دوبوار در "جنس دوم" می‌پرسد که زن کیست یا چیست و چرا به‌عنوانِ"دیگری" مطرح است، چرا جنس "دوم" است، چرا فرعی است، چرا در مقایسه با مرد کم‌ارزش است.
او درجنس دوم به زواياي تاريخي،اجتماعي،فلسفي و رواني پديده ي زنانگي مي پردازد.
دوبووار يك اگريستانسياليست است و معتقد بر تقدم وجود انساني برماهيت انساني مي باشد.از اين رو او معتقد نيست كه طبيعت زن باعث شده كه او در موقعيت فرودست قرار گيرد.او وجود انسان را با طبيعت توضيح نميدهد،وجود انساني را اساسا آزاد در نظر ميگيرد.آزادي و موقعيت موضوع ثابت آثار اوست.از نظر او معناي آزادي در خودش است؛آزادي،تلاش براي آزادي است و اين تلاش،به زندگي معنا مي دهد.
هدف اصلي دوبووار رسيدن زن به موقعيتي برابر با مردان است و دعوت رسيدن به جهاني كه در آن زنان بتوانند آزادانه و آگاهانه هويت خويش را تعريف كرده و به آن شكل دهد تا از موقعيت اسارتبار خود فراتر رود و آماده شود كه آن رادرهم بشكند.او اززنان مي خواهد در ميان خود به دنبال عامل اسارت بگردند و فقط همه مشكلات را از چشم مردان نبينند.
تعديل وضع اقتصادي عامل اساسي تحول زنان است ولي تا وقتي كه نتيجه هاي اخلاقي ،اجتماعي،فرهنگي و...راكه اين عامل اعلام و ايجاب مي كند به دنبال نداشته باشد،زن تازه اي نمي تواند روي بنمايد.زن بايد پوست نو بالا بياورد و اين جز به ياري تحولي جمعي نميتواند انجام پذيرد.

ديسمبر ٢٠١٨ :القراءة الثانية ، وهذه المرة بنسخة ورقية. لا زالت سيمون بوفوار تدهشني بأطروحاتها وإن كنت لا أتفق معها في معظمها. يبدو أني سأجعل قراءة هذا الكتاب فريضة نهاية كل عام ❤.

فبراير ٢٠١٧: القراءة الأولى.
سيمون دوبوفوار هي إحدى رواد النسوية و حركة تحرر المرأة ،أصدرت كتابها " الجنس الآخر" عام
1949 ،و فيه تبحث بواسطة معطيات التاريخ ،و علم التحليل النفسي الإجابة عن سؤالين :
*كيف وصل الحال بالمرأة إلى ماهو عليه اليوم (أي أن تكون "الاخر"؟)
*وماهي الأسباب لعدم تكتل النساء سوية ومواجهة الواقع الذكوري الذي فرض عليهن؟
و على نحو آخر هذا الكتاب يستوضح أحد أشهر أقوالها اقتباسا : “لا يولد الإنسان امرأة ، بل يصبح كذلك”.

التاريخ يقول أن "الأنثى" في العصور التاريخية القديمة كان يسبغ عليها إجلالا و توقيرا بصفتها كائن تعطي الحياة(الإنجاب)، حتى أن الناس عبدت آلهة أنثى . و لم يستمر الحال على هذا المنوال بعد الانتقال من نظام "المشاع" إلى "الملكية الفردية" حيث يخضع الرجل تحت سيطرته كل ما يستطيع امتلاكه حتى الأسرة، و هكذا نشأت السلطة الأبوية . جدير بالذكر أن الرجال لم يبسطوا السلطة الأبوية على المجتمع هكذا فجأة مثل محتل غاشم ، بل جرت بصورة بطيئة بلا مقاومة من جانب النساء.
ثم تتعرض سيمون دوبوفوار لمراحل تكوين المرأة بدءا من الطفولة ،المراهقة و ليس انتهاءا بالزواج . كيف يتم كبح جماح المرأة خلال هذه المراحل و تصغير قيمتها و غرس فكرة أن المرأة لا تصلح لشيء غير الأعمال المنزلية و لا طموح لها إلا الزواج . باختصار نشأت المرأة و هي تعلم أن لا حظ لها للانطلاق مثل الرجل .

