكان إنتقالي بين الحياة و الموت تنهي فيه أمورك الغير منتهية.
و من الواضح أن دور ليمبو في الرواية عظيم لأن حجر المدخل يفتح مدخل ليمبو و استخدمته ساييكي من قبل للدخول إلي هذا العالم علي الأرجح لتقابل الفتي الذي كانت تحبه للمرة الأخيرة و لكنها فعلت شئ لم يكن يجب عليها أن تفعله دمر حياتها و حياة الكثيرين منهم الأب و الإبن و إبنتها نفسهم
مما فهمته انه لم تكن ساييكي لتحيا لولا دخولها للميبو و إخلالها بالمسار الزمني و لذلك عاشت فاقدة روحها لا تستطيع أن تنسجم في حياتها مع أي من ما قابلتهم او حتي في حياتها الزوجية التي أسفرت عن أسرة مفككة في كافكا و ساكورا و تامورا الأب اللعين
فهي بالفعل و بدون شك قابلت كافكا عندما كان عمرها 15 عام فقط و رسم له هذه اللوحة بوجودها تذكيرها له بالذكري جعله يتذكرها بالفعل لم يخض الكاتب في تفاصيل كيف حدث هذا فهي فجوة علي القارئ أن يملأها بنفسه.
قصة ناكاتا و الأحداث الغرائبية التي حدثت حوله ذكرتني بأحداث لم يكن لها تفسير حدثت في الحقيقة بنفس الطابع ان كان سقوط أطفال رحلة مدرسية فجأة جميعهم و بدون مقدمات مغشيًا عليهم أو سماء تمطر سمكًا فصدق او لا تصدق هذه الأحداث حصلت في عالمنا من قبل و كانت ضربة معلم تعميل هذه الأحداث في الرواية بهذه الطريقة الغرائبية
قدرة ناكاتا علي الكلام مع القطط أظن أنها كانت نتاج للصدمة التي حدثت له مع معلمته فها هو الفتي المنطوي أخيرًا يفتح قلبه لأحدهم ليقابل بالضرب و الصراخ ناكاتا لم يكن أبدًا طفلًا عاديًا الظروف هي من أرغمته علي إظهار قدراته بشكل مفاجئ فمن رأيي ناكاتا كان هو سبب سقوط التلاميذ جميعًا بما فيهم نفسه و هذا يدل علي قدرات عقلية و كلامه مع القطط بعد ذلك نتيجة أيضًا لهذه القدرات
أما قدراته التنبؤية فجأة هناك احتمالان حقًا لهذا النوع من القدرات الإحتمال الأول هو انها تعلقت بالكائن داخله و هذا الكائن لم يكن غير النحات تامورا الذي أراد أن يموت ليس لأن الحياة أصبحت مستحيلة له و لكن لأنه يريد أن يذهب لليمبو و يخترقها عن طريق استخدام ناكاتا كوعاء (و يمكن أن يتعلق فقط الجزء الخاص بسقوط الأسماك و العلق من السماء بهذا الكائن)
أما رحلة المهمة التي انطلق فيها ناكاتا فجأة لا أظن أنها تتعلق حقًا بهذا الكائن فهي كانت رحلة لتصحيح المسار الزمني كنا نشعر عندما انطلق في الرحلة انه ذاهب لكافكا تامورا مباشرةًا و لكن ما حدث كان المفاجئة فهو لم يكن ينتوي حتي مقابلة كافكا فكل مبتغاه و هدفه كان الآنسة ساييكي فهي من فتحت حجر المدخل و هي من أخلت بالمسار الزمني و ترتب عليه تدمير حيوات عدة.
استخدام أسطورة أوديب في الرواية أبهرني حقًا.
و الحقيقة انه كلما تحدثت أكثر عن الرواية كلما قدرت أكثر قلم هاروكي و ما فعله لأن بسبب سهولة القراءة لهاروكي نحب دائمًا ان نشك بكم هو جيد هذا الكاتب أنا لا أستطيع أن أعمل رأيي حقًا و أختار له مكان بين من قرأت لأقلامهم.
أحببت ايضًا الرحلة التي أخذنا فيها هاروكي في عالم الموسيقي لم أمسك ابدًا بطرف الخيط الذي رماه لي هاروكي او ماريو فارغاس يوسا عندما يتعلق الأمر بالموسيقي و لكن يومًا ما سابدء بكتاب خاص بالروائع الموسيقية امتلكه.
هناك الكثير من التفسيرات المعقدة للغاية عن الرواية من الممكن قراءتها و كلما ازدادوا تعقيدًا ازداد نجم هاروكي هل كان يقصد كل هذا بالفعل ام لا؟
ام هي مجرد حكاية فقط الكاتب يعلم هذا بالتأكيد
و للقارئ متعة التأويل.
فأعملوا خيالكم و استخدموا كل خبراتكم السابقة في تفسير هذا العمل لتصلوا لجزء من الحقيقة التي لم أصل لها.
* بعد قراءة مقالة ذكرت كيف يتحدث هاروكي عن هذه الرواية فهو علي الأرجح يكتب فعلًا بأسلوب واقعي سحري الغريب في الأمر ان كل أحداثه الواقعية السحرية تم تفسيرها بشكل واقعي في الرواية فالخط الفاصل بين الواقعية و الواقعية السحرية بالنسبة لي أثناء القراءة لم يكن له وجود لم يكن هناك لحظة بالنسبة لي في الرواية جعلتني أفكر هل هذا كان حلم أم حقيقة!
ايضًا عقل هاروكي الباطن تدخل بشكل ما في عوامل كثيرة في هذه الرواية و هذا اسلوب كتابة سيريالية و لكن ما قيمة كل هذه المعلومات في الناتج الأخير أمامنا؟!
April 17,2025
... Show More
مرة جديدة أقع في فخ شراء كتاب بعد حملة ترويج واسعة له. مرة أخرى أتحمس لقراءة كتاب تحدثوا مطولا عن قيمته الفلسفية والإنسانية والإجتماعية بينما هو مجرد تشويه كتابي (وليس أدبيًّا لان ما قراته لم يكن أدبًا) لهذه القيم جمعاء. هاروكي موراكامي كاتب ياباني ذاع صيته مؤخرًا لاسيما من خلال رواية "كافكا على الشاطىء".
مجرد معرفة أنّ الكاتب ياباني حتى يخيّل لأي قارىء مهما كانت ثقافته وجنسيته بأنه أمام عمل فخم ومتقن، كما عودنا اليابانيون في تعاملاتهم وإنجازاتهم التي تشكل قدوة يرغب الكثير من البلدان الإمتثال بها. لكن الوضع في هذه الرواية كان مختلفًا تمامًا ونقيضًا لكل الاعتبارات المسبقة التي يمكن لأي قارىء تخيلها. فلولا أن الجو العام للرواية من أسماء أشخاص وأمكنة لفظها يابانيًا ومن هوية الكاتب نفسه لاعتقدنا أنّ السارد هو أكثر أميركي أو أوروبي مقيم في اليابان. فأسلوب الحياة المعتمد في الرواية هو غربي أكثر من كونه آسيوي. الموسيقى هي لبرنس وشوبرت وبيتهوفن الأطعمة هي دجاج وسوفليه، الملابس هي أميركية الطراز من حيث الوصف وحتى الشاي فهو ايرل غراي والقلم مون بلان والسيارات هي فولزفاغن وبي أم دبليو.. وهذا بحد ذاته يحبط القارىء الذي توقع الولوج لأسلوب الحياة الياباني بقيمه وأنماطه المختلفة. ولكي لا نظلم الكاتب كثيرًا، فقد تطرق لبعض الكتاب والفنانيين اليابانيين لا سيّما في الصفحات الأولى من الكتاب.
الرواية تحكي قصة شاب قرر يوم عيد ميلاده الخامس عشر سرقة أموال والده والهروب من المنزل.
ليتضح لنا بعدها أنّ سبب هذا الهروب هو للابتعاد عن لعنة أطلقها عليه الوالد بأن الأمر سينتهي به قاتلاّ لأبيه ومدنسًا لعلاقته بأمه وأخته. في إشارة للعقدة الأودبية الشهيرة. لكن للأسف الكاتب لم يبرع بنقل هذه الصورة الأسطورية بأسلوب سليم ومنطقي . الضعف في التأليف بدا واضحًا من جوانب عديدة أبرزها حين قرر قسم الرواية لثلاثة قصص متداخلة يخيل للقارىء أنه أمام قضية ناتجة عن الحرب العالمية الثانية والتي أدت لإطلاق القنبلة الذرية على هيروشيماونكازاكي. فهناك حالة إغماء غير مبررة أصابت مجموعة أطفال في العام 1944 نعلم لاحقًا أنّ الطفل الذي طالت حالة الإغماء لديه وعلى أثرها فقد ذاكرته كليًا هو نكاتا الذي تحول غبيًا يتقن التحاور مع القطط وبإمكانه جعل السماء تمطر أسماكًا لينتهي به الأمر عبر وضع حد لحياة معلمته ساييكي والدة كافكا. صور دموية مختلفة ظهرت بأشكال مقرفة على الوجوه والثياب والأرضيات ، قطع رؤوس قطط والاحتفاظ بها من أجل صناعة ناي ... دون أن ننسى الغراب كرو الذي يوسوس لكافكا حينًا ويجمل له ما يفعله أحيانًا فلا نعرف إن كان صوت الضمير أم صوت الشيطان. وتنتهي الرواية ويبقى ماحدث دون تفسير، وكأن هذا الحدث عارض ويجب على القارىء الاكتفاء بهذا الجزء منه والانتقال لأجزاء مختلفة أخرى "كحجر المدخل" وغيرها. حبكة الرواية هي جنسية بحتة، لا علاقة لها لا بالحروب ولا بالمجازر ولا بأية قضية إنسانية أو إجتماعية أو حتى ثقافية أو سياسية، وإنما التحقيقات المذكورة في الرواية أتت لتضفي قالبًا مشوقًا دون أي رابط مع التفاصيل الأخرى. وهذا بحد ذاته فشل سردي. فالقص واللزق هي من عوامل الضعف في الكتابة إن لم يكن له دوافعه ومبرراته وأسلوبه المميز الغير منفر. والمشاهد التي أخذت هذا الشكل في الرواية كثيرة جدَا رغم محاولات الكاتب إيجاد الرابط بينها. من يقرأها دون تمعن يبرر ذلك لأسلوب سريالي، لكن حتى للسريالية مواهب كتابية تحترم وجدان القارىء. الكاتب أظهر ضعفه أيضًا من خلال تفاصيل أخرى، فساييكي الأم بدت في بداية الرواية أربعينية، ليتحدث عنها لاحقًا على أنها خمسينية، لنكتشف أخيرًا أنها قد تكون بلغت المئة عام: فهي المدرسة التي تسببت بفقدان ذاكرة ناكاتا والتي لم يذكر اسمها في التحقيقات إثر حادثة عام1944، واللافت أن أسماء شخصيات أهم قد ذكرت كاسم البروفيسور والمدير. أراد هاروكي هنا بعدم الفصح عن اسم المدرسة لمفاجأة القارىء في النهاية، بينما هذا الكتمان لم يكن منطقيا بذكر الآخرين وهو أيضًا يندرج في قائمة الضعف السردي. وتطالعنا في المنتصف رسالة كتبتها المدرسة تريح بها ضميرها عما اقترفته تجاه نكاتا للبروفيسور الذي أشرف على قضيتها وذلك في السبعينات لتعلمه أنها أصبحت عجوزا وتنتظر موتها في أية لحظة. هذه المدرّسة هي نفسها ساييكي التي أنجبت كافكا تامورا شاب الخامسةعشرة عامًا الذي يعيش في الألفية الجديدة من الكون. كيف استطاع تنسيق هذا التفاوت العمري لها دون أية معلومات توضيحية تحترم عقل القارىء؟ هذا ما بحثت عنه ولم أتوصل إليه. نحن حتى لم نعرف لماذا تركت زوجها وابنها ورحلت، وماذا حل بالأخت المتبناة التي حاول تصويرها على أنها ساكورا. الصور الضعيفة والغير مقبولة كثيرة في هذا السرد الخاوي وذكرها وتعدادها أمر مضيع للوقت تمامًا كما قراءتها. فلقد تبين وبشكل واضح أن الكاتب فاقد لهويته على ثلاثة أصعدة وهو نفسه ذكر أمر فقدان الهوية لأكثر من مرة في الرواية .
وهذه الهويات المفقودة هي: الهوية الوطنية، الهوية الجنسية والهوية الأدبية.

