...
Show More
کتاب بدی نبود. من این کتاب رو در دو مرحله خوندم. یه بار خلاصه ی انگلیسیش رو خوندم. بار دوم، با علم به ماجرا و پایان داستان، متن اصلی فارسیش رو خوندم. ارزشش رو داشت به نظرم.
تمام داستان، حول شخصیت دارسی است. مثل داستان گتسبی بزرگ که شخصیت محوری در حقیقت گتسبیه، ولی راوی یک نفر دیگه است. این جا هم شخصیت محوری دارسیه ولی راوی الیزابت بنته که اول به اشتباه راجع بهش پیشداوری می کنه و توصیف نادرستی ازش به دست می ده. بعداً که بیشتر باهاش آشنا میشه، و از پشت پرده ی غرور دارسی، به دارسی حقیقی نگاه میندازه، تازه دارسی رو میشناسه و این بار توصیف درستی ازش ارائه می کنه.
با این حساب، عنوان غرور و تعصب (پیشداوری) در حقیقت ترکیبی از صفت این دو شخصیته. غرور صفت دارسی و تعصب (پیشداوری) صفت الیزابته.
ضعف بزرگ داستان، اینه که فقط همین دو نفر (الیزابت و دارسی) هستن که شخصیت واقعی و چند بعدی دارن. بقیه ی افراد، فقط شخصیت های یک بعدی دارن. یعنی فقط و فقط یه صفت دارن و همون یه صفت در طول داستان نشون داده میشه.
مثلاً مادر الیزابت، احمقه. در طول داستان، فقط و فقط رفتارهای احمقانه ازش سر میزنه. حرفی نمیزنه، مگه این که بخواد حماقتش رو نشون بده و اصولاً علت حضورش در داستان، فقط همين يه صفته. همین طور شخصیت جین (خواهر بزرگ الیزابت) خوش قلبه. در طول داستان، همه ی حرفهاش و رفتارهاش، فقط در راستای نشون دادن این خوش قلبيه. هیچ وقت حسودى نميكنه، هیچ وقت عصبانی نمیشه، هیچ وقت دلتنگ نمیشه، انگار هیچ خصوصیت دیگه ای نداره، جز این که خوش قلب باشه. همين طور دو خواهر كوچك اليزابت، همين طور خواهر وسطى (مارى)، همين طور كشيش، همين طور خواهر آقاى بينگلى و...
تمام داستان، حول شخصیت دارسی است. مثل داستان گتسبی بزرگ که شخصیت محوری در حقیقت گتسبیه، ولی راوی یک نفر دیگه است. این جا هم شخصیت محوری دارسیه ولی راوی الیزابت بنته که اول به اشتباه راجع بهش پیشداوری می کنه و توصیف نادرستی ازش به دست می ده. بعداً که بیشتر باهاش آشنا میشه، و از پشت پرده ی غرور دارسی، به دارسی حقیقی نگاه میندازه، تازه دارسی رو میشناسه و این بار توصیف درستی ازش ارائه می کنه.
با این حساب، عنوان غرور و تعصب (پیشداوری) در حقیقت ترکیبی از صفت این دو شخصیته. غرور صفت دارسی و تعصب (پیشداوری) صفت الیزابته.
ضعف بزرگ داستان، اینه که فقط همین دو نفر (الیزابت و دارسی) هستن که شخصیت واقعی و چند بعدی دارن. بقیه ی افراد، فقط شخصیت های یک بعدی دارن. یعنی فقط و فقط یه صفت دارن و همون یه صفت در طول داستان نشون داده میشه.
مثلاً مادر الیزابت، احمقه. در طول داستان، فقط و فقط رفتارهای احمقانه ازش سر میزنه. حرفی نمیزنه، مگه این که بخواد حماقتش رو نشون بده و اصولاً علت حضورش در داستان، فقط همين يه صفته. همین طور شخصیت جین (خواهر بزرگ الیزابت) خوش قلبه. در طول داستان، همه ی حرفهاش و رفتارهاش، فقط در راستای نشون دادن این خوش قلبيه. هیچ وقت حسودى نميكنه، هیچ وقت عصبانی نمیشه، هیچ وقت دلتنگ نمیشه، انگار هیچ خصوصیت دیگه ای نداره، جز این که خوش قلب باشه. همين طور دو خواهر كوچك اليزابت، همين طور خواهر وسطى (مارى)، همين طور كشيش، همين طور خواهر آقاى بينگلى و...