أعجبني الفصل الذي يتكلم عن حياة المرأة المتزوجة و كيف تحاول أن تجعل لحياتها معنى من خلال الإنجاب و الأعمال المنزلية ،فهذه الأعمال تتيح لها بسط سيطرتها على عالم ما ،و تمنحها فرصة الهروب و الابتعاد عن ذاتها .. الكتاب في مجمله مدعم بشهادات من مذكرات نساء أضافت للمحتوى بعض الحميمية .. و بالطبع هذه الأعمال المنزلية بعد فترة من الزمن يصيبها الجمود و الرتابة ، ما يدفع بعض النساء إلى القيام ببعض التغيير الجريء في حياتهن بعد أن يدركن فجأة أن حياتهن تتسرب من أيديهن و هن لم يثبت وجودهن في العالم.

يقول كاتب ما أن " الحب بالنسبة للرجل هو أحد المشاغل فقط ، لكنه للمرأة حياتها بالذات" ، و هذا حقيقة هو ما يحصل للمرأة عندما يحجر على امكاناتها و يحرم عليها الانطلاق للحياة مثل الرجل ، فتتخذ من الحب هدفا و طموحا لها تملأ به فراغ قلبها . على أن هذا الحب يأخذ تجليات و صور مختلفة . فهي قد تكون عاشقة لذاتها ، أو عاشقة لغيرها ، أو قد تصل إلى مرتبة الحب الصوفي ..

تنهي سيمون دوبوفوار كتابها بأن وضع المرأة ك "جنس آخر" ليس سببه بيولوجي جعلها ضعيفة مقارنة بالرجل ، بل أن السبب هو الوضع الاجتماعي الذي يحجر على المرأة و إذا حدث أن إحداهن حاولت اقتحام عالم الرجل ، فهي مثل أن تمشي في شارع معادي لها لن يدعها أحد تمر بسلام .. لذا اتحاد النساء و عملهن كمجموعة في الدفاع عن حقوقهن أفضل و أجدى من المغامرات الفردية.

كتاب قريب إلى قلبي قرأته الكترونيا ،أود لو أقتنيه ورقيا...