بالنسبة للهوية الوطنية، لقد تخلف عن واقعه الوطني الياباني ولم يظهره بواقعية وكأنه توجه من خلال هذه الرواية للمجتمع الغربي وليس للمجتمع الياباني الآسيوي وتعليل ذلك بحثه عن العالمية بعيدًا عن محيطه.هو لم يبدو يابانيا لا من حيث الثقافة ولا من حيث الكتابة. بينما المعروف والرائج في فن الأدب والرواية أنّ الكاتب هو مرآة أمته، بينما هذا لم نلتمسه هنا . كما أننا لم نلتمس له أي مراد يريد إيصالنا إليه من خلال سرده لبعض الأحداث التاريخية التي ألمت بوطنه. حتى أننا توقفنا في آخر الرواية وتساءلنا باستغراب : ماذا أراد حقَا من هذا كله؟
أما الهوية الجنسية ففيها انحراف وعدم القدرة على التفاعل حسيًا وعاطفيا في آن. كانت الغريزة الحيوانية الشهوانية هي المحرك وبدت وكأنها ملصوقة لصقًا بغية التأثير الفاضح على غرائز القارىء لاسيما المراهق والشهواني. وتمثل ذلك من خلال جملته التي كررها والتي وصف فيها واقع العلاقات بين شخصين (رجل رجل، امرأة رجل ، وامرأةامرأة)، مبرزا في هذا الإطار شخصية أوشيما وهي ليست ذكر ولا أنثى. ومن هنا الترويج لفكر شاذ يخالف القوانين الطبيعية التي من خلالها يعمر الكون ويزدهر. ويخيّل للقارىء أنه أمام مرحلة أدبية منحطة هاجسها جنسي وهمومها وقضاياها جنسية منحرفة تروج للانحراف دون أي اعتبار للعلاقات الإنسانية السامية التي تربط الأشخاص ببعض، لا سيّما علاقة الأمومة والأبوة والأخوة وعلاقة الحب. لم نشهد تعبيرًا إنسانيًا وعاطفيًا واحدًا، لم نشهد حبًا صادقًا يتفاعل. قد يكون لدى بعض المراهقين نفور من الوالدين في فترة من الفترات ولكن ليس لهذه الدرجة المؤذية. وحقيقة لا أعرف لمن توجه بهذه الرواية هل للمراهقين عبر القول لهم لتكتشفوا ذاتكم اهربوا من منازلكم، اقتلوا آباءكم ودنسوا روابطكم الأسرية، أم أنه توجه للأهل عبر القول لهم تخلوا عن مسؤولياتكم وازرعوا في عقول أولادكم لعنات منحرفة؟
الأسئلة التي لم أجد لها إجابة أصبحت كثيرة حتى الآن. والكاتب لم يكلف نفسه سوى عناء إقحام التهيؤات والتفاعلات الجنسية للتهرب من الإجابة.

