...
Show More
The Secret Garden, Frances Hodgson Burnett
The Secret Garden is a children's novel by Frances Hodgson Burnett first published as a book in 1911, after a version was published as an American magazine serial beginning in 1910. Set in England, it is one of Burnett's most popular novels and is considered a classic of English children's literature. Several stage and film adaptations have been made.
عنوانهای چاپ شده در ایران: «باغ اسرارآمیز»؛ «باغ مخفی»؛ «باغ راز:؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و چهارم ماه ژوئن سال 1994میلادی
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: شمس الملوک مصاحب؛ تهران، فرانکلین، 1340، در 338ص؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایالات متحده آمریکا - سده 19م
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: نوشین ریشهری؛ تهران، سروش، انتشارات صدا و سیما، 1372، در 203ص، شابک چاپ سوم در سال 1389؛ شابک 9789643769185؛
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: مهرداد مهدویان؛ تهران، قدیانی، کتابهای بنفشه، 1375، در 280ص، مصور، رمان نوجوانان، شابک چاپ چهارم در سال 1389؛ شابک 9789644170485؛
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: مریم مفتاحی؛ تهران، آوای کلار، 1392، در 354ص، شابک 9786005395969؛
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ تصویرگر: گیلی مارکل؛ مترجم: مهسا طاهریان؛ ویراستار عزت جلالی؛ تهران، پینه دوز، 1393، در51ص، مصور، شابک 9789642886258؛
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: علی پناهی آذر؛ تهران، همگامان چاپ، 1379، در 248ص، شابک9649194355؛
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: علی پناهی آذر؛ تهران، رود، 1380، در 248ص، شابک 9646869262؛
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: شیرین صادقی طاهری؛ قم، نسل بیدار، 1379، در 118ص، شابک 9649277102؛
عنوان: باغ راز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: شهلا ارژنگ؛ تهران، مرداد، 1382، در 350ص، شابک 9647116144؛
دخترکی دهساله، به نام «ماری (مری) لناکس»؛ پدر و مادر خویش را، در «هندوستان»، از دست میدهد؛ او را نزد عمویش، به «انگلستان» میفرستند؛ عمویش مرد قوزی، و بداخلاقی است، که در جوانی، زن زیبایش را از دست داده، و از آن پس، در باغ زنش را بسته است؛ «ماری»، به یاری پسر جوانی به نام «دیکون»، درِ باغی را که سالهاست نگشوده اند، باز میکند، و سپس پى میبرند، که پسرعموى معلولش «کالین»، در آنسوى باغ زندگى میکند؛ پاهاى «کالین»، حرکت نمیکنند؛ اما با یاریهای «مارى»، و «دیکون»، و وجود باغ، سبب میشوند، تا او تندرستی خویش را، باز یابد
نقل از متن ترجمه سرکار خانم «آرزو احمی»، نشر پیدایش در 416ص: («مری» دوست داشت از دور مادرش را نگاه کند و فکر میکرد او خیلی زیباست، اما چون خیلی کم مادرش را میشناخت، نمیشد از او توقع داشت که دوستش داشته باشد یا پس از مرگ دلش برای او تنگ شود؛ در واقع، اصلاً دلش برای او تنگ نشد و از آنجایی که دختر خودخواهی بود تمام فکرش، مثل همیشه، مشغول خودش بود؛ اگر سنش بیشتر بود بدون شک از اینکه در دنیا تنها مانده خیلی نگران میشد، اما او خیلی کوچک بود، و چون