اگر خانم «سیمون دوبوآر» اندیشمند فمینیست اگزیستانسیالیست به همان زیبایی که «جنس دوم» را می نوشت، به همان زیبایی هم زندگی می کرد، این کتاب مهم او خیلی بیشتر و دقیق تر فهمیده می شد و مثمر ثمر. انتشار حواشی و اشتباهات فراوان زندگی او کاری کرد تا موافق و مخالفش، زندگی اش را نتیجه قطعی اندیشه و نوشته هایش بدانند. بلایی که سر خیلی از متفکران دیگر هم آمده
.
من قصد تقدیس این کتاب و دفاع از اشتباهاتش را ندارم. اصلا در دوره پست فمینیسم و موج سوم خیلی از فمینیستها و متفکران غربی هم به خیلی از اندیشه های این کتاب می خندند. نکته اینجاست که این کتاب با همه زمینه ها و تلقی های اشتباهش، یک حرکت جدی فکری و فلسفی بود و باعث شد فراتر از نگاههای سطحی سیاسی، احساسی و ژورنالیستی به موضوع زنان فکر شود. این مشق اول بود، اگر درست ادامه پیدا می کرد، سرمشق مشق های بهتر و دقیق تر می شد، اما آیا شد؟ در جهان شاید اتفاقاتی افتاده باشد، اما هنوز هم وقتی صفحات روشنفکرنگاشته ایرانی را می خوانم می بینم تکرار مکررات است و عموما هم نه از منبع اصلی و علمی. هیچ دیکته ای بی غلط نیست، این متن برای یک شروع فلسفی خوب است، به شرطی که خواننده ذهن فلسفی داشته باشد و بتواند درک کند شرایط و زمینه های فکری فرهنگی نویسنده را. این متن، در بهترین حالت، اگر هیچ عیبی هم نداشت، متنی برآمده از فرهنگ غرب و مناسب پژوهش در فهم زن غربی است، اما حتی اگر نه از نتیجه پژوهش، از روش او که می توان درس گرفت. با همین دقت و قوت، و بی تکرار اشتباهات قبلی، زن ایرانی و زن مسلمانش را چه کسی نوشته و یا می نویسد؟ آیا کسی تاکنون با اندیشه فلسفی به چیستی و هستیِ زن مسلمان، زن ایرانی و زن شرقی فکر کرده است ؟
.
دو اشتباه عمده دوبوار و فمینیست های کلاسیک یکی این بود که هیچ درکی از خلقت، فطرت و طبیعت زن نداشتند و به قول خود دوبوآر «زن، زن به دنیا نمی آید، زن می شود» درحالیکه این یکی را نمی شود کاریش کرد، اگر بپذیریم ذهنیت زن بودن را مردان ساخته اند، جسمیتش که دیگر کار مردان نبوده! دیگر اینکه با پافشاری های بیش از حد بر «زن بودن»، مفهومِ «انسان بودن» را به حاشیه بردند، درحالیکه هر مرد و هر زنی ابتدا باید انسان باشد و در انتها هم، مشترکات زنان و مردان است که به وجودآورنده حقیقت انسانی، وجود، فردیت و شخصیت او هستند. زن بودن و مردبودن فرع بر اصل مسئله است. این نگاه انسانی چیزی است که به نظرم در همه ادیان تحریف نشده مورد توجه است.
.
بخشی از کتاب
«در مجموع عقیده مردان قرون وسطی نسبت به زنها به راستی خیلی مساعد نیست. درست است که شاعران آداب شناس به ستایش عشق پرداخته اند، درست است که «هنر عشق ورزیدن»های متعددی ... که در آن جوانان را ملزم به آن می دارد که خود را وقف خدمت به بانوان کنند خلق می شود؛ اما دربرابر این ادبیات تاثیرپذیرفته از خنیاگران شاعر، نوشته هایی که قرار می گیرد که تحت تأثیربورژوازی است و در آن ها با بدجنسی به زن ها حمله می شود: انواع شعرها و نمایشنامه های خنده دار، زن ها را به سبب تنبلی، عشوه گری و تجملشان مورد انتقاد قرار می دهد. کلیسا ازدواج را تقدیس کرده ولی طبقه برگزیده مذهبی را از آن بازداشته ... وقتی بین ازدواج و موقعیت کشیشی سازشی وجود ندارد، چرا خداوند زن ها را آفریده است؟ در ازدواج صلح و آرامشی نمی تواند وجود داشته باشد: ازدواج باید کاری شیطانی باشد!...»

Qué triste haber pasado por un sistema educativo que ni siquiera haya mencionado este libro. Qué triste y qué ilustrativo.

This extensive, scholarly study, written in 1946 by French existentialist novelist and feminist Simone de Beauvoir is a seminal text for 20th-century feminism. The lengthy study contains numerous chapters, beginning with the history of women in societies throughout the world. Beauvoir's first basic observation is that the world has always been dominated by men--hence, her title that names women as "the second sex" or "le deuxième sexe." Her premise that runs through the book is that there is no valid reason for the age-old phenomenon of a male-dominated world. "But what privilege has permitted [men] to dominate women?" she asks. She notes that it was men who created values, mores, and religions. Therefore, male prejudices rather than any inborn defects in women, have resulted in the debased position of females in society. Beauvoir is equally adamant about the need for women to rise above the traditionally inferior education with which men have limited their influence.
Beauvoir also criticizes the fact that married women under French law were treated for centuries as minors; that is, more as daughters of their husbands than as spouses. The law that allowed such subjugation—and even demanded that a wife obey her husband— continued in France until 1942, just four years before the publication of Le Deuxième Sexe.
And here is a fact that I complain about to my French students all the time: American women did not receive the right to vote until 1920, which is bad enough, but French women did not get to vote until 1946 (coincidentally, the same year The Second Sex was published)!
But lest I am giving the impression that Beauvoir is a man-hater, I hasten to add that she is not. She is simply urging equality of the sexes and the chance (and desire) for women everywhere to reach a higher potential and to function mentally, emotionally, and creatively on the same level that formerly has been reserved just for men. Also, although Beauvoir opted not to marry or have children (in fact, she was one of the first women to request and receive a tubal ligation), she had a long live-in relationship with fellow existential writer Jean-Paul Sartre. Theirs was a true meeting of the minds.
There are many, many more interesting points Beauvoir makes about feminism as she urges women of her time and in the future to rise to their full intellectual and creative potential.
This is a fairly long and dense read, so plunge in, take it slowly, mark up the text, and take a billion notes. I plugged away gamely at the French version for a while, then relented and read the rest of the work in English with my French version nearby for highlighting and note-taking. It was well worth the time in both languages!