أما بخصوص هويته الأدبية المفقودة فالملاحظ أن فشله في التعبير وعدم قدرته على ايجاد قضية أو رسالة يرسّخ من خلالها عمله وضعت الرواية في خانة غير محددة المعالم بين الكلاسيكية والسريالية.
بدا واضحًا تأثره برواية بدرو بارامو لخوان رولفو وهي رواية سريالية تتحدث عن العقدة الأودبية بأسلوب مبعثر حيث يطالب أب بأبيه بعد وفاة والدته وهو يزرع بداخل هذا الوالد عقدة ذنب تجاه زوجة منسية. برع خوان رولفو بإبراز سمات هذه العقدة دون الاتيان على ذكرها تاركًا للقارىء استنتاجها. بينما هاروكي بقي يكرر هذا الأمر وهو يقحمه في الرواية. كيف يمكننا قبول فكرة كره كافكا لوالده لهذه الدرجة وهو لم ينافسه على حب والدته التي هجرته من تلقاء نفسها حين كان صغيرًا؟ أما كان اجدر به كره والدته أكثر بدل الهيام بها بأسلوب غرائزي منحرف؟
أما التأثر الثاني لهاروكي كان برواية "مئة عام من العزلة" لغابريال غارسيا ماركيز. صحيح هذه الرواية امتدت على مدارمئة عام وجرى تدنيس عن غير تصور وتصميم للعلاقات بين الأقرباء، وإنما ذلك لم يكن لأسباب جنسية دنيئة و إنما لإظهار انغلاق أهل الإقطاع على بعضهم وفي الوقت نفسه تناحرهم الذي سيؤدي لانهيار القيم بشكل غير إرادي.

