...
Show More
مُقلدها عنوان کتابی ایست از گراهام گرین ، نمایشنامه نویس ، منتقد ادبی و داستان نویس سرشناس انگلیسی . کتاب مقلدها پس از سفر او به هائیتی نوشته شده و روایتگر دورانی از هائیتی ایست که کشور در چنگال فرانسوا دووالیه دیکتاتور یا پاپادوک اسیر بوده و تون تون ماکوت ها یا شبه نظامی ها حکومت ترس و وحشت در سرتاسر هائیتی فقیر و قحطی زده برپا کرده اند .
گرین با زبانی سرشار از طنز فقر و عقب ماندگی و ویرانی تقریبا تمامی زیرساختارهای یک کشور کاملا بحران زده را شرح داده ، فقر ، گرسنگی ، فساد ، ناامنی ، نبود سوخت ، قطع مداوم و همیشگی برق و تلفن ، جهل و خرافات تنها بخشی از چهره و حقیقت هائیتی را نشان می دهد . سوی دیگر تباهی ، غرب به رهبری آمریکاست که نه تنها چشم خود را بر این جنایات بسته ، بلکه به بهانه مبارزه با کمونیسم از رژیم پاپادوک حمایت هم می کند .
رگه های طنز را در تمامی شخصیت های مُقلدها می توان دید . راوی داستان براون ، سرهنگ جونز و آقا و خانم اسمیت گرچه با مشکلاتی روبرو هستند که می تواند به قیمت جان آنها تمام شود اما تلاش آنها برای حل بحران و نجات خود ، غالبا خود به بحرانی دیگر ختم می شود .
جالب ترین آنها را باید زوج آمریکایی اسمیت دانست که در طعنه ای آشکار به ناآگاهی آمریکایی ها از روزگار هائیتی ، به قصد سرمایه گذاری درصنعت گیاه خواری به کشوری آمده اند که تقریبا همه از آن فراری شده اند و کمبود هر نوع خوردنی در آن آشکار است . گرچه که بی خبری اسمیت ها با اصولگرا و سخت پابند به اخلاق بودن آنها همراه شده است .
گرین مبارزات پارتیزانی ضد پاپادوک را هم به سخره گرفته ، پارتیزان ها نه دانش و علمی برای ارائه راه حل دارند و نه قدرتی برای آنکه رژیم را بترسانند . سر دسته آنها باید هم سرهنگ قلابی باشد که به عمر خود نه در جنگل بوده و نه اسلحه ای در دست گرفته است .
اهمیت مقلدها را باید در آشنا کردن افکار عمومی جهان ( البته منظور آمریکا و اروپاست ) با کشور همواره مصیبت زده هائیتی دانست . ( اگرچه که چندان مشخص نیست که این آشنایی چه اثرات مثبتی برای هائیتی داشته ) گرین تصویری واضح و روشن از زندگی درجهنمی به نام هائیتی ترسیم کرده است .
گرین با زبانی سرشار از طنز فقر و عقب ماندگی و ویرانی تقریبا تمامی زیرساختارهای یک کشور کاملا بحران زده را شرح داده ، فقر ، گرسنگی ، فساد ، ناامنی ، نبود سوخت ، قطع مداوم و همیشگی برق و تلفن ، جهل و خرافات تنها بخشی از چهره و حقیقت هائیتی را نشان می دهد . سوی دیگر تباهی ، غرب به رهبری آمریکاست که نه تنها چشم خود را بر این جنایات بسته ، بلکه به بهانه مبارزه با کمونیسم از رژیم پاپادوک حمایت هم می کند .
رگه های طنز را در تمامی شخصیت های مُقلدها می توان دید . راوی داستان براون ، سرهنگ جونز و آقا و خانم اسمیت گرچه با مشکلاتی روبرو هستند که می تواند به قیمت جان آنها تمام شود اما تلاش آنها برای حل بحران و نجات خود ، غالبا خود به بحرانی دیگر ختم می شود .
جالب ترین آنها را باید زوج آمریکایی اسمیت دانست که در طعنه ای آشکار به ناآگاهی آمریکایی ها از روزگار هائیتی ، به قصد سرمایه گذاری درصنعت گیاه خواری به کشوری آمده اند که تقریبا همه از آن فراری شده اند و کمبود هر نوع خوردنی در آن آشکار است . گرچه که بی خبری اسمیت ها با اصولگرا و سخت پابند به اخلاق بودن آنها همراه شده است .
گرین مبارزات پارتیزانی ضد پاپادوک را هم به سخره گرفته ، پارتیزان ها نه دانش و علمی برای ارائه راه حل دارند و نه قدرتی برای آنکه رژیم را بترسانند . سر دسته آنها باید هم سرهنگ قلابی باشد که به عمر خود نه در جنگل بوده و نه اسلحه ای در دست گرفته است .
اهمیت مقلدها را باید در آشنا کردن افکار عمومی جهان ( البته منظور آمریکا و اروپاست ) با کشور همواره مصیبت زده هائیتی دانست . ( اگرچه که چندان مشخص نیست که این آشنایی چه اثرات مثبتی برای هائیتی داشته ) گرین تصویری واضح و روشن از زندگی درجهنمی به نام هائیتی ترسیم کرده است .