The part of this book that has affected me the most in the ten years since I've read it is most certainly the introduction, where de Beauvoir says that in order to define herself to herself she must start with, "I am a woman". This surprised her then as it surprises me now when I realize that that is how I must start, too. Although I grew up in a post-feminist "you can have it all" type of environment, it was eye-opening and disconcerting to learn that women are considered "the other" as opposed to the default, regardless of how I choose to see myself.

The book is divided into philosophical, literary, and biological reflections of the feminine. While the biology hasn't necessarily stood the scientific test of time (an inevitable danger when you combine science and philosophy), de Beauvoir still brings up interesting points. Similarly, although I hadn't read- nor have I bothered to read since- many of the authors that she delves into in the literary section, the book has had the effect of making a sort of gender studies media critic out of me, always asking how and why women are represented in the larger culture. For me, the most solid part of the book was the philosophy section (which one might expect from a philosopher). The ideas that de Beauvoir has put forth about what it means to be a woman, not in a trite "Mars and Venus" kind of way, but at a fundamental level and seen through the lens of society, have encouraged me to look at the world and my place in it in a more thoughtful and rigorous manner.

Fantastic! Should be distributed in 7th grade to all females. It is the handbook we were looking for.

The type of book intended to shock and call for action; similar to Marx's Capital or Manifesto. Beauvoir takes aim and denounces all major institutions that initiated and still oppress women: marriage, sexual practices, family and children, education and employment opportunities, bourgeois states and their laws, churches and religions, romantic love, and so on. Behind all of these stands the historical and present man in his desire to dominate and exploit the woman. Woman in turn is both victim and accomplice; thus her ambiguous status and actions. The solution is for the men to release the woman and for the woman to become independent and actively engaged in the world; and only then the relation between the two is viable and authentic.
To explain and present all of this, Beauvoir borrows concepts like: master-slave dialectic from Hegel, economic exploitation from Marx, subject and object, self and other, identity and double, transcendence and immanence, to appear and to be, real and imaginary experiences, absolute freedom and lived experiences from Sartre; plus an entire litany of concepts from Freud, Lacan, and from psychoanalysis in general. She builds her arguments by mainly going back to literary works and to clinical/psychoanalytical cases.
To use literary texts - mainly French ones - to make such a case, seems problematic to me. More seriously is the quite extensive use of psychoanalysis that fundamentally can explain anything/nothing. Her notion of “absolute freedom” sounds quite impractical; while the so-called “lived experiences” seems to derail her arguments. She more or less directly implies that the postwar communist Russian society was the most advanced in improving the woman's condition. There is a lot of anger in her; one can still feel it a few hours after taking a break from this book. However, the main point of the book is quite valid today; while her countless insights almost never miss the mark.

Hace cinco meses comencé a leer El segundo sexo, aunque de febrero a mayo prácticamente no leí nada (100 páginas, teniendo en cuenta que el libro tiene 912…)
Así que cinco meses después puedo decir que he aprendido mucho, una sucesión de datos y análisis plaga este libro y te hacen analizar a ti mismo, discurrir y pensar.
Un día discutí con un amigo de un amigo sobre por qué el feminismo sigue siendo una necesidad, es una discusión que he tenido habitualmente con hombres, aunque también con mujeres. Hay varias razones por las que el feminismo sigue siendo necesario hoy en día:

La primera por su carácter histórico, el feminismo fue un movimiento que nació por una necesidad y el segundo porque esta necesidad se perpetúa a día de hoy. En Europa creemos tener igualdad entre hombres y mujeres y tan solo es un espejismo en muchos casos. Sigue habiendo mujeres que realizando el mismo trabajo que un hombre cobran menos por ser mujer, sigue habiendo mujeres cuya intelectualidad es puesta en tela de juicio por ser mujer… Yo misma he recibido comentarios de mal gusto por esta razón. Así que a aquellos hombres que se creen superiores, no, los hombres no son superiores a las mujeres y aquellas personas que creen que el feminismo busca la superioridad de la mujer, el feminismo lo que busca, como muy bien expone Simone es la fraternidad entre ambos sexos:

“En ambos sexos se vive el mismo drama de la carne y el espíritu, de la finitud y la trascendencia; los dos están devorados por el tiempo, los acecha la muerte, tienen una misma necesidad esencial del otro; y pueden encontrar la misma gloria en su libertad; si supieran apreciarla, no tratarían de disputarse falsos privilegios; y entonces podría nacer la fraternidad entre ellos.”