طال حديثي عن هذه الرواية التي أعتبرها من أسوأ ما قرأت حتى الآن. وإنما هذه الإطالة أتت لاستيائي من الإعجاب الذي حققته لدى الكثير من القراء. شعرت وكاننا فقدنا حاسة التذوق لدرجة أننا بتنا نلتهم كل ما يقدم لنا ونحن نثني على مزاياه دون معرفة طعمه ومكوناته.
هل أصبح الفكر السائد في عصرنا أنّ الكتابة لتكون متقنة يجب أن تسرد مشاهد انحراف جنسي؟ هل تعدت الصور الكتابية المشاهد الجنسية العاطفية لتبلغ منحى غير أخلاقي وشاذ؟ هل العلاقات الجنسية يجب أن تكون حيوانية غرائزية دون أي اعتبار لرابط أو لعاطفة في الروايات والقصص؟ حتى الحيوانات تبتعد عن محرماتها دون أن يكون لديها قانون أودين يحرم عليها ذلك. فالغريزة الطبيعية تحكم المبادىء حتى بالنسبة لأضعف الكائنات وأقلها عقلانية. من وضع هذه المبادىء للكتابة وجعلها مثالاً يحتذى لكل من طاوعه قلمه على الخيال المريض؟
ما الذي جر الإنسان للوصول لهذا الانحطاط؟ من هي الجهة التي تسعى لانحطاطه وتسميم فكره؟ وإلى متى سنبقى نشاهد ونحن "نومىء" موافقين على هذا الانحطاط الذي نسير نحوه راضين مكتفين مطأطئي الرؤوس سنة بعد أخرى؟.
مستقبلنا بخطر لأن فكرنا مسموم وبحاجة ماسة لترياق يعيد له نقاءه فنفكر بوعي واتزان ولا نكون أسرى لشهوات مقززة تدعي العبثية والسريالية الثقافية بينما هي لا تمت لأي ثقافة بعقل أو منطق أو حتى إحساس.
كتبت كل هذا النقد عن رواية لا تستحق حتى أن تنعت بالرواية كمحاولة للإضاءة على مرحلة معتمة نحن بصدد الاقتراب منها. الفكر نور والفلسفة نور والعلم بكل مكوناته نور، لماذا نقتبس من الظلام منهجًا نسير به ونصفق له؟ لماذا نتأثر بما عرضوه لنا وأخبرونا أنه عمل أدبي نافذ اقرأوه؟ لا ! لن نحتفل معكم على أعمال سيئة ونمتدحها وهي تقمع بداخلنا ذرات النقاء والصفاء وتأخذنا نحو غياهب الشر والسوء! لن نصمت ونحن نتلقف الوضاعة على جرعات! لو كنا صوتًا واحدًا ونبرة استياء واحدة فكلمة الحقيقة يكفيها شخص واحد لقولها حتى يسمعها أشخاص، ولتتحول القضية من الفرد إلى جماعة.
لنقرأ بوعي وتمعن ولنوقظ بداخلنا ثقافة قرائية تميّز الفن الإبداعي من التفنن بإبداع التضليل ...
النجمة الوحيدة التي وضعتها ليست للتعبير عن توافق على أي مما ورد في هذه الرواية ، وإنما لإبداء استيائي منها رغم أن استيائي يستحق أكثر من خمس نجمات.
April 17,2025
... Show More