همیشه دیگران مراقبش بودند، تصور میکرد که همیشه هم وضع همین طور میماند؛ چیزی که فکرش را مشغول میکرد این بود که دوست داشت بداند آیا پیش آدمهای خوبی میرود که رفتار مودبانه ای با او خواهند داشت؛ و مثل «آیا» و دیگر خدمتکاران بومی میگذارند هر کار دلش میخواهد، بکند یا نه؛ میدانست در خانه ی کشیش «انگلیسی» که اول به آنجا رفت، نمیماند؛ نمیخواست که بماند؛ کشیش «انگلیسی» فقیر بود و پنج فرزند داشت، که سن همه شان نزدیک هم بود، لباسهای کهنه ای به تن داشتند، همیشه با هم دعوا میکردند و اسباب بازیها را از دست هم قاپ میزدند؛ «مری» از خانه ی نامرتبشان متنفر بود، و آنقدر با آنها بدرفتاری کرد، که بعد از یکی دو روز، دیگر هیچکس با او بازی نمیکرد؛ بعد از روز دوم اسمی رویش گذاشتند، که حسابی عصبانی اش کرد؛ این اسم اول به فکر «بیزل» رسید؛ «بیزل» پسر کوچکی با چشمهای آبی رنگ گستاخ، و بینی سر بالا بود، و «مری» خیلی از او بدش میآمد؛ «مری» درست مثل روزی که «وبا» شیوع پیدا کرده بود، داشت تنهایی زیر درخت بازی میکرد، با تلهایی از خاک، راههایی برای باغش میساخت، که «بیزل» آمد و نزدیکش به تماشا ایستاد؛ خیلی زود به کار «مری» علاقمند شد، و پیشنهادی کرد؛ گفت: «چرا چند تا سنگ آنجا نمیچینی تا مثلاً باغ سنگی بشود؟ آنجا، آن وسط»؛ و خم شد تا نشانش بدهد؛ «مری» فریاد زد: «برو، من از پسرها خوشم نمیآید؛ از اینجا برو.»؛ «بیزل» لحظه ای عصبانی شد، و بعد مسخره اش کرد؛ او همیشه خواهرهایش را مسخره میکرد؛ دورش چرخید، شکلک درآورد، آواز خواند و خندید)؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 08/07/1399هجری خورشیدی؛ 05/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
The Secret Garden is a children's novel by Frances Hodgson Burnett first published as a book in 1911, after a version was published as an American magazine serial beginning in 1910. Set in England, it is one of Burnett's most popular novels and is considered a classic of English children's literature. Several stage and film adaptations have been made.
عنوانهای چاپ شده در ایران: «باغ اسرارآمیز»؛ «باغ مخفی»؛ «باغ راز:؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و چهارم ماه ژوئن سال 1994میلادی
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: شمس الملوک مصاحب؛ تهران، فرانکلین، 1340، در 338ص؛ موضوع: داستانهای نویسندگان ایالات متحده آمریکا - سده 19م
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: نوشین ریشهری؛ تهران، سروش، انتشارات صدا و سیما، 1372، در 203ص، شابک چاپ سوم در سال 1389؛ شابک 9789643769185؛
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: مهرداد مهدویان؛ تهران، قدیانی، کتابهای بنفشه، 1375، در 280ص، مصور، رمان نوجوانان، شابک چاپ چهارم در سال 1389؛ شابک 9789644170485؛
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: مریم مفتاحی؛ تهران، آوای کلار، 1392، در 354ص، شابک 9786005395969؛
عنوان: باغ مخفی؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ تصویرگر: گیلی مارکل؛ مترجم: مهسا طاهریان؛ ویراستار عزت جلالی؛ تهران، پینه دوز، 1393، در51ص، مصور، شابک 9789642886258؛
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: علی پناهی آذر؛ تهران، همگامان چاپ، 1379، در 248ص، شابک9649194355؛
