...
Show More
اگر پیش از خواندنِ کتاب، پلات آناکارنینا را در چند سطر به من میدادند تا بخوانم، احتمالاً میگفتم داستانی نیست که از آن لذت ببرم، یعنی موضوع خیانت هیچوقت از موضوعات مورد علاقهی من نبوده و گرایش مذهبی مسیحی تولستوی در این کتاب هم با سلیقهی من جور نیست.
اما آنچه خواندنِ آنا کارنینا را به تجربهای لذتبخش تبدیل میکند، توانایی نویسنده در آفرینش یک فرم موفق است. واقعا میشود پلات آناکارنینا را در یک صفحه خلاصه کرد، تقریباً بدون آن که نکتهای کلیدی از قلم بیفتد، اما تولستوی از همین پلاتِ ساده رمانی هزار صفحهای نوشته که خواننده را با خود همراه میکند (گرچه از نظر من میشود حدود دویست صفحه از کتاب را هم بدون لطمه خوردن به محتوا کم کرد، اما باز هم نسبت به بعضی از آثار کلاسیک، نسبت حجم به محتوا قابل قبول است)
نوشتههای تولستوی شاید برخلاف داستایوفسکی فاقد پیچیدگیهای فلسفی باشد، اما او یک «داستانسرای» بسیار موفق است. شخصیتپردازی و فضاسازی داستان در اوج قرار دارد. پیچیدگیهای احساسی شخصیتها بسیار عمیق و قابل درک توصیف شدهاند، و نویسنده، خواننده را پیوسته بر سر دوراهیهای اخلاقی قرار میدهد و او را به چالش میکشد.
عشق سالم/ناسالم
شاید مهمترین درونمایهی کتاب، تصویری باشد که تولستوی از دو نوع عشق به خواننده نشان میدهد.
نوع اول که در قالب شخصیت «لوین» نشان داده میشود و پاک و سنتی و پذیرفتهشده در جامعه است.
نوع دوم که از نظر تولستوی معادل هوسرانی، آزادی کامل جنسی و خیانت است، در شخصیت «آنا کارنینا» به نمایش گذاشته میشود.
تولستوی دوست دارد خواننده بتواند هر دو نوع از عشق را درک کند. به همین خاطر شخصیتپردازی آنا کارنینا آنقدر عمیق هست که خواننده بتواند بفهمد چرا او چنین شیوهای از زندگی را برگزیده است.
در عین حال تولستوی مایل است شخصیتهای کتاب را به سزای اعمالشان برساند (چیزی شبیه به کلید اسرار!) و اگر رفتار و عقاید شخصیتی مخالف با عقاید تولستوی باشد، او را در نهایت تنبیه میکند!
یادم هست که چنین حالتی را در داستان کوتاه «شیطان» هم دیده بودم. تولستوی در هر دو داستان میخواهد به خواننده نشان دهد بیبند و باری جنسی و هوسرانی در نهایت عواقب بدی به دنبال دارد.
آنا کارنینا و ورونسکی «تصور میکنند» میتوانند از محدودیتهای تحمیلشده توسط سنت و جامعه بگریزند، اما در نهایت شاید همین محدودیتهای سنت و جامعه است که عشق/هوس آنها را تباه میکند.
تجلی تولستوی و نظریاتش در قالب «لوین»
نمیدانم چرا اسم لوین در عنوان کتاب نیست، چون هم به نوعی قهرمان داستان است، هم شخصیت و زندگی لوین، به وضوح برگرفته از شخصیت و زندگی خودِ تولستوی است.
لوین یک ارباب و زمیندار ثروتمند روستایی است که زندگی در روستا و رسیدگی به امور کشاورزی را به زندگی شهری ترجیح میدهد و این زندگینامهی خودِ تولستوی است و دیدگاههای سنتی لوین به وضوح مورد تأیید تولستوی هم هست. تولستوی معلومات وسیعش در مورد کشاورزی و زندگی روستایی را به وسیلهی لوین به خواننده نشان میدهد و حتی گفته میشود ماجرای گم کردن پیراهن لوین در مراسم ازدواج، ماجرایی است که برای شخص تولستوی اتفاق افتاده!