مراجعة مشتركة قام بكتابتها كلّ من أحمد شاهين وراية

Ahmed Hussein ShaheenAhmed Hussein Shaheen

n  n

n  
n
"كلّ منّا يفقد شيئاً عزيزاً عليه، فُرصاً، إمكانيات، مشاعر لا يمكننا استعادتها أبداً. كل هذا جزء من معنى كوننا نعيش. ولكن في داخل رؤوسنا – أو هذا ما أتصوّره أنا – نخزّن الذكريات في غرفة صغيرة هناك. غرفة كالرفوف في هذه المكتبة، ولنعي الأعمال التي كتبتها قلوبنا، علينا أن نصنّفها وننظّمها ببطاقات، ونزيل عنه الغبار من حين لآخر، ونجدّد لها الهواء، ونغيّر الماء في أواني الزهور، بكلمات أخرى، ستعيش للأبد في مكتبتك الخاصة بك."
n
n


في هذه الرواية، ننطلق مع الفتى كافكا تامورا في رحلة هروبه من بيت أبيه حين بلغ الخامسة عشرة من عمره. نذهب معه في رحلة لبحثه عن إجابات فيما يتعلّق بماضي والديه، وبه هو نفسه. حيث ينتهي المطاف به في مكتبة كوميورا التاريخية.

