...
Show More
موضوع کتاب جالبه. حس مقاومت درونی در برابر انجام کاری که باید انجام بدیم اما دست و دلمون به سمت کار نمیره. میدونیم که باید این کار رو انجام بدیم، کاریه که دلمون هم میخواد انجام بدیم اما وقتی که باید بشینیم و واقعا انجامش بدیم، میریم سراغ یک چیز دیگه، یک بهونه، یک سرگرمی، یک حواسپرتی، یک مشکل و یا هر چیز دیگهای که باعث بشه تا انجام دادن این کار رو فعلا کنار بذاریم.
برای اینکه کارمون رو انجام ندیم، برای خودمون بهونههای مختلف میتراشیم و کار رو به تاخیر میاندازیم. توی بعضی از موارد برای خودمون کارهای متفرقه درست میکنیم، حرفهای رو شروع میکنیم که میدونیم فقط برای فرار از کار اصلیه و یا حتا دردسرهایی ایجاد میکنیم که برای انجام ندادن کارمون دلیل داشته باشیم. تنها راه چاره اینه که بشینی و کارت رو انجام بدی. راه دیگهای نیست. شاید اولین بار که واقعا این موضوع رو حس میکردم و نسبت بهش آگاه بودم، وقتی بود که باید پایاننامه ارشدم رو مینوشتم.
موضوع کتاب جالبه. مشکل رو به خوبی شناسایی میکنه و نشونههای اون رو اعلام میکنه. اما این کتاب هم مثل اون کتابهای دیگه نویسنده، برای متقاعد کردن خواننده میزنه به صحرای کربلا! میگه شما مثل یک صفحه سفید به دنیا نیومدین که جامعه شما رو شکل بده. بلکه یک روحی دارین که از قبل برنامه و هدفش تعیین شده و کاری به دوش شما گذاشته شده که فقط شما باید اون رو انجام بدین وگرنه با هدر دادن استعدادها و مهارتهاتون در محضر پرودگار متعال یا هر کی، احساس شرمساری میکنین و ناامیدش میکنین. شما باید خودتون رو کشف کنین و کاری که بهتون سپرده شده رو انجام بدین و از این حرفا. پر از خدا و تقدیر و روح و فرشته و الهام و ایمان و کاری که به ما سپرده شده و ... . اینکه فقط یک بار این موضوعات رو مطرح کنه یک چیزه اما اینکه کل کتاب رو با اونها پر کنه، موضوع کاملا متفاوتیه.
یک سمینار دیدم که خوب بود و مطالب مفیدی داشت. مجری برای من شناخته شده و قابل اطمینان بود. یکی دو جا از این کتاب رفرنس آورده بود و من تصمیم گرفتم کتابهای این نویسنده رو ��خونم. در کل راضیکننده نبود. شاید فقط همون چند جایی که رفرنس شده بود، مطالب قابل قبولی بودن که همهاش هم توی بخش اول کتاب بود. بخش دوم حرفش این بود که حرفهای عمل کنین و در هر صورت کار رو انجام بدین. بخش سوم هم که کلا با همون مزخرفات مذکور پر شده بود.
برای اینکه کارمون رو انجام ندیم، برای خودمون بهونههای مختلف میتراشیم و کار رو به تاخیر میاندازیم. توی بعضی از موارد برای خودمون کارهای متفرقه درست میکنیم، حرفهای رو شروع میکنیم که میدونیم فقط برای فرار از کار اصلیه و یا حتا دردسرهایی ایجاد میکنیم که برای انجام ندادن کارمون دلیل داشته باشیم. تنها راه چاره اینه که بشینی و کارت رو انجام بدی. راه دیگهای نیست. شاید اولین بار که واقعا این موضوع رو حس میکردم و نسبت بهش آگاه بودم، وقتی بود که باید پایاننامه ارشدم رو مینوشتم.
موضوع کتاب جالبه. مشکل رو به خوبی شناسایی میکنه و نشونههای اون رو اعلام میکنه. اما این کتاب هم مثل اون کتابهای دیگه نویسنده، برای متقاعد کردن خواننده میزنه به صحرای کربلا! میگه شما مثل یک صفحه سفید به دنیا نیومدین که جامعه شما رو شکل بده. بلکه یک روحی دارین که از قبل برنامه و هدفش تعیین شده و کاری به دوش شما گذاشته شده که فقط شما باید اون رو انجام بدین وگرنه با هدر دادن استعدادها و مهارتهاتون در محضر پرودگار متعال یا هر کی، احساس شرمساری میکنین و ناامیدش میکنین. شما باید خودتون رو کشف کنین و کاری که بهتون سپرده شده رو انجام بدین و از این حرفا. پر از خدا و تقدیر و روح و فرشته و الهام و ایمان و کاری که به ما سپرده شده و ... . اینکه فقط یک بار این موضوعات رو مطرح کنه یک چیزه اما اینکه کل کتاب رو با اونها پر کنه، موضوع کاملا متفاوتیه.
یک سمینار دیدم که خوب بود و مطالب مفیدی داشت. مجری برای من شناخته شده و قابل اطمینان بود. یکی دو جا از این کتاب رفرنس آورده بود و من تصمیم گرفتم کتابهای این نویسنده رو ��خونم. در کل راضیکننده نبود. شاید فقط همون چند جایی که رفرنس شده بود، مطالب قابل قبولی بودن که همهاش هم توی بخش اول کتاب بود. بخش دوم حرفش این بود که حرفهای عمل کنین و در هر صورت کار رو انجام بدین. بخش سوم هم که کلا با همون مزخرفات مذکور پر شده بود.