...
Show More
آیا درمقابل بخت بیدادگر و تنهایی بیسلاحیم؟ آرزو بر جوانان عیب نیست ولی چه تضمینی برای تحقق توقعات یک دختر جسور و باهوش آمریکایی برای پیداکردن خوشبختی و دلخوشی پس از انتخاب شریک زندگیاش وجود داره؟ اصلا رومی رو انتخاب کنه یا زنگی؟ انتخابش درسته یا غلط؟ همونطور که کتاب این سوال رو خصوصا مطرح میکنه، مسئله رو هم در ذهن مخاطب به صورت عمومی اشاعه میده.
تصویر یک زن در واقع داستان "ایزابل آرچر"ه که از آمریکا به انگلستان سفر میکنه و در خانهی خالهی پیر خودش سکنا پیدا میکنه. در اونجا یک مثلث رقابتی بین پسرخالهی او، یک لرد انگلیسی و یک جوان آمریکایی پُر شر و شور برای بهدست آوردنش درمیگیره ولی "تقدیر" مارهای دیگهای تو آستینش داره.
اول از همه جیمز در مقدمهی داستان به این امر اذعان میکنه که "داستان تصویر یک زن، داستان بانوی جوانیست که تقدیر خود را خوار میکند." و این نتیجهایه که از پرداخت این "بنای معماری" یعنی پلات داستان میگیره. بنای عظیمی که در موخره کتاب "گراهام گرین" اون رو به کلیسای جامعی با شبستانها و دخمههای تاریکی تشبیه میکنه و پایههای اون رو "زمان" میدونه و بعد با اشاره به بیوفایی جیمز به شخصیت اصلی راه چاره رو فراموشی و مرگ یا عهدبستن با امید میدونه اون هم درست بعد از وقتی که در ۲۰۰ صفحهی پایانی کتاب ایزابل آرچر رازهای افشانشدهای رو از دهان "کنتس جمینای" میشنوه و پردهی عظیمی که روی این بنا بود برداشته میشه و تا چشم انسان بهش میافته حقایقی برملا شه که علت سنگینی این ساختمانِ روابط و پیچیدگیهای تاریکش بر پایههای بنا (زمان) رو مشخص میکنه.
اونطور که گفتهشده، سرچشمهی شخصیت ایزابل دخترعموی محبوب جیمز در جوانی بوده که در ۲۴ سالگی بر اثر ابتلا به سل میمیره و فکر سرنوشت تلخ و آرزوهای بربادرفتهشون، ذهن هنری رو تا دم مرگ بهخودش مشغول نگه داشته.
تصویر یک زن تصویری نیست که خود ایزابل تمام و کمال بهدستش بده. همونطور که مشخصه سهم بیشتر تکامل تصویر ایزابل بر دوش شخصیتهای دیگر داستانه. اون هم به طوریکه جیمز در قالب راویای مدرن بر همه چیزِ درونی سیطره داره و این ویژگیهارو در رفتارها و گفتارهای شخصیتهای دیگر داستان قرار میده تا پازلهای این تصویر کنار هم بچسبن و اون رو شکل بدن اون هم با نفوذ در جهانهای ذهنی و لایهلایهکردن شخصیتها برای پیدا کردن کلید حل معما. ولی آیا جیمز جواب سوالی که پرسیده رو میده؟ باید بین سطور و در شکافهای خالی و پُرِ زمان دنبال پاسخش گشت.
پ.ن: علیرغم بعضا رودهدرازیهای جیمز در برخی نقاط داستان بهخصوص در اواسط کتاب -جایی که داستان در ایتالیا میگذره- و همینطور ترجمهای که بد بودنش محسوس بود و از اصطلاحات محاورهی سنتی زبان فارسی استفاده کرده بود یا بعضا جملات سلیس و روان نبودند و با منظور نویسنده تا جایی که با متن اصلی مقایسه کردم مطابقت نداشت، چیزی که بسیار برام درمورد این کتاب جالب و قابلتوجه بود این بود که هنری جیمز یکی از اولین افرادیست که اصطلاح "جریان سیال ذهن" (stream of consciousness) رو بهکار برده و در جواب مقایسه با اصطلاح "رشتهی فکر" اون رو تایید و به رودخانه تشبیه میکرد و در کنار جویس و وولف و فاکنر و پروست جایی رو برای خودش در ادبیات مدرن دستوپا کرده که روحمم خبردار نبود. ترغیب شدم که بیشتر ازش بخونم.