في الوقت نفسه نتعرّف إلى العجوز ناكاتا، صاحب النصف ظل، المسكين، المسالم، الذي لا يعرف القراءة ولا الكتابة، ويتحدّث عن نفسه بصيغة الغائب، والذي يستطيع محادثة القطط. ونصحب ناكاتا أيضاً في رحلته الغريبة للبحث عن نصف ظله الضائع وما يصادفه من مشكلات وأزمات.

نُعجب بشخصية الفتى كافكا المثقف، القارئ، الذي يمارس الرياضة باستمرار، والشجاع كذلك حيث استطاع الهروب من منزل والده ومدرسته رغم صغر سنّه. ونُحب العجوز ناكاتا وبرائته وبساطته ونظرته المسطّحة جداً للحياة.

نلتقي أيضاً بأوشيما، عامل المكتبة، الذي ساعد كافكا بالاستمرار في رحلته، وكذلك نُعجب به وبثقافته وأناقة هندامه، وحبّه للموسيقى، وصراحته في التعبير عن نفسه أمام كافكا، حيث أن أوشيما أنثى في الأصل وليس ذكراً.

ونتعرّف إلى هوشينو، السائق الذي أقلّ ناكاتا إلى تاكاماتسو، وصحبه في رحلته، ونلاحظ كيف تأثر هوشينو في هذه الرحلة، حيث أدرك أن حياته السابقة كانت خالية من أي معنى أو جوهر. وبتعرّفه إلى ناكاتا وما واجهاه سويّة، جعلا منه إنساناً آخر، ينظر للحياة بنظرة مختلفة، أصبح يقرأ ويهتم بالموسيقى وبسميفونيات بينهوفن خصوصاً وحتى بأفلام فرانسوا تروفو.

ونتعرّف إلى الآنسة ساييكي أيضاً، المسؤولة عن مكتبة كوميورا، ذات الشخصية الغامضة والساحرة في نفس الوقت، التي تلف الأسرار حياتها الماضية والحاضرة.

أكثر ما لفت انتباهنا هو وجود نقاط تشابه كبيرة بين الفتى كافكا تامورا والعجوز ناكاتا؛ مثلاً هما يحبّان النظافة والاهتمام بنفسهما كثيراً. يفقدان الوعي لفترة فلا يعرف كلاهما ماذا حصل أو لمَ هو في ذلك المكان. كلاهما يسكانان في حي ناكانو في طوكيو، ويحبان القطط؛ فناكاتا يحادث القطط وكافكا حين يملس فراء القط يذكّره هذا بشيء ما لا يدري كنهه تماماً. وفي حادثة قتل جوني ووكر، ناكاتا لم يتلطّخ بالدماء وكافكا تلطّخ قميصه بها، رغم اختلاف أمكانهما.

رغم كل تلك الأسرار والألغاز المختلطة، تُعجبك الرواية، وتسحرك بتفاصيلها الغريبة. تتناول الرواية أفكاراً وجودية عن قيمة الحياة والذكريات، والحب، والموت؛ حيث نرى بوضوح بأن الموت هنا ما هو إلّا جزء من رحلة الإنسان في الحياة، وأهمية اكتشاف الذات، أو ما يسمّيها موراكامي المتاهة الداخلية:
n  
n
"الأشياء خارجك ليس سوى انعكاس ظاهري لما بداخلك، وما في داخلك انعكاس لما هو خارجك. ولهذا فحين تدخل متاهة في الخارج، تكون في الوقت نفسه قد دخلت إلى متاهة الداخل. وهو بالتأكيد، أمر ينطوي على خطر."