Por otra parte, respecto a la segunda de mis razones, podemos lanzar la mirada a África, a China, a Arabia Saudí… y a un centenar más de lugares donde la igualdad entre hombres y mujeres está lejos de alcanzarse.
Aunque sea solo por esta razón el feminismo sigue representado una NECESIDAD.
Durante todo el libro se van sucediendo una gran cantidad de datos sobre épocas, casos, etc. Para empezar creo que es necesario comprender los dos conceptos fundamentales del feminismo de Simone.

1.tAlteridad, que la rae define como: Condición de ser otro.

Al principio del libro Simone lo expone así:

“Junto a la pretensión de todo individuo de afirmarse como sujeto, que es una pretensión ética, también está la tentación de huir de su libertad y convertirse en cosa; se trata de un camino nefasto, porque pasivo, alienado, perdido, es presa de voluntades ajenas, queda mutilado en su trascendencia, frustrado de todo valor. Sin embargo es un camino fácil: se evita así la angustia y la tensión de la existencia auténticamente asumida.”

Y en la conclusión final:

“Liberar a la mujer es negarse a encerrarla en las relaciones que mantiene con el hombre, pero no negarlas; si se afirma para sí, no dejará de existir también para él: al reconocerse mutuamente como sujetos, cada uno seguirá siendo para el otro una alteridad; la reciprocidad de sus relaciones no suprimirá los milagros que genera la división de los seres humanos en dos categorías separadas, el deseo, la posesión, el amor, el sueño, la aventura, las palabras que nos conmueven: dar, conquistar, unirse, seguirán teniendo un sentido; por el contrario cuando quede abolida la esclavitud de la mitad de la humanidad y todo el sistema de hipocresía que supone la «sección» de la humanidad revelará su auténtico significado y la pareja humana recobrará su verdadera imagen.”

2.tLa mujer no nace, la mujer se hace. Esto más que un concepto, que también, es una afirmación que Simone sostiene con múltiples argumentos.

“No se nace mujer: se llega a serlo. Ningún destino biológico, psíquico, económico, define la imagen que reviste en el seno de la sociedad la hembra humana; el conjunto de la civilización elabora este producto intermedio entre el macho y el castrado que se suele calificar de femenino. Sólo la mediación ajena puede convertir un individuo en Alteridad.”

“[…] Es como admitir que la mujer de nuestros días es una creación de la naturaleza; hay que repetir una vez más que en la sociedad humana nada es natural y la mujer es uno de tantos productos elaborados por la civilización.”

Partiendo de estos dos conceptos y de la finalidad del movimiento podemos visualizar que lo que se busca, ante todo, es un cambio. Que existe una necesidad de que la desigualdad entre hombres y mujeres se limite u elimine para que la mujer pueda desarrollarse como ser humano en plenitud y disponer de libertad e independencia.
Simone se hace eco durante todo el libro de la brutalidad histórica para con la mujer, de su condición en la infancia y adolescencia, de la importancia de su iniciación sexual, de su condición económica…
Uno de los puntos más interesantes y desde mi punto de vista más correctos es la revisión de la visión psicoanalítica de la mujer, que indudablemente está cargada de machismo. El propio Freud define la condición sexual de la mujer partiendo de las diferencias para con los hombres.

Enlazando con ello cabe mencionar películas como Masculin, féminin: 15 faits précis de Godard como una perfecta representación de los datos que Simone expone sobre la situación de la mujer respecto al aborto, su situación sexual, la independencia, etc.
O Vivre sa vie: Film en douze tableaux nuevamente de Godard que expone con exactitud las situaciones de uno de los capítulos que Simone dedica durante el libro a la situación de las prostitutas.

Por otro lado he encontrado una de las críticas más correctas que había leído en mucho tiempo y que enlazo de buen gusto con ciertas críticas de Nietzsche.