در ضمن تولستوی در قالب شخصیت لوین نظراتی دارد که برای خوانندهی امروزی عجیب و بیش از حد سنتی و محافظهکار مینماید، مثلا از نظر لوین توسعهی راهآهن به ضرر جامعهی روسیه بوده یا صنعتی شدن کشاورزی برای جوامع غربی خوب است، ولی روشهای سنتی در جامعهی روسیه بیشتر جواب میدهد.
دیدگاههای مسیحی
مسیری که لوین از ابتدا تا انتهای کتاب از نظر اعتقاد به خدا و مسیحیت و کشمکشها و پرسشهای مذهبی طی میکند، احتمالا مسیر تکامل اندیشهی دینیِ شخصِ تولستوی است. دیدگاههای مسیحی در جایجایِ کتاب به چشم میخوردند. مثلا پیام مسیحی «اگر کسی به گونهات سیلی زد گونهی دیگرت را نیز پیش بیاور» یا «مسیح به صلیب کشیده شد تا کفارهی گناهان مسیحیان باشد» چند جا تکرار میشود. در پایان کتاب، این کشمکش لوین با دین به اوج میرسد. به نظر من پررنگ بودن بیش از حد دیدگاههای مسیحی، به داستان تکامل اعتقادی لوین کمی حالت شعارگونه داده است.
پینوشت۱: در میانهی خواندن کتاب شک کردم که کتاب -با توجه به موضوعش- سانسوری دارد یا نه، به همین خاطر تصمیم گرفتم با نسخهی انگلیسی، چند مورد از موارد مشکوک را چک کنم! انتشارات معروف پنگوئن در مجموعه آثار کلاسیک خود ترجمهی انگلیسی آنا کارنینا را نیز ارائه کرده است. خوشبختانه سانسوری در کتاب پیدا نکردم و ترجمهی سروش حبیبی مثل همیشه دقیق و با کیفیت بود.
پینوشت۲: پیشنهاد میکنم از ابتدای کتاب نام شخصیتها را روی کاغذ بنویسید (امان از اسامی روسی!) اگر حوصلهی نوشتن نامها را ندارید، ترجمهی انگلیسی انتشارات پنگوئن در ابتدای کتاب بخشی برای معرفی شخصیتها دارد که مناسب است.
اما آنچه خواندنِ آنا کارنینا را به تجربهای لذتبخش تبدیل میکند، توانایی نویسنده در آفرینش یک فرم موفق است. واقعا میشود پلات آناکارنینا را در یک صفحه خلاصه کرد، تقریباً بدون آن که نکتهای کلیدی از قلم بیفتد، اما تولستوی از همین پلاتِ ساده رمانی هزار صفحهای نوشته که خواننده را با خود همراه میکند (گرچه از نظر من میشود حدود دویست صفحه از کتاب را هم بدون لطمه خوردن به محتوا کم کرد، اما باز هم نسبت به بعضی از آثار کلاسیک، نسبت حجم به محتوا قابل قبول است)
نوشتههای تولستوی شاید برخلاف داستایوفسکی فاقد پیچیدگیهای فلسفی باشد، اما او یک «داستانسرای» بسیار موفق است. شخصیتپردازی و فضاسازی داستان در اوج قرار دارد. پیچیدگیهای احساسی شخصیتها بسیار عمیق و قابل درک توصیف شدهاند، و نویسنده، خواننده را پیوسته بر سر دوراهیهای اخلاقی قرار میدهد و او را به چالش میکشد.
عشق سالم/ناسالم
شاید مهمترین درونمایهی کتاب، تصویری باشد که تولستوی از دو نوع عشق به خواننده نشان میدهد.
نوع اول که در قالب شخصیت «لوین» نشان داده میشود و پاک و سنتی و پذیرفتهشده در جامعه است.
نوع دوم که از نظر تولستوی معادل هوسرانی، آزادی کامل جنسی و خیانت است، در شخصیت «آنا کارنینا» به نمایش گذاشته میشود.
تولستوی دوست دارد خواننده بتواند هر دو نوع از عشق را درک کند. به همین خاطر شخصیتپردازی آنا کارنینا آنقدر عمیق هست که خواننده بتواند بفهمد چرا او چنین شیوهای از زندگی را برگزیده است.