n
n

وأهمية مواجهة المخاوف كذلك حتى نستطيع التغلّب عليها:
n  
n
"إغماض العينين لن يغيّر في شيء. لا شيء سيختفي لمجرّد أنك لا تريد أن تراه. بل، ستجد أن الأمر ازداد سوءاً في المرة التالية التي تنظر فيها. هذا هو العالم الذي نحيا فيه. أبقِ عينيك مفتوحتين على وسعهما. الجبان فقط هو من يغمض عينيه. إغماض عينيك وسد أذنيك لن يوقف الزمن."
n


أُعجبنا كذلك بنظرة هاروكي موراكامي للحرب، ونزعة السلام في هذه الرواية:
n  
n
"عندما تنشب الحرب، يُجبر الناس على أن يصيروا جنوداً، يحملون الأسلحة ويمضون إلى الجبهة. وهناك يتحتم عليهم أن يقتلوا أكبر عدد ممكن من الجنود الذين على الجبهة المقابلة، ولا أحد يهتم ما إذا كنت تودّ قتل الآخرين أم لا. فهو مجرد عمل يتحتم عليك فعله، وإلّا قتلت أنت... هذا هو تاريخ البشرية في اختصار."

"لو لم نعثر على هذه الرقعة، لكانوا شحنونا إلى ما وراء البحار... وهناك كنّا إما سنَقتل أو سنُقتل. لم يكن هذا لنا. أنا مزارع في الأصل، وصاحبي هذا قد تخرج لتوّه من الجامعة، ولا أحد منّا يرغب في قتل أحد. والأسوأ طبعاً عن نُقتل."
n


رواية ساحرة، تنتقل بنا إلى اليابان، عالم بعيد، ثقافة مختلفة، حتى شكل البيوت والمعابد والمأكولات مختلف. فيها الكثير من عناوين الكتب والمقطوعات الموسيقية الساحرة.

تنمّ هذه التحفة عن موهبة موراكامي الفذّة في الكتابة وثقافته الغزيرة والمتنوّعة في كل المجالات، نستغرب أشد الاستغراب لماذا لم يتم منحه نوبل في الآداب إلى الآن.

لا يهم إن كنّا توصّلنا لحل لكل هذه الألغاز أم لا، المهم هو أننا عشنا هذه الرواية في كل تفاصيلها كما لو كنّا جزءاً منها.
n  
n

"أعتقد أن هناك أشياء يجب ألّا نحاول فهمها."
n

بل أن نغرق في سحرها ونترك لخيالنا أن يُكمل الرحلة.

n  n
April 17,2025
... Show More
Nu sînt un „harukist”, așa încît nu-mi pierd cumpătul cînd recitesc un roman de Murakami. Kafka pe malul mării e un fantasy amuzant și, uneori, comic. Personajele sar dintr-o realitate într-alta, coboară viforos în trecut, vizitează lumi paralele, deschid și închid porți cosmice etc. Totul ar fi aproape OK. Oricît de confuză, acțiunea rămîne acțiune. Ceea ce nu reușește Murakami cu nici un chip, printre altele, este să compună o descriere erotică valabilă. I-aș fi dat negreșit premiul Bad sex in fiction, chiar dacă acest roman, au decis criticii de la Kirkus Reviews (în 1 decembrie 2004), „valorează cît un premiu Nobel”: „A masterpiece, entirely Nobel-worthy”.

Să citim, mai întîi, o introducere anatomică. A plouat, Kafka iese gol în ploaie și se bucură de șuvoaiele de apă. Întors în cabana din Kochi, își admiră anatomia: „Mă aşez apoi pe pat şi îmi privesc penisul sănătos, deschis la culoare, cu glandul de-abia dezvelit... Încă mai simt în gland durerea de la stropii de ploaie. Privesc un timp îndelungat acest organ straniu, care îmi aparţine, dar care nu se supune niciodată voinţei mele şi care pare să gîndească de unul singur”. Asta e o înțelepciune din bătrîni: penisul lucrează de capul lui. Pe cînd se află în cel mai pur extraz autocontemplativ, Kafka Tamura e surprins de Oshima, femeia-bărbat-androgin și se rușinează: „Dezbrăcat, aşa, în faţa lui Oshima, simt că mi se pune un nod în gît. Părul pubian, penisul, testiculele mele sînt luminate de raze. Arată foarte fragile şi lipsite de apărare”. Desigur: multor cititori le vor da lacrimile...

