از این کتاب متنفرم چون از ایگنیشس درونی خودم متنفرم .
مطالعه این کتاب لذت بخش نیست اما اگه با کمی صداقت و ذکاوت بخونیدش حرف های زیادی برای گفتن داره
n"Miniver cursed the commonplace
And eyed a khaki suit with loathing;
He missed the mediæval grace
Of iron clothing.
Miniver scorned the gold he sought,
But sore annoyed was he without it;
Miniver thought, and thought, and thought,
And thought about it.
Miniver Cheevy, born too late,
Scratched his head and kept on thinking;
Miniver coughed, and called it fate,
And kept on drinking."--Edward Arlington Robinson
n “¡Qué falta de gusto y de decencia!” “¡Qué falta de teología y geometría!” nA ver, que yo soy tan misántropo como el que más, el ser humano me da razones a diario para aumentar sin pausa el número de individuos e individuas a los que despreciar con toda el alma. Lo que inevitablemente me lleva a compartir con Ignatius Reilly, el egregio grandote con gorra de cazador protagonista de la novela, el pesimismo más atroz y para el que solo encuentro consuelo en la seguridad de que en pocos años todos estaremos comiendo mierda, y eso si hay para todos, como añade siempre mi primo con esa gracia que el diablo le dio. Si algo envidio de Ignatius Reilly es, sin duda, su desvergüenza en la falta de consideración que tiene con casi cualquier individuo o individua que se le cruza.
n “Si un blanco de la clase media fuera lo bastante suicida como para sentarse a mi lado, imagino que lo golpearía sonoramente en la cabeza y en los hombros con una manaza, arrojando, con suma destreza, uno de mis cócteles molotov a un autobús en marcha atiborrado de blancos de clase media con la otra.” nPero aun así, me niego a ver a Ignatius Reilly como un ser tierno y entrañable malogrado por una sociedad decadente contra la que luchaba en una guerra desigual. Nadie va a convencerme de ello, ninguna conjura logrará tamaña majadería conmigo. ¿Un Don Quijote obeso? ¿Un Cristo moderno? Ignatius Reilly es un haragán, sexófobo, cobarde y pontificador de soberbia infinita y luces muy justitas que se comunica con el resto del mundo a través del desagrado y que despotrica contra todo lo que se mueve con una elegancia y una gracia, eso no se lo puedo negar, que en ocasiones nos divierte por su despropósito, que en otras nos indigna, sin dejar de divertirnos, por el reaccionario y casposo espíritu que lo inspira, y que en otras tantas más, aunque en mi criterio son las menos, nos asombra por la inesperada agudeza con la que saca los colores a la sociedad de su época, en realidad de cualquier época que sea posterior a la edad media.
حق دارید اگر اتحادیه ابلهان را با یک تردید جدی آغاز کنید. همه جا در موردش صحبت میکنند و تعریف های زیادی داخل وب و جراید و انواع لیست ها در موردش وجود دارد. حق دارید اگر فکر کنید که از آن دست عامه پسندهایی است که عموما کیفیت پایینی دارند اما به چاپهای ۲۰ و ۳۰ میرسند. اما کاملا در اشتباهید. اتحادیه ابلهان نه آن کتاب عامه پسندیست که همه از خواندنش لذت ببرند و نه آن داستان بی نظیریست که باید حتمن در زندگیتان خوانده باشید. یکتایی این کتاب از آن جهت است که آنقدر عذاب آور است که لحن طنزگونه اش مدام میسوزاند و شخصیت خواننده را تخریب میکند. با تک تک صفحاتش شکنجه خواهید شد و در نهایت از قله ای بلند سقوط خواهید کرد.
نمیدانم چند نفر تا حالا کتاب را در میانه رها کرده است اما مطمئنم تعداشان کم نیست. به پایان رساندن همچین کتابی برای خوانندگان معمولی اصلا کار ساده ای نیست. چون از لحاظ داستانی، این کتاب تقریبا چیزی برای ارائه ندارد. ساختار کلی رمان از چند داستان کوچکتر تشکیل شده است که به صورت موازی در جریان هستند و در نهایت در نقطه ای با همدیگر تلاقی پیدا خواهند کرد. این خرده داستان ها که همگی در ساده ترین حالت خود قرار دارند به شکلی کاملا یکنواخت و به دور از هیجان روایت می شوند و تقریبا در هیچ کجای مسیر اتفاق خارق العاده ای رخ نمی دهد اما همین بستر، زمینه را برای یکی از نقاط قوت کتاب فراهم کرده است و آن باور پذیری بسیار زیاد آن است.
شخصیت ایگنیشس جی رایلی پررنگ ترین و جذاب ترین کاراکتر داستان است. کسی که از او متنفر خواهید شد، دوستش می دارید و درکش خواهیدکرد. به یاد ندارم با هیچ شخصیتی در دنیای ادبیات به اندازه ایگنیشز احساس همدردی کرده باشم. ایگنیشس کسی است که مدام احساس می کند برای زندگی داخل این تاریخ و این جامعه ساخته نشده است و دنکیشوت وار سعی میکند جامعه را به روش خودش اصلاح کند. چیزی که مدام باعث تباهی و فساد بیشتری می شود.
ایگنیشس و سایر کاراکترهای داستان در جامعه ی آمریکای مترقی زندگی میکنند. آمریکایی که به مهد دمکراسی و تجمل تبدیل شده است. ایگنیشس و سایرین می کوشند در این منجلاب و بلبشوی نوظهور زندگی کنند هر چند که هر کدام روش خود را برای این کار دارند. تنوع شخصیت ها آنقدر زیاد است که تقریبا همه چیزی را درون این رمان خواهید یافت. از یک تحصیل کرده ی بیکار و تنبل گرفته تا یک کارخانه دار بی انگیزه . شاهکار جان کندی تول همین پرداخت مناسب شخصیت های ساده اما بسیار واقعی است.
ترجمه:
به یک جمله بسنده می کنم. هرچند که تم کمدی اثر زیر بار ترجمه کمی رنگ باخته است اما بازم می توانید با بعضی از دیالوگ ها از ته دل بخندید.