۴ آبانماه ۱۴۰۳
تصویر یک زن در واقع داستان "ایزابل آرچر"ه که از آمریکا به انگلستان سفر میکنه و در خانهی خالهی پیر خودش سکنا پیدا میکنه. در اونجا یک مثلث رقابتی بین پسرخالهی او، یک لرد انگلیسی و یک جوان آمریکایی پُر شر و شور برای بهدست آوردنش درمیگیره ولی "تقدیر" مارهای دیگهای تو آستینش داره.
اول از همه جیمز در مقدمهی داستان به این امر اذعان میکنه که "داستان تصویر یک زن، داستان بانوی جوانیست که تقدیر خود را خوار میکند." و این نتیجهایه که از پرداخت این "بنای معماری" یعنی پلات داستان میگیره. بنای عظیمی که در موخره کتاب "گراهام گرین" اون رو به کلیسای جامعی با شبستانها و دخمههای تاریکی تشبیه میکنه و پایههای اون رو "زمان" میدونه و بعد با اشاره به بیوفایی جیمز به شخصیت اصلی راه چاره رو فراموشی و مرگ یا عهدبستن با امید میدونه اون هم درست بعد از وقتی که در ۲۰۰ صفحهی پایانی کتاب ایزابل آرچر رازهای افشانشدهای رو از دهان "کنتس جمینای" میشنوه و پردهی عظیمی که روی این بنا بود برداشته میشه و تا چشم انسان بهش میافته حقایقی برملا شه که علت سنگینی این ساختمانِ روابط و پیچیدگیهای تاریکش بر پایههای بنا (زمان) رو مشخص میکنه.
اونطور که گفتهشده، سرچشمهی شخصیت ایزابل دخترعموی محبوب جیمز در جوانی بوده که در ۲۴ سالگی بر اثر ابتلا به سل میمیره و فکر سرنوشت تلخ و آرزوهای بربادرفتهشون، ذهن هنری رو تا دم مرگ بهخودش مشغول نگه داشته.
تصویر یک زن تصویری نیست که خود ایزابل تمام و کمال بهدستش بده. همونطور که مشخصه سهم بیشتر تکامل تصویر ایزابل بر دوش شخصیتهای دیگر داستانه. اون هم به طوریکه جیمز در قالب راویای مدرن بر همه چیزِ درونی سیطره داره و این ویژگیهارو در رفتارها و گفتارهای شخصیتهای دیگر داستان قرار میده تا پازلهای این تصویر کنار هم بچسبن و اون رو شکل بدن اون هم با نفوذ در جهانهای ذهنی و لایهلایهکردن شخصیتها برای پیدا کردن کلید حل معما. ولی آیا جیمز جواب سوالی که پرسیده رو میده؟ باید بین سطور و در شکافهای خالی و پُرِ زمان دنبال پاسخش گشت.
پ.ن: علیرغم بعضا رودهدرازیهای جیمز در برخی نقاط داستان بهخصوص در اواسط کتاب -جایی که داستان در ایتالیا میگذره- و همینطور ترجمهای که بد بودنش محسوس بود و از اصطلاحات محاورهی سنتی زبان فارسی استفاده کرده بود یا بعضا جملات سلیس و روان نبودند و با منظور نویسنده تا جایی که با متن اصلی مقایسه کردم مطابقت نداشت، چیزی که بسیار برام درمورد این کتاب جالب و قابلتوجه بود این بود که هنری جیمز یکی از اولین افرادیست که اصطلاح "جریان سیال ذهن" (stream of consciousness) رو بهکار برده و در جواب مقایسه با اصطلاح "رشتهی فکر" اون رو تایید و به رودخانه تشبیه میکرد و در کنار جویس و وولف و فاکنر و پروست جایی رو برای خودش در ادبیات مدرن دستوپا کرده که روحمم خبردار نبود. ترغیب شدم که بیشتر ازش بخونم.
۴ آبانماه ۱۴۰۳