Sărim cîteva capitole. De data asta e noapte. Acum penisul și testiculele tînărului de 15 ani nu mai sînt luminate de raze, se odihnesc în întuneric. În cămăruța lui de la Biblioteca Memorială Komura, sosește tulburătoarea doamnă Saeki (una din versiunile ei), de care Kafka e foarte îndrăgostit. Se întîmplă inevitabilul (naratorul trece la persoana a III-a): „Te sărută pe gît de nenumărate ori şi îţi apucă penisul în mînă, deja în erecţie şi tare ca o piatră. Îţi prinde uşor testiculele în palmă şi, fără să rostească un cuvînt, îţi conduce mîna către părul ei pubian. Sexul ei este fierbinte şi umed...”.

Trec peste întîlnirea lui Hoshino cu o femeie de o abilitate erotică ieșită din comun, specialistă în Bergson și Hegel din care citează cu voluptate. Efectul e instantaneu: „Fata l-a dus în pat, l-a mîngîiat pe tot corpul cu degetele şi cu limba, provocîndu-i din nou o erecţie puternică, fermă şi dreaptă ca turnul din Pisa în aşteptarea carnavalului”. Comparația cu turnul din Pisa a fost o glumă, pesemne...

Acest roman e scris de un japonez, dar personajele nu au nici o identitate precisă, par niște androizi aseptici, școliți de specialiștii de la MIT. Se deplasează cu mașini Volkswagen Gold, beau bere (în nici un caz sake), citează din tragediile lui Euripide şi ale lui Eschil, din Goethe și Tolstoi, din poemele lui T.S. Eliot și W.B. Yeats („în vis începe responsabilitatea”), ascultă Haydn, Schubert, Beethoven, jazz și rock, mănîncă multă pîine, ceea ce în Japonia e rarissim. Acțiunea romanului se poate desfășura oriunde pe glob.

Există, desigur, și un „morosophos”, un nebun-înțelept, bătrînul Satoru Nakata, „detectivul de pisici”. El este singurul care poate mîntui lumea de rău (care, aici, se numește Johnnie Walker), dar are nevoie de ajutorul și mușchii lui Hoshino pentru a răsturna „piatra de intrare” și a distruge „alienul” răului care iese pe gura defunctului Nakata, într-o scenă de un grotesc apăsat. Piatra e imposibil de grea, dar Hoshino reușește s-o ridice: „Mintea i s-a golit şi a simţit că îi plesnesc muşchii. Se aştepta să-şi vadă testiculele rostogolindu-se pe podea, dar nu a lăsat piatra din mîini”.

Într-un cuvînt, a salvat lumea și, ca bonus, și-a păstrat și testiculele...

P. S. În limba cehă, „Kafka” nu înseamnă corb, cum pretinde autorul, ci stăncuță (corvus monedula).

P. P. S. Firește că nu m-am prins de „subtilitățile” romanului, nu posed atîta istețime. Prin urmare, n-am auzit de mitul lui Oedip (rescris aici de autor), nici de Bildungsroman, nici de aventurile inițiatice și n-am descifrat aluziile intertextuale. Nu am mintea atît de încăpătoare. Cartea de față mi-a adus însă aminte de Aventurile lui Huckleberry Finn.
April 17,2025
... Show More
إلتقيت قبل أيام بزميل ياباني ودار بيننا حوار حول الأدب والقراءة، وتطرقنا لرواية هاروكي موراكامي هذه، وسألني إن كنت قد فهمت الرواية، خصوصًا أنني أبديت إعجابي الشديد بها، فقلت له: بصراحة .. كلا!
ضحك بشدة وقال لي : لو أنك قلت أنك فهمت الرواية لجزمت بأنك لم تقرأها، فهذه الرواية أصلا قائمة على عدم الفهم: عدم فهم الحياة، عدم فهم الحب، عدم فهم الذات..إلخ وهي بعكس روايات باولو كويلو الوعظية -مثلاً- لا تقدم لك إجابات جاهزة ومعلبة، أو تطبطب على عقلك، أو تحقن روحك بمخدر موضعي، بل تسبب لك قلقًا فكريًا وتدفعك للتساؤل بينك وبين نفسك: هل أنا أفهم..نفسي؟


Leave a Review
You must be logged in to rate and post a review. Register an account to get started.