"Existe una justificación, una compensación suprema que la sociedad siempre ha querido dispensar a la mujer: la religión. Hace falta una religión para las mujeres como hace falta una para el pueblo, exactamente por las mismas razones: cuando se condena a un sexo, una clase, a la inmanencia, es necesario ofrecerle el espejismo de la trascendencia."

Esta crítica y exposición nos muestran sabiamente una de las razones por las que la mujer como los habitantes del medievo han aceptado ciertas cosas, lo cual podemos enlazar con la figura de mártir que también es comentada durante el libro.

Por otra parte algo que me canso de repetir: la igualdad no consiste en la eliminación de las diferencias enriquecedoras sino en la eliminación de la subordinación de un sujeto bajo otro, de una situación bajo otra, etc.

“Ante todo, siempre quedaran entre el hombre y la mujer algunas diferencias; su erotismo, es decir, su mundo sexual, al tener una imagen singular, no dejarán de provocar en ella una sensualidad, una sensibilidad singular: sus relaciones con su cuerpo, con el cuerpo masculino, con el niño, nunca serán iguales a los que el hombre mantiene con el cuerpo femenino y con el niño; los que tanto hablan de «igualdad en la diferencia» van a tener que admitir que pueden existir diferencias dentro de la igualdad.”

Por último me gustaría plantear una pregunta que Simone realiza en la conclusión final:

“¿Basta con cambiar las leyes, las instituciones, las costumbres, la opinión y todo el contexto social para que las mujeres y los hombres sean realmente semejantes?”

¿Basta con eso? Yo todavía me lo pregunto.

Reading De Beauvoir’s seminal “feminist manifesto” has allowed me to compose my genealogical tree, for The Second Sex is a book about my mother and the mother of my mother and the mother of my grandmother and of all my female ancestors in endless regressive progression who rebelled before obeying and who ended up capitulating like slaves shackled to the indomitable future of preordained inferiority.

“Thus humanity is male and man defines woman not in herself but as relative to him; she is not regarded as an autonomous being.” (16)

Reading De Beauvoir’s concentric lines of argument framed within the existentialist discourse about the inward and outward implications of being a woman in a world devised by the masculine mind has glued the fragmented selves of my dispersed persona back together. My inner cracks have been filled with irrefutable evidence amalgamated from diverging fields of study infused with patriarchal metanarration such as the scientific, in its medical, biological and psychoanalytical aspects; and the humanistic, taking philosophy, mythology, literature and historical materialism as pinpointing references.

“One is not born, but rather becomes, a woman.” (295)

What I inferred to be particular quirks and shortcomings of my own character like the incessant urge to please, the lack of firmness when I voice out my opinions, the sense of displacement in my professional life, the unavowed guilt of my indecision on motherhood and many other details turn out to be the partial result of centuries of alienation from a position of imbued dependence and subservient otherness in relation to man, whose gender inherently assigns the role of “the essential” and “the independent” to him.
The female, on the other hand, achieves fulfilment finding her reason to be in the free conscience of the masculine figure. Man is the mirror where women seek their reflection.

Reading De Beauvoir’s subversive account on the status of women in the context of the modernized Western societies has revealed the double trap of the socio-political organizations in developed countries where women have reached equality, economic autonomy and a more relevant presence in the public institutions only in appearance but not in ethos. Women’s voices must be not only generalized and active but also questioning and disruptive in order to reinvent the endemic hierarchy of a society culturally and traditionally built on the oppression of half of its population. Are my ambitions, dreams and yearnings my own? Or are they the result of subliminally indoctrination passed through generations of tamed female mentality?

Reading De Beauvoir has put me on the ropes, reminding me of my privileged situation compared to the atrocious and reiterative abuse inflicted upon women, victims of dogmatic fundamentalism or totalitarian governments in most countries of the world: cases of ablation, rape, physical and psychological maltreatment saturate the media, tragic facts that back up De Beauvoir’s theory that femininity is neither essence nor destiny but an artificial construction of the cultural, societal and historical requirements of time and place.