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: علی پناهی آذر؛ تهران، رود، 1380، در 248ص، شابک 9646869262؛
عنوان: باغ اسرارآمیز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: شیرین صادقی طاهری؛ قم، نسل بیدار، 1379، در 118ص، شابک 9649277102؛
عنوان: باغ راز؛ نویسنده: فرانسیس هاجسن برنت؛ مترجم: شهلا ارژنگ؛ تهران، مرداد، 1382، در 350ص، شابک 9647116144؛
دخترکی دهساله، به نام «ماری (مری) لناکس»؛ پدر و مادر خویش را، در «هندوستان»، از دست میدهد؛ او را نزد عمویش، به «انگلستان» میفرستند؛ عمویش مرد قوزی، و بداخلاقی است، که در جوانی، زن زیبایش را از دست داده، و از آن پس، در باغ زنش را بسته است؛ «ماری»، به یاری پسر جوانی به نام «دیکون»، درِ باغی را که سالهاست نگشوده اند، باز میکند، و سپس پى میبرند، که پسرعموى معلولش «کالین»، در آنسوى باغ زندگى میکند؛ پاهاى «کالین»، حرکت نمیکنند؛ اما با یاریهای «مارى»، و «دیکون»، و وجود باغ، سبب میشوند، تا او تندرستی خویش را، باز یابد
نقل از متن ترجمه سرکار خانم «آرزو احمی»، نشر پیدایش در 416ص: («مری» دوست داشت از دور مادرش را نگاه کند و فکر میکرد او خیلی زیباست، اما چون خیلی کم مادرش را میشناخت، نمیشد از او توقع داشت که دوستش داشته باشد یا پس از مرگ دلش برای او تنگ شود؛ در واقع، اصلاً دلش برای او تنگ نشد و از آنجایی که دختر خودخواهی بود تمام فکرش، مثل همیشه، مشغول خودش بود؛ اگر سنش بیشتر بود بدون شک از اینکه در دنیا تنها مانده خیلی نگران میشد، اما او خیلی کوچک بود، و چون همیشه دیگران مراقبش بودند، تصور میکرد که همیشه هم وضع همین طور میماند؛ چیزی که فکرش را مشغول میکرد این بود که دوست داشت بداند آیا پیش آدمهای خوبی میرود که رفتار مودبانه ای با او خواهند داشت؛ و مثل «آیا» و دیگر خدمتکاران بومی میگذارند هر کار دلش میخواهد، بکند یا نه؛ میدانست در خانه ی کشیش «انگلیسی» که اول به آنجا رفت، نمیماند؛ نمیخواست که بماند؛ کشیش «انگلیسی» فقیر بود و پنج فرزند داشت، که سن همه شان نزدیک هم بود، لباسهای کهنه ای به تن داشتند، همیشه با هم دعوا میکردند و اسباب بازیها را از دست هم قاپ میزدند؛ «مری» از خانه ی نامرتبشان متنفر بود، و آنقدر با آنها بدرفتاری کرد، که بعد از یکی دو روز، دیگر هیچکس با او بازی نمیکرد؛ بعد از روز دوم اسمی رویش گذاشتند، که حسابی عصبانی اش کرد؛ این اسم اول به فکر «بیزل» رسید؛ «بیزل» پسر کوچکی با چشمهای آبی رنگ گستاخ، و بینی سر بالا بود، و «مری» خیلی از او بدش میآمد؛ «مری» درست مثل روزی که «وبا» شیوع پیدا کرده بود، داشت تنهایی زیر درخت بازی میکرد، با تلهایی از خاک، راههایی برای باغش میساخت، که «بیزل» آمد و نزدیکش به تماشا ایستاد؛ خیلی زود به کار «مری» علاقمند شد، و پیشنهادی کرد؛ گفت: «چرا چند تا سنگ آنجا نمیچینی تا مثلاً باغ سنگی بشود؟ آنجا، آن وسط»؛ و خم شد تا نشانش بدهد؛ «مری» فریاد زد: «برو، من از پسرها خوشم نمیآید؛ از اینجا برو.»؛ «بیزل» لحظه ای عصبانی شد، و بعد مسخره اش کرد؛ او همیشه خواهرهایش را مسخره میکرد؛ دورش چرخید، شکلک درآورد، آواز خواند و خندید)؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 08/07/1399هجری خورشیدی؛ 05/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی