...
Show More
دوستان میخوایم راجع به «عطر» از «پاتریک زوسکید» داستانی که مثل به طبل ، تووخالیه ، حرف بزنیم.
از معرفی کننده های کتاب خواستم که اثری رو با تم دو تا از بهترین کتاب هایی که خوندم «تونل» از ساباتو و «کلکسیونر» از فالز عزیز بهم معرفی کنن و اینگونه بود که با عطری آشنا شدم که یکسال و خوردهای گوشه کتابخونه من خاک خورده بود ، البته تا پریشب...!
داستان از زبان نویسنده معاصر آلمانی روایت میشه که هدفش خلق جامعه فرانسه در 200سال قبل از وقت خودشه. خب...همینجا یه ادعا بزرگ داریم.خلق فضایی در باب گذشته نیازمند پژوهش و استفاده از زبان قدیمه تا فضای قدیم برای من مخاطب ملموس تر باشه.لذا اینکه «زوسکید» اصلا هدفش پرداختن به فضای گذشته نیست.بدون هیچ جزئیاتی و استفاده از اصطلاحات قدیمی صرفا داره داستانی رو روایت میکنه که باز داستان ادعاش قد کوهه و چیزی که ما میبینیم در حد کاه.
داستان درباره زندگی یه قاتله. اول این رو بگم کتاب در قرن 20 نوشته شده پس طبیعتا انتظار داریم خرافه حداقل نداشته باشیم.اما خرافه داریم.از وقتی که بچه بدنیا میاد حس شوم بودن داره...شوخیه؟
بعد نویسنده هدفش اینه که بزرگ شدن بچه رو سخت جلوه بده ولی در کمال تعجب میبینیم الگو برداری شده از آلیور تویست دیکنزه و اصلا هم بچه شر بنظر نمیرسه.
نه اختلالات روانی ، نه مسئلهای ، نه درگیری هیچ چیزی وجود نداره که ما قاتل رو با انگیزه درست و حسابی ببینیم.صفر. بعد به قتل اول نگاه کنید: صرفا قاتل برای اینکه از بوی دختر خوشش اومده اون رو میکشه و لباس هاش رو در میاره و اون رو بو میکنه.
قتل هم ، نویسنده خیلی سریع ازش رد میشه. جوری که هیچ حسی رو در ما برانگیخته نمیکنه. این انگیزه قتل رو میذارم به عهده شما که بگین چقدر با عقل جور درمیاد؟
به یاد بیارید ، «نقاش» رو در «تونل» چقدر این درگیر ذهنی که برای قاتل درست میشه اون رو به جنونی برای کشتن معشوقش میکشونه. من به اون میگم انگیزه قتل اما به این ، نمیدونم چی بگم.
شخصیت ها ، استروتیپیک و درگیرشده در کلیشهاند.به حدی که شخصیت که سهله ، تیپ هم نمیشن.در حد اسم باقی میمونن.
سر مجموع نه تنها از خوانش ، که از خرید «عطر» از «زوسکید» هم پشیمونم و بنظرم اثری بی ارزش و غیر انسانیه.
از معرفی کننده های کتاب خواستم که اثری رو با تم دو تا از بهترین کتاب هایی که خوندم «تونل» از ساباتو و «کلکسیونر» از فالز عزیز بهم معرفی کنن و اینگونه بود که با عطری آشنا شدم که یکسال و خوردهای گوشه کتابخونه من خاک خورده بود ، البته تا پریشب...!
داستان از زبان نویسنده معاصر آلمانی روایت میشه که هدفش خلق جامعه فرانسه در 200سال قبل از وقت خودشه. خب...همینجا یه ادعا بزرگ داریم.خلق فضایی در باب گذشته نیازمند پژوهش و استفاده از زبان قدیمه تا فضای قدیم برای من مخاطب ملموس تر باشه.لذا اینکه «زوسکید» اصلا هدفش پرداختن به فضای گذشته نیست.بدون هیچ جزئیاتی و استفاده از اصطلاحات قدیمی صرفا داره داستانی رو روایت میکنه که باز داستان ادعاش قد کوهه و چیزی که ما میبینیم در حد کاه.
داستان درباره زندگی یه قاتله. اول این رو بگم کتاب در قرن 20 نوشته شده پس طبیعتا انتظار داریم خرافه حداقل نداشته باشیم.اما خرافه داریم.از وقتی که بچه بدنیا میاد حس شوم بودن داره...شوخیه؟
بعد نویسنده هدفش اینه که بزرگ شدن بچه رو سخت جلوه بده ولی در کمال تعجب میبینیم الگو برداری شده از آلیور تویست دیکنزه و اصلا هم بچه شر بنظر نمیرسه.
نه اختلالات روانی ، نه مسئلهای ، نه درگیری هیچ چیزی وجود نداره که ما قاتل رو با انگیزه درست و حسابی ببینیم.صفر. بعد به قتل اول نگاه کنید: صرفا قاتل برای اینکه از بوی دختر خوشش اومده اون رو میکشه و لباس هاش رو در میاره و اون رو بو میکنه.
قتل هم ، نویسنده خیلی سریع ازش رد میشه. جوری که هیچ حسی رو در ما برانگیخته نمیکنه. این انگیزه قتل رو میذارم به عهده شما که بگین چقدر با عقل جور درمیاد؟
به یاد بیارید ، «نقاش» رو در «تونل» چقدر این درگیر ذهنی که برای قاتل درست میشه اون رو به جنونی برای کشتن معشوقش میکشونه. من به اون میگم انگیزه قتل اما به این ، نمیدونم چی بگم.
شخصیت ها ، استروتیپیک و درگیرشده در کلیشهاند.به حدی که شخصیت که سهله ، تیپ هم نمیشن.در حد اسم باقی میمونن.
سر مجموع نه تنها از خوانش ، که از خرید «عطر» از «زوسکید» هم پشیمونم و بنظرم اثری بی ارزش و غیر انسانیه.