در عین حال تولستوی مایل است شخصیتهای کتاب را به سزای اعمالشان برساند (چیزی شبیه به کلید اسرار!) و اگر رفتار و عقاید شخصیتی مخالف با عقاید تولستوی باشد، او را در نهایت تنبیه میکند!
یادم هست که چنین حالتی را در داستان کوتاه «شیطان» هم دیده بودم. تولستوی در هر دو داستان میخواهد به خواننده نشان دهد بیبند و باری جنسی و هوسرانی در نهایت عواقب بدی به دنبال دارد.
آنا کارنینا و ورونسکی «تصور میکنند» میتوانند از محدودیتهای تحمیلشده توسط سنت و جامعه بگریزند، اما در نهایت شاید همین محدودیتهای سنت و جامعه است که عشق/هوس آنها را تباه میکند.
تجلی تولستوی و نظریاتش در قالب «لوین»
نمیدانم چرا اسم لوین در عنوان کتاب نیست، چون هم به نوعی قهرمان داستان است، هم شخصیت و زندگی لوین، به وضوح برگرفته از شخصیت و زندگی خودِ تولستوی است.
لوین یک ارباب و زمیندار ثروتمند روستایی است که زندگی در روستا و رسیدگی به امور کشاورزی را به زندگی شهری ترجیح میدهد و این زندگینامهی خودِ تولستوی است و دیدگاههای سنتی لوین به وضوح مورد تأیید تولستوی هم هست. تولستوی معلومات وسیعش در مورد کشاورزی و زندگی روستایی را به وسیلهی لوین به خواننده نشان میدهد و حتی گفته میشود ماجرای گم کردن پیراهن لوین در مراسم ازدواج، ماجرایی است که برای شخص تولستوی اتفاق افتاده!
در ضمن تولستوی در قالب شخصیت لوین نظراتی دارد که برای خوانندهی امروزی عجیب و بیش از حد سنتی و محافظهکار مینماید، مثلا از نظر لوین توسعهی راهآهن به ضرر جامعهی روسیه بوده یا صنعتی شدن کشاورزی برای جوامع غربی خوب است، ولی روشهای سنتی در جامعهی روسیه بیشتر جواب میدهد.
دیدگاههای مسیحی
مسیری که لوین از ابتدا تا انتهای کتاب از نظر اعتقاد به خدا و مسیحیت و کشمکشها و پرسشهای مذهبی طی میکند، احتمالا مسیر تکامل اندیشهی دینیِ شخصِ تولستوی است. دیدگاههای مسیحی در جایجایِ کتاب به چشم میخوردند. مثلا پیام مسیحی «اگر کسی به گونهات سیلی زد گونهی دیگرت را نیز پیش بیاور» یا «مسیح به صلیب کشیده شد تا کفارهی گناهان مسیحیان باشد» چند جا تکرار میشود. در پایان کتاب، این کشمکش لوین با دین به اوج میرسد. به نظر من پررنگ بودن بیش از حد دیدگاههای مسیحی، به داستان تکامل اعتقادی لوین کمی حالت شعارگونه داده است.
پینوشت۱: در میانهی خواندن کتاب شک کردم که کتاب -با توجه به موضوعش- سانسوری دارد یا نه، به همین خاطر تصمیم گرفتم با نسخهی انگلیسی، چند مورد از موارد مشکوک را چک کنم! انتشارات معروف پنگوئن در مجموعه آثار کلاسیک خود ترجمهی انگلیسی آنا کارنینا را نیز ارائه کرده است. خوشبختانه سانسوری در کتاب پیدا نکردم و ترجمهی سروش حبیبی مثل همیشه دقیق و با کیفیت بود.
پینوشت۲: پیشنهاد میکنم از ابتدای کتاب نام شخصیتها را روی کاغذ بنویسید (امان از اسامی روسی!) اگر حوصلهی نوشتن نامها را ندارید، ترجمهی انگلیسی انتشارات پنگوئن در ابتدای کتاب بخشی برای معرفی شخصیتها دارد که مناسب است.