Reading De Beauvoir has sharpened my feminism, rekindled my empathy and opened my eyes to the impending call to redefine the socio-political, economic and cultural frames of a so-called democracy, which is only de jure and not de facto, and to avoid the postmodernist doctrine of the difference feminism that allots innate and intrinsic qualities to the feminine gender, to establish a collective front that will guarantee new models of egalitarian coexistence for women, inside and outside the public and private spheres.
A collective outcry arises from the underground that joins many others, a dull murmur gathering momentum from those living on the fringes of society: women, immigrants, those of another race, the others, the marginalized, whose voices have been chocked by gratuitous despotism for centuries, start intonating a demand in unison. Don’t you hear it? It’s the canon of collective indignation roaring to achieve individual emancipation.

“Resignedness is only abdication and flight, there is no other way out for woman than to work for her liberation.” (639)

كنت اتسائل كثيرًا : مالذي يجعل هموم النساء مشتركة ؟
لِم لم تنعتق المرأة من التبعيّة والإندماجيّة في جميع العصور وعلى مدى الأزمنة ؟

منذ عهد اليونان والفراعنة والصين مرورًا بالمرأة اليهودية وصولًا إلى المسيحية وإنتهاء بالإسلام .. والطبيعة المجتمعيّة التي تُفرض على المرأة واحِدة رغم تدرج الحقوق بين الأزمنة .
كان المضمون واحدًا "المنزل الأمومة الإندماجيّة رفض الإستقلال" والنتيجة وصفت كجنس آخر ليست ذاتًا مستقلّة .

سيمون كطبيعتها تنطلق من فلسفة وجودية ؛ فهي تتوغل في الذات الأنثوية منذ طفولتها وصِباها حيث تُترك منذ حداثتها لتعيش في جوّ يحفل بالنساء إنتهاء بشيخوختها ..
بدأت تحليلها من وجهة نظر نفسيّة حيث الصراع مابين "آدلر" الذي يرى بأن المرأة محمّلة بمركب نقص مهما كانت مستقلّة .. و "فرويد" الذي يراها تفريغ جنسي .

عرّجت أيضًا على المرأة من وجهة نظر تاريخية : حين كانت كل مرحلة محمّلة بصراع يثبت ماسبق ويُسقط ما استجدّ؛
ففي العصر الحجري جرت العادة على إقتسام العمل بين المرأة والرجل بشكل متساوي
و كانت الأقوام بدائية بشكل يُجهل فيه دور الأب في الإنجاب فالأولاد بالنسبة إليهم ينحدرون من روح الجدود المتقمصّة في جسم المراة .. امّا المرأة فضرورية للإنجاب لذلك أخذت تلعب دورًا اوليًّا .
و في عهد الإقطاع كانت العقدة مُتشابكة؛ فالتداخل بين حق السيادة وحق الملكية قَلب وضع المرأة
و حين اتسع نطاق الإستثمار الزراعي ظهرت الملكية الفردية فصار بإمكان الرجل أن يصبح سيداً للعبيد ومالكاً للمرأة فكان ذاك أشبه بالإنكسار التاريخي الكبير للجنس النسائي

تريد سيمون أن تقعّد رأيها بأنه عند الطبقات الكادحة كان وضع التمييز الأنثوي أفضل لأن الإضطهاد الاقتصادي يلغي التمييز بين الجنسين؛ أما عند النبلاء والبرجوازيين فالمراة مضطهدة كجنس ليس لها الا وجود طفيلي .

"إن نضال المرأة لم يكن قطّ إلا نضالًا رمزيًّا
هي لا تقبل المصير الذي يعدّه لها المجتمع؛ ولكنها لا ترفضه مع ذلك بصورة إيجابية لأنها مزعزعة الثقة في قرارة نفسها بشكل لا تجرأ على الدخول في صراع مع العالم الخارجي فتكتفي بالهروب من الواقع أو الاحتجاج عليه ومعارضته بصورة رمزيّة ".

I didn't read this book from cover to cover. See, I had to read this book because I was using feminism theory on my final thesis. But I do agree with Simone de Beauvoir's opinions that in many countries including Indonesia, women are positioned mostly as citizen number two who have less privileges than men do in so many aspects of life. What I dislike most is the double standards applied to women. It's not enough for a woman to be good at one aspect of her life, she has to be good in all aspects to be called a good woman. For example, if you are a successful career woman, it will worth nothing if you are not a good mother (knows how to do everything at home), a good wife, a good caretaker. It doesn't work that way for men. They are either good at work or good at home and that's OK. When they're good at both, they are superb, a super dad, a super husband. And what makes it worst is, many women agree with this way of thinking. Sad.